با زیرنویس چسبیده
تبهکار کلورادو "مارشال مک کنا" را می ربایند. او تصور می کند "مک کنا" نقشه را دیده است که منتهی به معدنی طلا در کوهستان می شود. اما آنها تنها کسانی نیستند که در جستجوی طلا هستند و...
جک یک بازرس راه آهن است که با خانواده اش در تگزاس زندگی میکند. این خانواده اخلاق خاصی دارند، به طوری که هر چیزی در اطرافشان مطابق میلشان نباشد را یا تغییر می دهند و یا میخرند...
داستان سریال در مورد مردم عادی می باشد که ناگهان در خود به قدرت فوق العاده و غیر طبیعی پی میبرند.داستان به طور معمول با یک پیچ و تاب و کنایه دار همراه است .
یک کهنه سرباز از جنگ کُره به خانه بازگشته و کسب و کار خانوادگی اش را به دست می گیرد. زمانی که یک گنگستر بزرگ سعی میکند کسب و کار آنها را تصاحب کند، او باید به مبارزه اش برود...
« وىينا » ( كرافورد ) صاحب يك كافه و زمينهاى اطراف آن ، منتظر ورود راهآهن است تا املاكش را به قيمت كلان بفروشد . در همين بين « جانى گيتار » ( هيدن ) ، محبوب دوران قديم « وىينا » ، از راه مىرسد چون « وىينا » از او طلب كمك كرده است ...
قاضی "ویلیام پریست" در فاش کردن هویت واقعی "لوسی لیک" دست داشته، خاطرات دوران جنگ داخلی خود را بازگو می کند، از اعدام یک پسر جوان جلوگیری کرده و با "یانکی هوراس" در انتخابات رقابت می کند...
یک زن تیزبین مردی را اسلحه به دست در قطار میبیند و سعی میکند به پلیس راه آهن اطلاع دهد، اما اقدام او باعث یک گروگان گیری می شود و...
“برت” از دوران کودکی عاشق اسلحه بوده. پس از ترک ارتش به همراه دوستانش به یک کارناوال می رود، جایی که با “آنی” دختری بینظیر که به اندازه او عاشق اسلحه است آشنا می شود. آن دو با هم ازدواج می کنند اما “آنی” با وضعیت مالیشان کنار نمی آید. آنها دست به چند سرقت می زنند و “برت” طبیعت واقعی زنی که دوست داشته را می بیند...
در سال 1870،ده سال از جنگی خونین بین مهاجران و آپاچیها می گذرد."تام جفوردز" یکی از پسران آپاچی را نجات دهده و تصمیم می گیرد از این فرصت استفاده کرده و به عنوان سفیر مشغول بکار شود.برخلاف تعجب همگان ماموریت او موجب ایجاد راهی ارتباطی با آپاچیها می شود و...
در بحبوحه جنگهاى داخلى امريكا .« مايك مكوم » ( فلين ) را ، به رغم شجاعتهايش ، از ارتش شمالى ها بيرون مىاندازند و او هم آرام آرام به كارهاى خلاف روى مىآورد . تا اين كه به نوادا مىرود و پس از راه انداختن قمارخانهاى بزرگ با مردى به نام « استنلى مور » ( بنت ) در معدن نقره ى او شريك مى شود .