داستان سریال در مورد دو زوج معتقد و اهل کلیسا که در شهری کوچک در تگزاس است که زندگی خوب و نرمالی دارند تا اینکه یکی از آن ها تصمیم به شکستن این روزمرگی می گیرد...
در تگزاس، مو در حالی که برای حمایت از خانواده فلسطینی خود تلاش می کند، مرز بین دو فرهنگ، سه زبان و یک درخواست پناهندگی در حال انتظار را می گذراند.
مردی که میخواهد روابطش با خانواده خودش را سروسامان دهد در حالی که بازرسی جرم و جنایت در منطقه را برعهده دارد. این مرد که همسرش را از دست داده و دو فرزند دارد پس از دو سال پلیس مخفی بودن به آستین تگزاس برمیگردد، جایی که متوجه میشود جرم و جنایت زیادی در زادگاهش منتظر اوست.
در سال 1968، زمانی که یک راهبه 76 ساله به قتل میرسد، یک نوجوان بیگناه به عنوان قاتل شناخته شده و به اعدام محکوم میشود. در روز اجرای حمکش، یک مرد جوان نامه ای مینویسد و قول میدهد که هرکس در جریان اعدام او دست داشته باشد را خواهد کُشت و...
استندآپ کمدی به اجرا درآمده توسط "جن کیرکمن" در شهر آستین تگزاس که در آن حقایق خنده دار زندگی در سن 40 سالگی را شرح می دهد.
فیلم درباره یک نوجوان سرکش و خرابکار است که توسط خانواده اش مجبور میشود به یک مزرعه برود تا شاید در آنجا کمی آرام شود و طرز رفتار با مردم را یاد بگیرد. در آن مزرعه یک اردوگاه اسب سواری وجود دارد و او با صاحب آنجا دوست میشود و کم کم روحیه اسب سواری پیدا میکند...
سریال" عشق بزرگ" از سه خانه در جوار یک دیگر شروع می شود، در هر یک از این خانه ها زنی خانه دار با تعدادی بچه با سنین مختلف زندگی می کنند. "بیل هنریکسون" صاحب فروشگاهای زنجیره ای لوازم ساختمانی، تنها مردی است که به این سه خانه رفت آمد دارد ، با این تفاوت که برای ورود به این خانه ها ، همیشه از یک در و یک خانه استفاده می کند، و برای ورود به دو خانه دیگر از حیاط پشتی خانه ها که به هم متصل است بهره می برد.
جان دورین با هم خانه اش در بیمارستان همکار است . از وقتی که خانم پیری که برای مرگ آماده است به بیمارستان می آید نظرش راجع به مرگ عوض می شود و به بیمارانش نزدیک تر می شود…
سریال ۶ فوت زیر زمین ، سریالیست درباره مرگ و مفهوم مرگ و ارتباط بازماندگان با از دست رفته گانشان. ما از یک طرف با روابط این خانواده از هم ریخته مواجه هستیم و از طرفی با حرفه ناشناخته آنها که شامل مراحل مختلف کفن و دفن می شود. از طرفی با دنیای غم زده اطرافیان این مردگان آشنا می شویم که چقدر برای آنها دردآور ولی برای خانواده سریال ما خالی از هر گونه حس است. گاهی زنده ها از مردگان بی احساس تر می شوند...
داستان در مورد روزهای معمولی از زندگی مادر و دختری در یک شهر کوچک اطراف نیویورک است. ماجرای شاد بودنها و غمگین شدنها، نیازها و تلاشها، موفق شدنها و گاهی هم شکست خوردنها. مادر ۳۲ ساله است و دختری ۱۶ ساله دارد. کابوس او در زندگی این است که دخترش اشتباهات او را تکرار کند و تمامی توان خود را در جلوگیری از این موضوع می کند....