داستان سریال از سال 1947 میلادی که الیزابت دوم هنوز به تخت سلطنت تکیه نزده و در آستانه ازدواج با پرنس فیلیپ می باشد آغاز می شود. دورانی که سر آغاز افول امپراتوری قدرتمند بریتانیا پس از جنگ جهانی دوم و تغییرات سیاسی-اقتصادی مهم در دنیای قرن بیستم می باشد. علاوه بر مواجه با این تغییرات الیزابت دوم باید روابط جدیدی را با دفتر نخست وزیری و یکی از قدرتمندترین و زیرک ترین سیاستمداران قرن بیستم یعنی وینستون چرچیل شکل دهد و...
در جریان جنگ جهانی دوم، دو زن که یکی همسر شاعری معروف بنام «دیلان توماس» و دیگری عشق دوران نوجوانی اوست، به واسطه این شاعر با هم آشنا می شوند و رابطه دوستی خوبی را با هم شکل می دهند...
"لاورا هندرسون" که به تازگی بیوه شده است، تئاتر متروک "ویندمیل" را خریداری کرده و "ویویان وندام" را با وجود تفاوت هایشان قانع می کند آنجا را اداره کند. ایده آنها ابتدا به موفقیت می رسد اما سالنهای دیگر از آنها کپی کرده و فاجعه به بار می آید...
سریال رم به صورت تمام و کمال نمایانگر طریقه و نحوه زندگی مردم آن دوره از تاریخ سرزمین روم باستان است . نبرد ها ، جنگ های سردار بزرگ جولیوس سزار و به قدرت رسیدن او ، کشته شدن ناجوانمردانه او در مجلس رم ( مجلس سنا ) ، نبرد میان سرداران او و… همه در این سریال زیبا به تصویر کشیده می شود . توجه داشته باشید که سریال رم تنها به زندگی سزار نمی پردازد ، نویسنده و عوامل هنرمند و تاریخ دان این مجموعه به بسیاری از اشخاص که در سرنوشت ان زمان از مردم نقشی کلیدی ایفا کرده اند پرداخته است....
با زیرنویس چسبیده
با دوبله فارسی
«دني وينيارد» (فورلانگ)، نوجواني سفيد پوست است که روزي با چند جوان سياه پوست درگير مي شود و موضوع را با «درک» (نورتن)، برادر بزرگ ترش که گرايشات تند نئونازي دارد، در ميان مي گذارد. «درک» بي مهابا سلاحش را بر مي دارد و به سراغ جوانان سياه پوست مي رود، آنان را مي کشد، و به سال زندان محکوم مي شود. اما در زندان، به دليل بدرفتاري زندانيان سفيد پوست با او، ديدگاهش نسبت به سياه پوستان عوض مي شود.
یک مدیر تبلیغاتی اهل لس آنجلس بنام "مکس" به دوست هنرمندش "چارلی" ملاقات می کند. چارلی زمانی که در نیویورک بوده به بیماری ایدز مبتلا شده است. همانجا او با زن جذابی بنام "کارن" آشنا می شود و به هم علاقه مند می شوند. پس از اینکه یک شب پر هیجان را با هم میگذرانند، او به لس آنجلس باز می گردد. یک سال بعد "مکس" می خواهد دوباره به دیدن "چارلی" که تقریباً در حال مرگ است، برود. او متوجه می شود که "کارن" ازدواج کرده و...
يک فروشنده لوازم آرايشی از کارش اخراج مي شود و دوست پسر او نیز رهایش می کند. بعد از اين همه بد شانسي بالاخره شانس در خانه اش را می زند و پرستار بچه ي يک بيوه ثروتمند انگليسي می شود و...
سال 1910. «هلن» (بانم کارتر) و «مارگارت اشلگل» (تامپسن) با برادرشان، «تيبي» (راس ماگنتي) با خانواده ي «ويلکاکس» آشنا مي شوند. «خانم ويلکاکس» (ردگريو) با «مارگارت» طرح دوستي مي ريزد و هنگام مرگ وصيت مي کند که ملک روستايي هواردز اند به «مارگارت» برسد. اما «هنري ويلکاکس» (هاپکينز) و بچه هايش وصيت نامه را از بين مي برند و پس از چندي «هنري» به «مارگارت» پيشنهاد ازدواج مي دهد.