روزی روزگاری زنی سالخورده نوزادی تنها را پیدا می کند. او نوزاد را به نزد خود می برد اما پس از مرگ او، کودک، "تاتو" به یتیم خانه می رود. او یتیم خانه را به عنوان یک مرد جوان خوشحال ترک کرده و در دوران پس از جنگ میلان به جستجوی شغل می رود. او با کمک بیخانمانها تصمیم می گیرد در زمینهای خالی شهری برای آنها بسازد...
ایتالیا، دوره رنسانس. "چزاره بورجا" (ولز) قصد چیزه شدن بر ایتالیا را دارد و دسیسههایش را با "آندره آکورسینی" (پاور) مشاور مورد اعتمادش در میان میگذارد. او قصد تصرف قلعهای با استحکامات دفاعی بسیا قوی را دارد...