یکی از شرکت کنندگان یک مسابقه تلویزیونی زمانی که مجبور میشود به خاطر مرگ ناگهانی پدرش، از مسابقه انصراف داده و نزد خواهرش بازگردد، آشفتگی تمام زندگی اش را فرا میگیرد...
یک دانش آموز دبیرستانی دست و پا چلفتی باکرگی اش را درست قبل از اینکه پدر و مادرش و فرقه شیطانیشان او را قربانی شیطان کنند، از دست می دهد...
لیزی بعد از اینکه سالها برای بچه دارشدن تلاش می کرده است دیگر امیدی ندارد و کلا از بچه دار شدن منصرف شده است اما وقتی یکی از دوستانش بعد از یک شب بودن با مردی باردار می شود تصمیم میگیرد که بچه را به دنیا آورده و به لیزی بدهد...
داستان سریال درباره پزشک زنی به نام «زو هارت» است که در نیویورک زندگی میکند. او پس از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه در رشته پزشکی، تصمیم میگیرد جا پای پدر خود بگذارد و به یک جراح قلب و سینه تبدیل شود. اما زمانی که تمام رویاهایش از هم میپاشد، تصمیم میگیرد پیشنهاد یک غریبه را قبول کند. آن شخص دکتر «هارلی والکس» است، که قرار است با او در شهر کوچک ساحلی در آلاباما کار کند...
داستان این سریال در سال ۲۰۳۰ شروع میشود که شخصیت اصلی داستان تد مازبی (جاش رادنر) به پسر و دخترش خاطراتی را یادآوری میکند که منجر به ملاقات او با مادرشان (همسر تد) شد که داستان را از قسمت اول به گذشته برمیگرداند و خاطرات را نقل میکند.هر قسمت این سریال در واقع یه خاطره ای هست که تد موزبی براي پسر و دخترش تعریف می کنه...