پس از پروازی متلاطم اما عادی، مسافرین و خدمۀ هواپیما متوجه میشوند که در دنیا پنج سال گذشته است، اما برای آنها زمانی نگذشتهست.و بزودی معمای تازهای آشکار میشود
داستان سریال دربارهی زندگی مرد جوانی به نام شان مورفی است که در شهر کوچکی زندگی میکند. او که مبتلا به سندروم ساوانت اوتیسمی میباشد ، یک رزیدنت بخش اطفال است که با توجه به ناتوانی پیشرفتهاش ، علیرغم اینکه یک رزیدنت نابغه به شمار میرود و با مهارت به درمان اطفال میپردازد ، در زندگی دچار مشکلاتی مانند برقراری ارتباط اجتماعی میباشد. او برای اینکه بتواند یک جراح کودکان شود با تلاش خود و با کمک دوستانش بر ناتوانیهای خویش غلبه میکند و موانع را کنار میزند...
دکتر جیسون بال بنیانگذار شرکتی است که در آن او و کارمندانش با تکنولوژی بالا جلسات دادگاه قضایی را تحلیل میکنند. آنها این کار را برای درک هیئت منصفه، وکلا، شاهدان و متهمین انجام میدهند تا پیروزی مشتریانشان را تضمین کنند...
داستان سریال با بازگشت پزشکی به نام TC Callahan از ماموریت دشوار جنگی از افغانستان به کشورش و ورودش به شیفت شب بیمارستان San Antonio Memorial شروع میشود جایی که TC Callahan و تیم همکارانش از هفت شب تا هفت صبح باید در تلاش و جدالی دوگانه برای نجات جان بیماران و مواجه با حقایق دشوار اداره بیمارستان باشند. اما حالا شیفت شب بیمارستان تحت مدیریت Michael Ragosa در اومده که بیشتر به فکر کاهش هزینه هاست تا ارایه خدمات بهتر به بیماران و TC که در ارتش هم نشان داده فرد جسوریست و با عبور از قوانین و مخالفت با مقامات بالاتر از خودش مشکلی نداره وارد نبرد با Michael و معاونش Jordan Alexander دوست دختر سابقش میشود.
با زیرنویس چسبیده
یک دختر نوجوان ، پریشان و ناراحت از اینکه نمی تواند با مادرش رابطه صمیمی و عاطفی برقرار کند از او جدا می شود و در سایتهای دوست یابی اینترنتی با زنی مسن آشنا می شود و برای اینکه از تنهایی در بیاید قبول میکند که با آن زن رابطه داشته باشد…
داستان در ارتباط با شبکه سازمان جاسوسی شوروی، "کا.گ.ب" است که در آن سالها در کشور آمریکا تارهای خود را تنیده بودند. البته این مورد دو طرفه بود و هر دو کشور فعالیت گُسترده جاسوسی را برای کسب اطلاعات از طرف مقابل انجام میدادند. یک مرد و یک زن توسط کمونیست ها انتخاب میشوند تا به ازدواج یکدیگر درآیند. آنها پیش از این هیچوقت همدیگر را ندیده اند و یا عشقی در بین خودشان حس نکرده اند اما بخاطر آرمان های شوروی باید ازدواج کرده و با نام و مشخصات جعلی گام به "ینگه دنیا"، "امریکا" بگذراند! حاصل زندگی آنها پس از سالها دو فرزند دختر و پسر است که به هیچ وجه از پیشینه والدینشان آگاهی ندارند. آنها در محیطی کاملا آمریکایی، با رویایی آمریکایی بزرگ شده اند. برنامه های آمریکایی را از تلویزیون دیده اند و به مدارس آمریکایی در فلب ایالات متحده، یعنی "واشنگتن" میروند. زندگی این جاسوسان تقریبا بصورت آرامی میگذرد تا آنکه ماموری از FBI به خانه ای در همسایگی این زوج جاسوس نقل مکان میکند و این چنین اوضاع هر روز بغرنج تر میشود. فعالیت های جاسوسی انها نیز با پیامی از سوی "کا.گ.ب" تشدید میشود. "رفقا به پا خیزید." (رفقا: اصطلاحی رایج در میان کمونیست هاست.)