«جيمز باند» (مور) مأموريت پيدا مي کند تا با «مستر بيگ» (کوتو) مبارزه کند. «مستر بيگ» قصد دارد اعتياد به هرويين را گسترش بدهد و نيمکره ي غربي کره ي زمين را تحت اختيار خود درآورد...
اربابی انگلیسی به نام "برت سینکلر" و "دنی وایلد" آمریکایی عیاشانی ثروتمند هستند که توسط "جاج فولتون" یک تیم میشوند تا جرایمی که پلیس از حل آنها عاجز است را بررسی کنند. با اینکه این دو مرد کاملاً باهم مخالف هستند اما در طول این بازجویی ها دوستان خوبی برای یکدیگر میشوند و برای یکدیگر جانشان را هم به خطر میاندازند...
"دنیل هرش" پزشکی یهودی و "الکس" زنی جوان هر دو درگیر یک مثلث عشقی با "باب الکین" جوان هستند.هر دو آنها ترجیح می دهند با این وضعیت کنار بیایند تا اینکه ریسک از دست دادن "باب" را بکنند.اما آخر هفته ای زمستانی در لندن بسیار متفاوت خواهد بود...
"هنری هشتم" پادشاه انگستان، همسر خود "کاترین" را به دلیل ندادن وارثی (فرزند) به او ترک کرده و سراغ "آن بولین" جوان و زیبا می رود...
«جيمز باند» (لازنبي) در پي سازمان بين المللي جنايي اسپکتر به سواحل پرتغال مي رود و در آ نجا مانع خودکشي دختري به نام «تريسي» (ريگ) مي شود.وقتي رئيسش، «ام» (لي) او را به لندن احضار مي کند، مأموريتش در يافتن «بلوفلد» (ساوالاس)، سر دسته ي اسپکتر، نيمه کاره مي ماند...
سال 1940، جنگ جهاني دوم. در ماه اوت، نخستين حمله ي آلمان عليه نيروي هوايي سلطنتي صورت مي گيرد و مارشال هوايي، «سر هيو داودينگ» (اوليوير) تاکتيک هاي نظامي ويژه اي را به اجرا در مي آورد...
سِر سیدنی راف دایموند مسئول بریتانیایی پست مرزبانی از تنگه خیبر است. تصور می شود زمانی که تنگه توسط هنگ سوم پیاده نظام محافظت می شود جای آن ها امن است اما خازی کالابری افکار دیگری در سر دارد...
یک مامور مخفی پس از استعفا، ربوده میشود و در محلی که به نظر روستا هست گرفتار می شود. اما یک روستای عجیب و غریب ...
جنگ جهاني دوم، سال ۱۹۴۴. «سرگرد رايسمن» (ماروين)، افسر امريکايي مستقر در انگلستان، مأموريت مي گيرد که با استفاده از دوازده سرباز محکوم (به دليل قتل، تجاوز يا دزدي)، قصري در فرانسه ي اشغال شده (محل گرد آمدن تعدادي از امراي ارتش آلمان) را منفجر کند.