این مینی سریال داستان زندگی دو دوست قدیمی، بیل و استین، در دهه ۱۸۹۰ و ماجراها و خطرهایی که بر سر راه جستجو برای طلا در قلمرو وحشی قبیله یوکان بر سر راه آنهاست را روایت میکند.
بن تایلر (جوشوا جکسون) بعد از شنیدن خبر مبتلا شدن به نوعی سرطان بد خیم، به سفری یک هفته ای با موتورسیکلت از تورنتو تا توفینو میرود تا معنای زندگی خودش رو پیدا کند و...
یک سرخپوست پیر و نوه 16 ساله اش در حال رانندگی به سمت داکوتای جنوبی هستند، در طول راه پدربزرگ برای نوه اش داستان ها و افسانه هایی از سرخپوستان قدیم را تعریف میکند و...
جوان سرخپوست توماس عینک بزرگ به چشم زده و داستانهایی را تعریف می کند که هیچکس علاقه ای به شنیدنش ندارد. پدر و مادر او در یک آتشسوزی کشته شده اند و آرنولد او را نجات داده است. پس از مرگ آرنولد او به همراه پسر او ویکتور تصمیم می گیرند بقایای او را به خانه بازگردانند و...
"بن آرچر" از زندگی خود راضی نیست.مادرش به تازگی با مردی آشنا شده و به نظر می رسد همه چیز بسیار جدی پیش می رود.او که از رها شدن هراس دارد،هر کاری از دستش بر می آید برای از بین بردن عشق مادرش انجام می دهد...
«جک کراب» (هافمن)، پيرمردي 121 ساله که ادعا دارد تنها بازمانده ي کشتار ليتل بيگ هورن است، خاطراتش را به ياد مي آورد...