داستان خنده دار نجیب زاده سالخورده دیوانه اما مهربان و جوانمرد دون کیشوت است که به کمک صاحبش سانچو پانزا با آسیاب های بادی که به عنوان اژدها دیده می شوند مبارزه می کند تا روسپی دولسینیا را که به عنوان یک زن دیده می شود نجات دهد...
روح یک نجیب زاده تلاش می کند تا رابطه عاشقانه خود را با معشوق سابق وحشت زده و مازوخیست خود که ناخواسته با برادرش نامزد شده است، احیا کند...
سه داستان با فضای وحشت. زنی توسط تماسهای تلفنی زندانی که ریشه در گذشته او دارد وحشت زده می شود. کنتی روسی در اوایل سال 1800 که به خانواده ای برخورد می کند که تلاش می کنند چند خوناشام را از بین ببرند و پرستاری که در سال 1900 هنگام آماده کردن جسد یکی از بیمارانش تصمیمی سرنوشت ساز می گیرد...
"باراباس" مجرمی است که "پونتیوس پیلیت" با تحریک مردم برای دادن رای آزادی او را آزاد کرد تا "مسیح"مصلوب شود تا آخر عمر خود به وسیله روح او تسخیر شد...