روزنامه نگاری که به دنبال یک سازمان مخفی که اعضایی از هر واحد ایالتی دارد می رود در حین انجام تحقیقات اعدام می شود. با این وضعیت، سرپرست علی در حالی که در تلاش برای یافتن عاملان قتل است، سازمان را بررسی می کند. با این حال، در این روند، علی خود را در یک مبارزه دشوار می بیند.
دادستان ایلگاز و و وکیل جیلین در راه بررسی یک جنایت با هم آشنا میشن. این دو برای پیدا کردن قاتل مجبور میشن با هم هماهنگ بشن و همکاری کنن که این همکاری نقطه عطف زندگیشان میشه.
داستان سریال درباره دختر جوان نقاشی است که همراه خانواده و نامزدش زندگی شادی داد. او به یک سفری می رود و در این سفر متوجه رازی از یک مکان می شود که به گذشته اش ارتباط دارد و…
داستان سریال درباره ییلدیز است که تا زمانی که به یاد دارد عاشق کوزی بوده و کسی را جز او ندیده. وقتی كوزی برای ادامه تحصیل در دانشگاه به استانبول می رود، همه چیز را فراموش می كند و به دنبال عشق دیگری می رود. وقتی همه متوجه این موضوع می شوند، کوزی توسط همه افراد روستا و خانواده اش، طرد می شود. کوزی با زنی در استانبول ازدواج می کند و صاحب سه دختر می شود و پس از خیانت همسرش و نامه ای که برای اون میگذارد، خانه ای که در آن زندگی میکند، به مزایده گذاشته میشود و پس از بی پولی مجبور میشود به شهر اردو در کارادنیز(زادگاهش) برگردد و …
با دوبله فارسی
یک صبح بهاری معمولی، “گربه بد”، “شراف الدین” و محافظانش، “مرغ دریایی” و “رضا موشه” برای منقل کباب شبانه خودشون رو آماده میکنن. بیا و ببین که ظرف همون روز بلایی نمیمونه که سر شِرو (شراف الدین) نیومده باشه! ابتدا از طرف باباش “تونگوچ” از خونه بیرون انداخته میشه بعدش هم باعث مردن کسی میشه که چشمش به دنبالش بود و میخواست اون رو دوست دختر خودش بکنه. با اینا تموم نمیشه و همچنین مورد حمله دشمنانش قرار میگیره. در تمام طول عمرش شاید برای اولین بار عاشق میشه و در نهایت میفهمه که پسری به اسم تاج الدین داره…
در سال های دهه 90 که فقر حکمرانی میکرد ، داستان صدها هزار بچه ای که در انتظار تحصیل کردن بودند و داستان یک معلم اهل منطقه اژه که در آن دوران کودتا به نقطه ای دورافتاده در آناتولیا تبعید میشود و جامعه ای که در یک زمانه سیاه با بدبختی و تنگ روزی زندگی میکردند...
یک بوکسور بازنشسته عاشق یک زن نابینا می شود و شروع به ساختن زندگی جدیدی می کند، اما گذشته تاریک او باز می گردد تا هر دوی آنها را به خطر بیندازد...
سال 1977 در آنکارا، یک روز صبح ایلماز سعی دارد همسر باردارش را به بیمارستان برساند، اما در میان راه با اتومبیل اومر تصادف می کند...
یک جوان تُرک توسط نیروهای فرازمینی ربوده می شود و به سیاره G.O.R.A برده می شود. او در آنجا به فرمانده شیطان صفت سیاره ثابت می کند که "روح بشر دوستانه" یعنی چه...