با زیرنویس چسبیده
یک کارآگاه جنایی به نام جان مور با یک روانشانس به نام دکتر لاسزلو کریزلر برای تحقیق در مورد یک قاتل زنجیره در اواخر قرن نوزدهم، همکاری میکند...
پس از رخ دادن اتفاقی تقریبا مرگبار هنگام اسب سواری که از نظر کارشناسان چیز خاصی نبود، یک سوارکار مصمم برتمام مشکلات جسمی و روحی اش غلبه می کند تا بتواند به آرزویش برسد و یکبار هم شده در مسابقات ملی پرش با اسب قهرمان شود...
لوسیفر، فرشته ی طرد شده، از حکمرانی بر جهنم خسته شده است و برای زندگی تازه به لس آنجلس می آید تا در آنجا وارد ماجراجویی های جدید و عجیب شود...
داستان سریال حول شخصیت فردی به نام Dash متمرکز است که از سال 2040 به همراه برادر دوقلویش Arthur و خواهر ناتنیش Agatha که از توانایی آینده نگری بهره مند می باشند توسط پلیس در خردسالی وارد این سیستم پیش بینی گشته بودند. اما حالا در سال 2065 سیستم های پیشگیری از وقوع جرم تغییر بسیاری یافته و از انحلال واحد مربوطه بیش از یک دهه می گذرد. در این زمان Dash که همچنان با نمایه ها و کابوس های وحشتناکی از حوادث آینده مواجه است خود را به پلیس سرسخت و گستاخی به نام Lara Vega نزدیک کرده تا بتواند از توانایی هایش برای جلوگیری از وقوع جرایم استفاده نماید. ضمن آنکه این دو همزمان تلاش خود را برای یافتن Arthur که به طرز اسرار آمیزی ناپدید گشته است و افتادن او به دست تبهکاران می تواند مشکلات فراوانی ایجاد کند آغاز می نمایند....
با زیرنویس چسبیده
گروه کوچکی از بازماندگان یک حادثه به طرز ناگهانی ناپدید میشوند و بیخبری باعث میشود تا مردم سراسر جهان به هرج و مرج بیافتند...
کری یک بازیکن بسکتبال کالج است که دچار سکته مغزی شده است، او به راهش برای پیدا کردن معنی جدید زندگی در بازی و درس ادامه میدهد...
داستان سریال درباره ی افسر نیروی دریایی Steve McGarrett هست که در پی قتل پدرش از محل خدمت به هاوایی برمیگرده . فرماندار هاوایی بخاطر سوابق خانوادگی اون مجوز راه اندازی گروهی برای مقابله با جرم و جنایت در هاوایی و همچنین پیگیری قتل پدرش رو میده .. اون یک گروه 4 نفره رو تشکیل میده و اختیارات نا محدودی که دارن به مقابله با خلافکاران اون جزیره میپردازن . در هر قسمت از سریال داستانی متفاوت جدا از داستان اصلی سریال دنبال میشه .
سریال" عشق بزرگ" از سه خانه در جوار یک دیگر شروع می شود، در هر یک از این خانه ها زنی خانه دار با تعدادی بچه با سنین مختلف زندگی می کنند. "بیل هنریکسون" صاحب فروشگاهای زنجیره ای لوازم ساختمانی، تنها مردی است که به این سه خانه رفت آمد دارد ، با این تفاوت که برای ورود به این خانه ها ، همیشه از یک در و یک خانه استفاده می کند، و برای ورود به دو خانه دیگر از حیاط پشتی خانه ها که به هم متصل است بهره می برد.
داستان در مورد یک پزشک مشهور است که چیزی از روابط اجتماعی نمی داند. او مریض ها را به خاطر پیشرفت دانش پزشکی (خودش) درمان میکند و اصلا به خوب شدن مریض اهمیت نمیدهد...