پاریس سال 1942. "لوکاس استینر" یهودی مجبور است کشور را ترک کند. همسر او "ماریون" که بازیگر است، تئاتر را مدیریت می کند. او تلاش می کند با اجرای نمایشی، تئاتر را زنده نگه دارد. او برای نقش اول "برنارد" را استخدام می کند. از طرفی در واقع "لوکاس" در زیرزمین آنجا مخفی شده است...
سفير جمهوري ميراندا در امريکماي جنوبي (ري)، هم راه آقا (فرانکور) و خانم «ته ونو» (سيريگ) و خواهر «خانم ته ونو»، «فلورانس» (اوژيه)، براي شام وارد خانه ي «آقاي سنشال»(کاسل)مي شوند.اما از«خانم سنشال» (اودران) مي شنوند که يک روز زودتر رسيده اند...