سفير جمهوري ميراندا در امريکماي جنوبي (ري)، هم راه آقا (فرانکور) و خانم «ته ونو» (سيريگ) و خواهر «خانم ته ونو»، «فلورانس» (اوژيه)، براي شام وارد خانه ي «آقاي سنشال»(کاسل)مي شوند.اما از«خانم سنشال» (اودران) مي شنوند که يک روز زودتر رسيده اند...
خیلی کم
زیاد
فقط میشه گفت یکی از شاهکار های بونوءل.این فیلم آنقدر زیبا بود که حتی نمیشه ازش تعریف کرد .
پشت نقاب بورژوا...\nپرده کنار می‌رود و نمایش بی‌مقدمه شروع می‌شود.اسقف مقلدانه تکرار می‌کند:شجاعت خود را اثبات کن و دعوت کن از...و پیش از آنکه جمله را کامل ادا کند،صحنه را ترک می‌کند.هنری سنشال در برابر همهمه و عصبانیت تماشاچیان با خود می‌گوید:من متنمو فراموش کردم!...جذابیت پنهان بورژوازی،تصویر یک نمایش است.تصویری از آدمهایی که هر لحظه از زندگیشان بیشتر شبیه یک نمایش مسخره است و هر کدام از آنها بیش‌تر نقش بازی می‌کنند تا زندگی!...وقتی راننده‌ی رافائل،موریس،مارتینی خشک را مثل یک پیک ودکا لاجرعه بالا می‌کشد،فرانسوا با طعنه می‌گوید:دقت کردید؟خلاصه اینکه،نباید مارتینی خشکا اینطور خورد!و رافائل در جواب همسر فرانسوا که عقیده دارد موریس آدمی بیسواد و از عوام است می‌گوید:هیچ نظامی نمی‌تواند به توده‌ی مردم(عوام)شایستگی اجتماعی را اعطا کند!...بورژوازدگان این نمایش نه تنها نقش‌های تصنعی خود را باور کرده‌اند،بلکه علاوه بر آن باور دارند که رفتارشان می‌تواند باعت تمییز و جدایی آنها از افرادی به اصطلاح عامی و بیسواد باشد که حتی تحصیل و آموزش هم نمی‌تواند به آنها آن شایستگی اجتماعی را عطا کند که آنها آن را به شکل یک موهبت و عطیه‌ی الهی با خود دارند!اما آنچه بونوئل روی آن دست می‌گذارد،غریضه است.فرنسوا،رافائل،هنری و همسرانشان،هرچند می‌توانند لیوان مارتینی را از شامپاین تشخیص دهند،اما در آخر همانطور مست می‌شوند که موریس،راننده‌ی رافائل مست می‌کند...آنچه بونوئل خواهان نمایش آن است،دنیای متوهم و رویا زده‌ی بورژوازی است که آنقدر دچار تصنع و نقش‌آفرینی‌های بیهوده شده است که در آخر شبیه یک کابوس جلوه می‌کند.فرقی نمی‌کند که این کابوس متعلق به فرانسوا باشد یا رافائل یا هنری.هرسه‌ی آنها یک کابوس را می‌بینند و به نوعی هرسه یک نقش را بازی می‌کنند.هر سه پشت نقاب بورژوا پنهان شده‌اند و این نقش بی‌آنکه بدانند در وجودشان نهادینه شده است.حرف آخر را اما اسقف می‌زند.در صحنه‌ای که به بالین مرد کشاورز می‌رود تا اقرار او را پیش از مرگ بشنود.در ظاهر کار،اسقف مرد را به خاطر کاری که با او کرده می‌بخشد و برای بخشایش گناهانش دعا می‌خواند.اما پبش از رفتن،غریضه‌ی اسقف خود را نشان می‌دهد.هنگامی که آن نقاب بورژوازی کنار می‌رود،نوع برخورد او با مرد،بیش‌تر شبیه یک آدم بدوی و وحشی است تا کسی که به اصطلاح دارای شایستگی اجتماعی می‌باشد!...\n
اگه کسی بتونه نقد روانتری از فیلم بگه ممنون میشم
Thank God I#039;m an atheist.\n\n\nLuis Buñuel
در ادامه صحبتهايم گرچه هرگز نمي توان این فیلم رو با ديگر آثار استاد مقايسه کنم ولی بااین وجود، وودي آلن، جذابيت پنهان بورژوازي را بهترين فيلم بونوئل مي‌داند. ايده‌ي اصلي فيلم، زندگيِ تباه طبقه‌ي بورژواست و بونوئل که خود يک بورژوا زاده است، آن را به خوبي نشون میده اما خب ايده اصلي فيلم براي من جذابيتي نداره هرگز آن را جزء کارهاي درجه يک بونوئل هم قرار نمي‌دهم. فيلم‌برداري فوق‌العاده است، راحت مي‌شود حس کرد دوربين دارد با مخاطب حرف مي‌زنه. همين‌طور فرناندو ري با بازي بسيار درخشان جور ساير بازيگران را هم میکشه
آن‌ها مغزي براي انديشيدن،چشمي براي ديدن،گوشي براي شنيدن،دستي براي ياري رساندن و از همه مهم‌تر، قلبي براي عشق ورزيدن ندارند .پوستر رسمي فيلم، انگار مؤيد همين مطلب است. آنها بورژوا هستند و فقط اهل نمايش بازي کردن در پسِ پرده‌اند.و چه مصيبتي است اگر درست در حين يکي از اجراهاي فريبکارانه‌شان، سر و کله‌ي يکي مثل بونوئل پيدا شود که اين پرده را براندازد و آن‌ها را رسوا نمايد. فيلمِ جذابيت پنهان بورژوازي فيلمِ خوبي است
فیلمی بد ..\n
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه