« بوريس لرمونتوف » ( والبروك ) مدير موفق برنامه هاى نمايشى با « جوليان كراستر » ( گورينگ ) آهنگساز با استعداد در باله ى جديدى به نام « كفشهاى قرمز » هم كارى مى كند . در اين نمايش بالرين جوان اما خوش آتيه ، « ويكتوريا » ( شيرر ) ، نقش اصلى را اجرا مى كند . « جوليان » و « ويكتوريا » دل باخته ى يك ديگر مى شوند و « لرمونتوف » دچار حسادت مى شود... شر
خدمه یک زیردریایی در دوران جنگ جهانی دوم در شمال کانادا گرفتار می شوند. برای جلوگیری از دستگیر شدن آنها باید راه خود را به مرز پیدا کرده و وارد آمریکا که در جنگ اعلام بی طرفی کرده بشوند...