دختری آمریکایی به همراه سربازی بریتانیایی وارد شهری کوچک می شوند.شهر گرفتار مردان اسرارآمیزی است که موهای دخترانی که به سربازان پس از تاریکی هوا قرار می گذارند چسب می زنند و...
"فیلیپه" پسر یک دیپلمات و دوست خوب "بینز" خدمتکار، با پیچیدگیها و بهانه های زندگی بزرگسالان مغشوش شده است. او تصمیم می گیرد راز نگه دار باشد و از دوستان خود محافظت کند، اما وقتی او متوحه می شود "بینز" همسر خود را به قتل رسانده هیچکس به اطلاعات حیاتی او اهمیت نمی دهد و...
« بوريس لرمونتوف » ( والبروك ) مدير موفق برنامه هاى نمايشى با « جوليان كراستر » ( گورينگ ) آهنگساز با استعداد در باله ى جديدى به نام « كفشهاى قرمز » هم كارى مى كند . در اين نمايش بالرين جوان اما خوش آتيه ، « ويكتوريا » ( شيرر ) ، نقش اصلى را اجرا مى كند . « جوليان » و « ويكتوريا » دل باخته ى يك ديگر مى شوند و « لرمونتوف » دچار حسادت مى شود... شر
« پيپ » ( ويجر ) ، در كودكى با « استلا » ( سيمونز ) و « خانم هاويشام » ( هانت ) ، قيم ثروتمند او آشنا مىشود . روزى « پيپ » به يك محكوم فرارى ( كورى ) كمك مىكند و سالها بعد ، در جوانى ( ميلز ) ، ثروتى از يك ناشناس به او مىرسد .
یک سارق عاشق دختر خلیفه بغداد می شود. خلیفه دخترش را به کسی می دهد که کمیابترین گنجینه را برایش بیاورد. او وارد سفری جادویی می شود که برای ناشناخته است. از طرفی با خواستگار دیگری، شاهزادی مغول باید مبازه کند...
« هرى فاورشام » ( کلمنتس ) از ادامه ى سنت خانواده و پیوستن به ارتش امتناع مىورزد و خواهان آرامش و ازدواج با « اتنه باروز » ( دوپرز ) است. اما سرانجام براى اثبات شهامتش به تنهایى عازم مصر مىشود ، در خطوط دشمن رخنه مىکند و دوستانش را از مخمصه و مرگ نجات مىدهد.
در کورنوال، سال 1800، زنی جوان متوجه می شود در نزدیکی گروهی تبهکار زندگی می کند که کشتیها را برای بدست آوردن سود غرق می کنند...