وقایع الساندرو و آنا را دنبال می کند که به سختی بیش از 18 سال دارند، در طول یک سفر Interrail در اسپانیا با یکدیگر آشنا می شوند. در طول سالها، آنها با یک رابطه متنی شدید به هم مرتبط بودند، بدون اینکه هرگز شهامت دیدار یکدیگر را پیدا کنند. بیست سال پس از اولین ملاقات و اکنون بزرگسالان، آنها خود را در بولونیا می بینند. احساسات آنها باید با تداخل واقعیت پیچیدهتری نسبت به واقعیتی که فقط از طریق کلمات ایجاد کردهاند در تضاد باشد.
در دنیای جدید، یک اسپانیایی برای مقابله با "کلنل هرتا" فاسد برخاسته و در قالب قهرمانی نقابدار به مبارز با او می پردازد...
در پى حمله ى «گاریبالدى» به سیسیل، شاهزاده ى سالینا، «دون فابریتسیو» (لنکستر)، می پذیرد که برادرزاده ى محبوبش «تانکردى» (دلون) به ارتش «گاریبالدى» بپیوندد. در سفر هر ساله ى شاهزاده و خانوادهاش به ییلاق، «تانکردى» هم به آنان میپیوندد و دل به «آنجلیکا» (کاردیناله)، دختر «دون کالوگرو» (استوپا) میبندد…