یک میکروب مرگبار در منهتن پخش میشود که انسان ها را تشنه ی خون میکند و به سرعت شهر از کنترل خارج میشود ...
یک شرکت نفتی آمریکایی راهی برای اکتشاف مناطق دور افتاده قطب برای منابع انرژی ایجاد می کند. اشخاص مختلفی در محل حفاری که توسط "اد پولاک" رهبری می شود کار می کنند. وقتی جسد یکی از اعضای تیم پیدا می شود همه چیز به هم می ریزد و...
الکس 25 ساله جوانی خوشتیپ، جذاب و باهوش است. زمانی که او با هری، یک استاد شطرنج مرموز آشنا می شود، بدترین کابوس ها به سراغش می آیند...
با زیرنویس چسبیده
مرد ميان سالي به نام «دان جانستن» (موراي) روزي نامه اي به دستش مي رسد که نويسنده اش مدعي شده بيست سال پيش از او صاحب پسري شده و احتمالا همين حالا اين پسر دنبالش مي گردد. ابتدا «دان» اهميتي به اين نامه نمي دهد اما بعد به اصرار همسايه اش، «ونستن» (رايت)، مردي اهل اتيوپي، راهي سفر مي شود تا دريابد کدام يک از زنان سابق زندگي اش آن نامه ي کذايي را فرستاده است...
با زیرنویس چسبیده
گروهی برای تمیز کردن یک آسایشگاه روانی متروک وارد آنجا می شوند.اما گذشته وحشتناک آن مکان به نظر می رسد دوباره بازگشته...
روبی با مرد ها مشکل دارد. او سعی میکند مشکلات خود را حل کند اما خود را درگیر افراد بازنده میکند. عشق فعلی او...
فیلم برداشتی مدرن از داستان جاودانه "شکسپیر" در مورد تلاش "هملت" برای گرفتن انتقام مرگ پدرش در نیویورک است...
«ران» (فورلانگ)، جوان بيست و يک ساله را به خاطر خرده فروشي مواد مخدر دستگير و به زندان محکوم مي کنند. «ران» سعي دارد در زندان انگشت نما نشود، ولي خيلي زود مورد توجه عده اي قلدر قرار مي گيرد. پس مي رود و از «ارل» (دافو) که زندان را ملک طلق خود مي داند، کمک مي خواهد. شرح فيلم: بوشمي، بازيگر محبوب برادران کوئن. در اين تجربه ي کارگرداني خود فيلم جمع و جور و قابل قبولي ارائه مي کند که مهم ترين امتياز آن بازي ها است. کارخانه ي حيوان سازي تمام عناصر آشناي ژانر فيلم هاي زندان را دارد.
با زیرنویس چسبیده
با دوبله فارسی
نيويورک، اوايل دهه ي 1990. «فرانک پيرس» (کيج)، راننده ي آمبولانس شيفت شب در آستانه ي فروپاشي رواني است. «فرانک» همواره از اين که موفق به نجات جان زن جواني به نام «رز» نشده، احساس عذاب وجدان مي کند. تا اين که دل باخته ي «مري» (آرکت)، دختر سابقا معتاد «آقاي برک» جانسن مي شود. «آقاي برک» مردي است که بر اثر سکته ي قلبي به حالت اغما رفته و «فرانک» او را به بيمارستان رسانده است.