جکی چان به عنوان شخصیت رابین هود هست اما نمی تواند به خوبی او باشد. طی اتفاقاتی که می افتد او مجبور می شود که از یک نوزاد مراقبت کند و او را به سرپرستی بگیرد اما او که از عهدهی این کار بر نمی آید یک پرستار به نام «ملودی» را استخدام می کند تا خود به کارهای رابین هودیش...
یک استاد در حال مرگ از آخرین شاگردش تقاضا میکند به 5 شاگرد سابقش سر بزند، 5 شاگردی که هرکدام به یک سبک خاص کونگفو مسلط می باشند...
رئیس بزرگ، در پی سرکوب مخالفانش گروه دوازده نفره ای به سرپرستی “زین کانگ” تشکیل می دهد تا تحت تعلیم قرار بگیرند و با استفاده از “گیوتین پرنده” مخالفان را پنهانی به قتل برسانند. “ما تان” ورزیده ترین عضو گروه از دیدن ظلم “رئیس بزرگ” و کشته شدن دوست هم گروهش “چینفو” که از انجام ماموریت سر باز زده بود. از گروه می گریزد...
لای ( دیوید چیانگ ) قهرمان جوان و بینظیری است که هیچ راهزن و متجاوزی نمی تواند در برابرش قد علم کند اما پاپوشی برای وی دوخته میشود . او با استاد فاسدی به مبارزه برمی خیزد اما از آنجا که استاد ، به سلاح عجیب و مرگباری مجهز است ، لای از او شکست می خورد و مجبور می شود بخاطر قولی که داده ( هر کسی که در این مبارزه شکست بخورد باید دست راست خود را قطع کند ) دست خویش را با شمشیر خود قطع کند . او زخمی و خسته به روستایی پناه می برد . یک سال می گذرد . لای اینک در یک میهمانخانه مشغول کار است که ناگهان قهرمان جوان و عدالت جویی به نام فینگ ( تی لونگ ) پا به همان میهمانخانه می گذارد …
هنگام سوء قصد به جان استاد چی رو فنگ خدمتکار او پیش مرگش می شود.به عنوان آخرین خواسته چی رو فنگ به خدمتکارش قول می دهد از پسر او فان گان نگهداری کند و از او شمشیرزنی ماهر بسازد.فان گان بتدریج بزرگ می شود. مهارت او، حسادت په یر، دختر استاد چی رو فنگ و دو تن دیگر از شاگردان استاد را بر می انگیزد. این حسادت سرانجام منجر به قطع شدن دست فان گان می شود و …