توکیو،اوایل دهه شصت."هیرایاما" کایپتان سابق نیروی دریایی به عنوان مدیر یک کارخانه کار کرده و به همراه دختر بیست و چند ساله اش "میچیکو" و پسرش "کازو" زندگی می کند."میچیکو" زندگی خوبی به همراه پدر و برادر خود دارد اما "هیرایاما" احساس می کند وقت آن رسیده که او به زندگی خود برسد،به همین دلیل برنامه ازدواج او را ترتیب می بیند...
گروهی از بازیگران سیار به شهری ساحلی در جنوب ژاپن وارد می شوند. "کوماجورو آراشی" رهبر سالخورده گروه به دیدار عشق قدیمی خود "اویوشی" و پسرش "کیوشی" می رود در حالیکه "کیوشی" تصور می کند او دایی اش است. بازیگر زن اصلی گروه "سومیکو" به او حسودی کرده و تصمیم به تحقیر رئیسش می گیرد...
در یک منطقهى حومه ى توکیو، » مینورو « ( شیتارا ) و » ایسامو « ( شیمازو )، پسران » خانوادهى هایاشى «، وقتى می بینند همسایه شان تلویزیون دارد و آنان ندارند، نزد مادرشان، » تامیکو « ( میاکه ) و پدرشان، » کیتارو « ( ریو ) گله میکنند. پدر معتقد است که آنان زیاد حرف میزنند و بچه ها با هم عهد میکنند که سکوت اختیار کنند.
با زیرنویس چسبیده
زوجى پير ( ريو و هيگاشياما ) به توكيو مى آيند تا از پسر پزشكشان « يامامورا » و دخترى ( سوگيمورا ) كه صاحب آرايشگاه است ديدن كنند . آنان به قدرى گرفتارند كه نمى توانند به پدر و مادر خود رسيدگى كنند . تنها كسى كه در توكيو وقت خود را صرف رسيدگى به زوج پير مى كند ، بيوه ى پسر در جنگ كشته شده شان ( هارا ) است...
خانواده ای با خوشبختی در توکیو زندگی می کنند.تنها گله آنها مجرد ماندن "نوریکو" دخنر بیست و هشت ساله شان است.اما وقتی رئیسش به او پیشنهاد دوست 40 ساله اش را می دهد،همه خانواده به او فشار می آورند تا جواب مثبت بدهد اما بدون توجه به خواست آنها،"نوریکو" نقشه های خود را دارد...
"نوریکو" زنی بیست و هفت ساله است که به همراه پدر خود زندگی می کند.همه از او می خواهند که به فکر ازدواج خود باشد اما او می خواهد از پدر پیر خود مراقبت کند و...