چنس وین ( نیومن ) ژیگولویى است که به امید موفقیت در بازیگرى سینما، میخواهد به این عرصه راه یابد. او در فلوریدا با الکساندرا دل لاگو ( پیج ) آشنا میشود که یکى از ستارگان رو به افول هالیوود است. الکساندرا براى آن که چنس را در کنار خود نگه دارد، وعده میدهد او را به اشخاص صاحب نفوذ در هالیوود معرفى کند…
"کریستین" زن جوان و زیبایی است که رانندگی اتومبیل همسر خود "آندره" را به عهده می گیرد.هنگامی که "آندره" از مهارتهای رانندگی او انتقاد می کند دانش آموزی با اتومبیل آنها برخورد می کند."آندره" آن دانش آموز را سوار کرده و به او پیشنهاد می کند که در سفرشان آنها را همراهی کند.اما او به "کریستین" علاقه مند شده است و...
در سال 1950، "سالواتوره جولیانو" مجرم 28 ساله در دادگاه سیسل به ضرب گلوله کشته می شود. فیلم به دهه 40 باز می گردد زمانی که او به همراه عده ای دیگر از توسط سیاستمداران تجزیه طلب استخدام می شوند تا مبارزات آنها را پیش ببرند...
سفر در زمان، تصاویر ثابت، گذشته، حال، آینده و عواقب جنگ جهانی سوم. داستان یک مرد،ِ یک برده که در زمان به گذشته و آینده فرستاده می شود تا راه حلی برای سرنوشت جنگ پیدا کند...
با زیرنویس چسبیده
پاريس، سال 1912. دو نويسنده، » ژول « ( ورنر )، آلمانى خجالتى و » ژيم « ( سره ) كه پاريسى خوشمشربى است، شيفتهى تصوير سنگى باستانى يك زن مىشوند. آن دو وقتى با » كاترين « ( مورو ) كه گويى تجسم آن تصوير سنگى است روبهرو مىشوند زندگىشان دگرگون مىشود...
ژاپن، ميانهى قرن نوزدهم. « سانجورو » ( ميفونه )، سامورايى سابق، تعدادى از جنگاوران جوان را تشويق مىكند تا عليه فساد موجود در شهرشان مبارزه كنند...
"ساشا" به همراه مادر و خواهرش در خانه ای قدیمی واقع در مسکو زندگی می کنند.او در حال یادگیری ویولن است.هر روز صبح او به طرف مدرسه موسیقی حرکت می کند و از بجه های دیگر که او را مورد آزار و اذیت قرار می دهند دوری می کند.روزی او با "سرگی" آشنا می شود و...
"باراباس" مجرمی است که "پونتیوس پیلیت" با تحریک مردم برای دادن رای آزادی او را آزاد کرد تا "مسیح"مصلوب شود تا آخر عمر خود به وسیله روح او تسخیر شد...
"جری وبستر" و "کارول تمپلتون" هر دو در حرفه تبلیغات اما برای آژانسهای متفاوت کار می کنند."کارول" که از استفاده الکل و زنان برای قرارداد بستن "جری" به ستوه آمده تلاش می کند او را از حرفه خود بیرون کند...
خلافكارى به نام » ديو كانوى « ( فورد ) هر روز يك سيب از » آنى « ( ديويس )، پيرزن فروشنده ى دورگرد و دائم الخمر مى خرد، چون تصور مى كند كه با اين كار خودش را از گزند مافيا در امان نگه مى دارد. تا اين كه دختر » آنى « ( آن مارگرت )، با اين تصور كه مادرش خانمى ثروتمند است، مى خواهد به ديدنش بيايد. حالا » ديو « و عده ى بسيارى دست به دست هم مى دهند تا از » آنى « يك » خانم « بسازند.