یوهانس پس از اینکه از مدرسه رانده می شود و مادرش هم او را از خانه بیرون میکند، راهی جز اصلاح خود برای بهتر شدن زندگی اش پیش پایش نمی بیند...
داستان در مورد دیپورت غم انگیز عده بسیار زیادی به سیبری است. این اتفاق در سال 1941 شروع شد و مردم بوسیله قطار و در واگنهای حمل حیوانات به سوی سیبری فرستاده شدند...
با زیرنویس چسبیده
جنگی که در آبخازیا در سال ۱۹۹۰ رخ می دهد ، مردی به نام Ivo در حالی که جنگ و در گیری همه جا را فراگرفته است ولی او مشغول چیدن محصولات کشاورزی اش که میوه ی نارنگی می باشد است در همین گیر و دار مردی زخمی به او پناه می آورد و او مجبور می شود به مرد زخمی پناه دهد...
یک زن جوان و عذاب است که جایی برای مخفی شدن توسط یک خانم مسن داده شده است و به زودی آنها از گذشته وحشتناک متقابل خود را یاد آوری شده است…
دو پسر بچه به نامهای “چاک” و “فلای” به کنار دریا میروند و خواهر کوچک چاک “استلا” را نیز با خود به آنجا میبرند. آنها به شکلی تصادفی سر از آزمایشگاه یک دانشمند حواسپرت درمیآورند. استلا از معجونی که دانشمند ساخته مینوشد و تبدیل به یک ستارۀ دریایی میشود. فلای و چاک نیز برای اینکه به دنبال او بروند از معجون مینوشند. دانشمند به آنها میگوید که اگر ظرف 48 ساعت از معجون پادزهر ننوشند برای همیشه ماهی باقی میمانند…