هنگامی که یک موج جزر و مدی آخرالزمانی در طول ملاقات ده ساله یک دبیرستان تمام دخترانه رخ می دهد، گروهی از زنان باید راهی برای زنده ماندن در قله جزیره پردیس دبیرستان خود پیدا کنند.
الویس هنگامی که به یک برنامه جاسوسی مخفی دولتی برای کمک به نبرد با نیروهای تاریکی که کشور را تهدید می کنند می پیوندد، لباس شخصی خود را با یک جت پک مبادله می کند.
برای مستقل ماندن از پدرش، که یک قاچاقچی کالاهای دزدی است، یک مادر مجرد تازه بیوه شده به باند دزدان شوهر فقیدش می پیوندد.
داستان این سریال در جهانی روایت خواهد شد که به دو نیم تقسیم شده و دو کشور در آن وجود دارد. از طرفی تاریکی مطلق فرمانروای تمامی مناطق آن است و در این جهان و پشت جانپناه انسانی، موجودات شیطانی از شکار انسانها لذت میبرند و جشن میگیرند. در ادامه سربازی نیروی جادویی را کشف میکند که این نیرو قادر است دو کشور را با هم متحد کند، اما مشکلات فراوانی پیش روی دارد و باید با نیروهای دشمن بجنگد و جنگهای زیادی را از سر بگذراند تا درنهایت در زمان درست بتواند از نیروی جادویی خود بهترین استفاده را ببرد...
یک پسر و دختر نوجوان وقتی که آتش سوزی در کالیفرنیا یک موجود ماوراء طبیعی وحشتناک را بیدار می کند، زندگی آنها برای همیشه تغییر می کند. با طلوع ماه کامل، همه نوجوانان گرد هم می آیند تا رازی را که آنها را به هم مرتبط می کند، کشف کنند.
داستان سریال خانواده ای از گانگسترهای جنوب لندن را دنبال می کند که فرصت طلایی را برای بازگرداندن شکوه سابق خود در کوستا دل سول تشخیص می دهند.
20 سال بعد از پایان تمدن مدرن انسان ها بدنبال فراگیر شدن یک گونه عفونت قارچی، مردی بنام جوئل مامور می شود تا دختری 14 ساله بنام اِلی را از محدوده قرنطینه به بیرون قاچاق کند. طولی نمی کشد که این دو باید برای زنده ماندن در دنیای خشن و وحشتناک خارج از محدوده ی امن، به یکدیگر تکیه کنند...
موجودی اسرارآمیز و نامیرا که هیچ احساس و هویتی ندارد، به زمین فرستاده شده. با اینحال، این موجود میتواند شکل چیزهایی را که انگیزه زیادی دارند به خود بگیرد. درابتدا یک گوی است و بعد از آن یک سنگ. همینطور که دما کم میشود و برف برروی خزه مینشیند، شکل خزه را به ارث میبرد. وقتی گرگی تنها و زخمیشده بهسختی درحال راه رفتن است و درنهایت درانتظار مرگ خود به زمین میافتد، شکل آن حیوان را بهخود میگیرد. و بالاخره این موجود هوشیار شده و شروع به سفر در توندرا کرده تا زمانی که یک پسر را ملاقات میکند. این پسر بهتنهایی در شهری خالی از سکنه زندگی میکند که مدتی قبل، بزرگسالان آن شهر را برای پیداکردن بهشتی که گفته شده فراتر از دریای بیکرانِ توندرای سفید وجوددارد، ترک کردهاند. به هرحال، کار آنها برای هیچ و پوچ بوده و اکنون این پسر در وضعیت بحرانی بهسر میبرد. با گرفتن شکل این پسر، ماجراجویی بیپایانی را بهدنبال تجربهها، مکانها و افراد جدید شروع میکند.
تکافومی پس از 17 سال کما از خواب بیدار می شود. او در واقع به دنیای دیگری رفته بود و با قدرت های جادویی بازگشته است، تاکافومی باید به او کمک کند تا در دنیای خود زنده بماند.