فیلم داستان زوجی است که بعد از سالها زندگی که حاصلش دو فرزند است زندگی آرامی ندارند. مرد (علی مصفا) بعد از سالها اختلاف همسرش (برهنیس بژو) را رها کرده و به ایران برمیگردد. همسر او با مردی فرانسوی (طاهر رحیم) آشنا شده و آن مرد وارد زندگیاش می شود. در همین حال است که او به شوهرش در ایران نامه می نویسد و از او تقاضای طلاق می کند. مرد به فرانسه برمیگردد و یک تازهوارد را در خانهاش با دو بچهاش میبیند و …
ندارد
ندارد
قطعا از جدایی جلوتر بود
فرهادی و کیمیایی از جمله معدود سینماگران ایرانی میباشند که تسلط بسیار بالایی بر ژانر درام دارند و به خوبی این ژانر سینمایی را برای مخاطب عام تعدیل کرده و ان را در خدمت یک متن استاندارد میگرند . مشابه دیوید اوراسل که ژانر درام را در قالب سناریو و متن قوی و ساختار سه پرده ای استاندارد به تصویر میکشد.
كاشكيبقيه فيلماي اقي فرهادي رو ميزشتين
خوب بود ولی جدایی بهتر بود,در کل درباره ی الی از این دوتا خیلی بهتر بود
عجب خزعبلی
فیلمی که فقط به خاطر اسم اصغر فرهادی که الان یه برند سینمایی هست معروف شد و فروش کرد وگرنه فیلمش هیچی نداشت
امتیازم 6
فیلم اون چیزی رو که میخواست بگه متاسفانه نگفت\nنمره من 59 از 100
این فیلم به فیلمنامش یه اشکال وحشتناک وارده چطور کسی نفهمیده ؟؟!!!\nاگر دختره فکر میکرد زن کارگر رختشورخونه همون زن طهار رحیمه پس چرا وقتی تو کافه دیدش جا نخورد !!!؟؟؟\nچرا وقتی مادرش بهش گفت تو دروغ گفتی دختره متوجه دروغش ( اشتباهش ) نشده بود ؟؟؟\nخواهشا اگه گذرتون به کامنتم افتاد جواب بدین \nمرسی\n
لطفا فروشندرو بزارید امروز اکرانش تموم شد.بزار جونه مادرت.
فیلم بدی نبود ارزش دیدن را داشت اما من درباره ی الی را بیشتر از همه دوست دارم.
در جواب دوستمان maktab.esfahan که نقدی از فراستی رو در این صفحه گذاشته که تا اینجا 25 لایک رو داشته:\n\nشما چطور به این نقد بی مایه می گید نفد برحق؟ در این که فراستی با معلومات است شکی نیست اما هم از توبره می خورد هم از آخور...\n1-در مورد لوکیشن هایی که حتما باید نمای فرانسوی داشته باشد، واقعا ساده ترین و بی هنر ترین فیلم ها معمولا بر این اساس ساخته شده اند، دلیلی وجود ندارد که دوربین بر فراز پاریس سیر کند!\n2-بازیها فوق العاده اند، یعنی در واقع اوج قدرت فرهادی دوست داشتنی بازی گرفتن عالی حتی از نا بازیگرهاست، چه برسد به برنیس بژو و این از عقده های فراستی ست که می بیند یکی از هم سنگ هایش از بازیگرانی که آرزوی دیدن آنها را از نزدیک دارد در فیلمش به بازی می گیرد که در واقع کن را هم بژو می برد و حتی تنها بازی خوب علی مصفا که قابل لمس هست به نظر من در این فیلم است و دیگر بازیگران نیز بی شک یک از یک بهتر.\n3-مگر فیلم حتما باید بگوید که من متعلق به مکان یا زمان خاصی هستم، معمولا فیلم هایی که در ذهن تماشاگر جاودانه شده اند همگی از این قاعده مستثنی هستند...\n4-بله! تفاوت ها در شرایط بغرنج از بین می روند و انسان ها همگی یکسان عمل می کنند و آن منفعت اندیشی برای خویشتن است، حتی مفهوم این جمله را فراستی چپکی برداشت کرده یا به بیان بهتر به سود ذهن بیمار خود بازتابانیده و اینکه هنر بیان خواص است واقعا اینجا بی معنیست و می بینیم که تمام شخصیت ها سر جای خود و کاملا در نقش جا افتاده اند و همگی ظرافت های خاص خود را دارند...\n5-اینکه احمد بد قرمه سبزی می پزد به چه معنیست که در نقد کوتاه، براق و تو خالی شما قرار می گیرد!؟ و دلیل بودنش اساسا همین لمس مفهوم تفاوت بود یا نبود او در این خانه است و اینکه او در نهایت با گذشته یی که از خود در ضمیر این خانواده بجا می گذارد تا چه حد بازتابِ سوء دارد...\n6- معمولا فیلم از یک جایی آغاز می شود و گاها فیلم ها انتهایی باز برای برداشتی آزاد دارند و اینکه احمد کیست و از کجا آمده در واقع چه تاثیر خاصی می تواند بر اساس داستان بگذارد\n7- جالب است که دید فراستی کاملا انقلابی و امر به معروف گونه است، اینکه چرا همسر احمد از او بچه ندارد دلایل زیادی می تواند داشته باشد که اصلا نیاز به بحث در اینباره نیست، لوسی فرزند طلاق است طبیعتا دچار سرخوردگیست و این وضعیت آشفته او را بیشتر پریشان و مشوش می سازد و اینکه چرا سمیر، ماری را انتخاب کرده جوابش معین است و به وضوح در فیلم متوجه آن می شویم...\n8-یعنی دعواهایی که در فیلمهای دیگر وجود دارند همه واقعی اند اما چون فرهادی سازنده این اثر بوده باسمه ییست و بازیگر حتما نباید تخت باشد باید زیادی بالا پایین بپرد تا فراستی را راضی نگه دارد!!!\n9-و اما نقطه اوج کار فرهادی پایان بندی و ایجاد ابهام از ابتدا تا انتها و گاها حتی پس از پایان فیلم در ذهن بیننده است و دیالوگ ها و شخصیت پردازی ها بدون کمترین اغراق و بزرگنمایی محشرند طوری که بارها و بارها افکار بیننده را به چالش می کشند و انسان را ناخودگاه در جایگاهی قرار می دهد که قضاوت کند ولی باز هم تمام چارچوب های فکری را به یکباره می شکند و بیننده را با واقعیت هایی نو آشنا می کند و با رفتن احمد از خانه می بینیم که اسباب بازی بچه که خود احمد برای او به سوغات آورده بود بالای درخت گیر می کند که به مفهوم این است که ما انسان ها با رفتنمان گذشته یی را بی اختیار برای نزدیکانمان بجای میگذاریم...\nباید گفت بی نقص ترین فیلم فرهادی همین گذشته می باشد!\n
عالی
ضعیف ترین فیلم فرهادی بود
دوستان درخواست بدید تاينى فیلم عصبانی نیستم(I#039;m not angry) به کارگردانی رضا درميشيان رو هم بذاره.
متاسفانه آقای فرهادی فقط قصد داره ایران رو عقب مونده و ایرانی رو عصبی و دروغگو و ... نشون بده تا اسکار بگیره.
lotfan film e forooshande ro ham bezarid
امتیاز۷.۵
با کمال احترام به نظرات دوستان به نظر من فیلم ضعیفی بود.\nاز فرهادی بعید بود همچین فیلمی\nیه فیلم سفارشی...فقط برای دریافت جایزه\nوقتی یک ساعت از فیلم میگذره از خودت بپرس داستان دقیقن چیه؟شخصیتا چیکار دارن میکنن؟بحران فیلم چیه؟به هیچ جواب معقولانه ای نمیرسی!!!\nاین سئوالاتیه که مخاطب بعد از دیدن فیلم تو ذهنش ایجاد میشه!:\nاحمد چیکاره بود؟\nاومده بود طلاق بگیره؟پس چرا از همون ایران یه وکیل نفرستاده بود؟خودش جواب این سئوالو میده...میگه چون دلم واسه لوسی و مارین تنگ شده بود!اگه دلش تنگ شده بود پس چرا انقد رابطه ها سرد بود؟بعد از چهار سال همدیگرو میبینن و یه لبخند بی رمق نثار هم میکنن!\nرابطه ی احمد با لوسی چطور تعریف شده بود؟\nدر طول فیلم کم کم رابطه شون به هم نزدیک میشه...حس میکنیم احمد واقعا لوسی رو خیلی دوس داره...چون نشون میده که داره سعی میکنه کمکش کنه...اما اخر فیلم میبینیم که وقتی احمد حرف لوسی رو به مادرش میزنه و میخواد برگرده تهران اصلا از لوسی خداحافظی نمیکنه!!!لوسی دم پنجره منتظره اما احمد حتی به پنجره ی لوسی نگاهم نمیکنه!!!پس چی شد اون رابطه ی نزدیک؟\nپاریسو حس میکنی؟\nمخاطب اصلا پاریسو نمیبینه...فقط چون فرانسوی حرف میزنن میگه خب حتما اینجا پاریسه...اما اگه مثلا انگلیسی حرف میزدن میگفت حتما اینجا لندنه!!!اصلا تو با شهر ارتباط برقرار نمیکنی...پاریسی وجود نداره اصلا!\nگذشته کجا بود؟\nتوی این فیلم باید گذشته تعریف میشد!حتی اسم فیلمم همینه...اما ما اصلا نمیدونیم تو گذشته چی به سر احمدو مارین اومده که از هم جدا شدن...چی شده که ازدواج کردن...اصلا نمیدونیم قبل فیلم چه اتفاقاتی واسه کاراکترا افتاده!!!\nاخر فیلم چی شد؟\nمن با پایان باز مشکلی ندارم اما این پایان واقعا پایان بدی بود!:\nاحمد میره...مارین حتی نگاه هم بهش نمیکنه...احمد میره و حتی به لوسی که نشون داد دوستش داشت نگاه هم نمیکنه!\nسمیر میره پیش زنش که عطرارو بهش نشون بده...دکتر میگه هر اطمینانی در مورد وضعیت زنت مشکوکه!یعنی من مخاطب هیچ احتمال بالایی واسه حدسام نمیتونم در نظر بگیرم...میره پیش زنش...عطرو میاره جلو و میگه اگه میفهمی دستمو تکون بده...زنه اشک از چشش میاد و دوربین میره رو دست این دوتا...تا لحظه ی اخر مخاطب منتظره اما دستی تکون نمیخوره و فیلم تموم میشه!این شد سینما؟نه داستان!نه محتوا!نه تصویر!هیچچی!\nخب الان اگه زنه از کما بیاد بیرون چی میشه؟سمیر دور مارینو خط میکشه؟یا دور زنشو؟تکلیف بچه ی تو شیکم مارین چی میشه؟اگه از کما نیاد بیرون اینا باهم ازدواج میکنن یا نه؟(چون طبق اخرین صحنه رابطشون داغون شده بود)لوسی که افسرده بود چی شد؟یه دفه از صحنه محو شد!\nراستی دوباره میپرسم....احمد چیکاره بود؟
بهترین فیلمنامه\n\nبهترین بازیگر نقش اول زن.\n\nدر کل عالی بود.واقعا درامی که فلب ها را شکست
اصغر فرهادی آبرو و افتخار سینما ایران هست.. نمی دونم چرا اینقدر بی خود و مغرضانه از این آدم انتقاد می کنند.. واقعا کاراش خوبه ..شاید در سطح جهانی معمولی باشه..ولی نظیرشو تا مدت ها تو ایران پیدا نمیشه..
خب فیلمو شروع کردم به قصد دیدن یه اثری در حد جدایی ولی واقعا بعضی جاها به نظرم از جدایی جلو میزد.\nخب طبق عادت فرهادی تو فیلماش در مورد دست گذاشتن روی مفاهیم انسانی متقابل این دفعه باز هم سراغ مسیله ازدواج رفته و از یه دید دیگه نسبت به جدایی و تقریبا همسو با اون داستانشو نوشته.این دفعه میاد ما رو با خیانت روبرو میکنه...میاد ما رو با تعهد و پای بندی به قول مواجه میکنه...ما رو با بلای بی اعتمادی آشناتر میکنه.بی اعتمادی رو میشه از همون اوایل فیلم جایی که ماری اصرار داره که ای میلی مبنی بر رابطه ی جدیدش با یه مرد دیگه(سمیر)به احمد فرستاده و احمدم اصرار بر ندیدن اون داره دید...همچنین شک و گمان و بی اعتمادی زن به کما رفته ی سمیر به نعیمه که بعدا منجر به بروز یه سری اتفاقات زنجیره ای میشه.اما شاید پررنگ ترین درون مایه فیلم همون خیانتش باشه.به شکلی زنجیروار این خیانت تو تمام شخصیتا دیده میشه.احمدی که میفهمیم به خاطر علاقه داشتن به سرزمین مادریش نمیتونه زندگیو تو فرانسه تحمل کنه...ماری ای که میفهمیم با هدف انتقام از احمد اونو تو شرایطی قرار میده که واسش آزار دهنده باشه و به نوعی به اعتمادش خیانت میکنه...لوسی ای که شاید بزرگ ترین خیانتکار(ناخواسته)فیلمه و با خیانتش زندگی 3خونواده رو از هم پاشید...نعیمه ای که به سمیر و زن سابقا سالمش خیانت کرد...سمیری که به زنش خیانت کرد...حتی اشاره ای هم به جدایی شهریار از همسرش(میترا)میشه تو فیلم و جالب تر از همه این که 2بازیگر خردسال فیلم هم از این مسیله در امون نموندن و تو صحنه ی دزدیدن کادو از چمدون احمد خیلی راحت به اعتماد هم خیانت میکنن و هم دیگه رو مورد متهم میکنن.اما کمی که بیشتر با شخصیتا همراه بشیم دلیل این خیانتا واسمون بیشتر آشکار میشه...هیچ کدومشون بدون دلیل قانع کننده(حداقل در لحظه)دست به خیانت نزدند...و انگیزه ی لازم برای این کار موجود بوده.اینجا این سوال پیش میاد که آیا خود من در جایگاه شخصیت ها میتونستم خودمو از این خیانت ها مصون نگه دارم؟!\nعلاوه بر نکات بالا فیلم بر تضاد هم تاکید زیادی داره.ما ابتدای فیلم ماری رو میبینیم که از احمد میخواد که به قولش عمل کنه و با لوسی حرف بزنه(تاکید بر پایبندی به قول)جلوتر میریم...زمانی که ماری میفهمه که لوسی پیش شهریاره و شهریارم به خاطر قولی که به لوسی داده بود ساکت مونده بود...تو همین لحظه ماری ای رو میبینیم که این وفای به عهدو زیر سوال میبره و اونو نهی میکنه.میشه گفت همه ی شخصیتا با همین تضاد شخصیتی دست و پنجه نرم میکنن.پس ما باز هم با شخصیت هایی خاص فرهادی مواجه میشیم که به خاطر وجود این تضادها شایستگی گرفتن تصمیمات درست رو ندارن...شخصیت هایی که در عوض گرفتن تصمیمات درست و بازکردن گره به گره های کار می افزایند(البته شخصیت های فرهادی مرز حماقتو رد نمیکنن و احمق جلوه نمیکنن بلکه آدم هایی هستند با ضعف هایی شبیه هم که تشکیل جامعه ای دادند ضعیف)پس ما باز هم خیالمان راحت است که با همان دنیای ذاتا بد فرهادی طرف هستیم.\nاما از جهاتی فیلمنامه ناموفق نشون میده:ما تو داستان یه ((احمد)) داریم...فیلم از لحظه ی رسیدنش به فرودگاه پاریس شروع میشه...ماری رو میبینیم که با ایما و اشاره داره احمدو صدا میزنه...بعد با هم میرن سوار ماشینی که ماری به گفته ی خودش از کسی(که بعدا میفهمیم سمیر بوده)قرض گرفته.خب ما تو همین مقدمه ی کار تقریبا احمد و ماری(بیشتر احمد)رو به عنوان نقش اصلی و محور اتفاقات فیلم تصور میکنیم...با پیشروی تو فیلم این امر بیشتر مشخص میشه.به نظرم ضعف فیلم تو همین جا نشون میده خودشو ضعفی که متاسفانه کوچیکم نیست...احمد اصلا به خودی خودش شخصیتش شکل نمیگیره تا آخر فیلم.ما بیشتر طول فیلم احمدو به عنوان یه شخصی میبینیم که بیشتر دنبال حل مشکل بچه های ماریه.بیشتر مثل یه شخصیت فرعیه میمونه که در راستای کمک به محور داستان ایجاد شده خب همچین چیزی واسه من که احمدو یه شخصیت اصلی میدیددم خوب نیست...یعنی به قدری این شخصیت اهمیت خودشو به خاطر پرداخته نشدنش از دست میده که حداقل واسه من یه جورایی نحوه ی پایان شخصیتش بی اهمیت میشه و اگر هم داستان زندگیشو دنبال میکنم صرفا به خاطر زندگی خونواده ی سمیره که حداقل انگیزه ی مشخص و پرداخت شده ای دارن.\nاما از هرچه که بگذریم از تیم بازیگری فوق العاده فیلم نمیشه گذشت...3بازیگر بزرگسال اصلی فیلم که واقعا تشکیل یه تیم بازیگری فوق العاده رو دادن و فرهادی که تو بازی گرفتن از بچه ها استاده قطعا تو این زمینه فیلمش به هیچ وجه کم نمیاره
هر اثری ساخته برنده جایزه اسکار،اصغر فرهادی ارزشمند هست\nکسی که برای ایران اسکار به ارمغان اورد و دیگه تکرار نخواهد شد مگر باز توسط خود فرهادی\nبیاین قدر این هنرمندا بدونیم که باعث شد در طول تاریخ سینمای ایران، 1 اسکار تو کارنامه فیلم هامون داشته باشیم...
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه