Les Misérables Poster
7.5 Rating
327K
63
نمره منتقدین

Les Misérables 2012

قرن نوزدهم، فرانسه. «ژان والژان» (هیو جکمن)، مردی است که بخاطر سرقتی که انجام داده، سال هاست از چنگ پلیسی بی رحم بنام «ژاور» (راسل کرو) می گریزد. او سرپرسی دختر یتیمی بنام «کزت» را بعهده می گیرد، و این تصمیم او زندگی هر دوی آن ها را برای همیشه تغییر می دهد...

Tom Hooper
برنده 3 جایزه اسکار و 85 جایزه دیگر

سایر جزئیات

PG-13

زیاد

زیاد

2012-12-05
158 دقیقه
$61,000,000.00
$442,299,309.00

کالکشن های مرتبط

برترین فیلم های 2012 از دیدگاه ایرانیان #1
برترین فیلم های 2012 از دیدگاه ایرانیان #2
برترین فیلم های 2012 از دیدگاه ایرانیان #3
برترین فیلم های 2012 از دیدگاه ایرانیان مشاهده
مجموعه تمام فیلمهای برنده جایزه اسکار #1
مجموعه تمام فیلمهای برنده جایزه اسکار #2
مجموعه تمام فیلمهای برنده جایزه اسکار #3
مجموعه تمام فیلمهای برنده جایزه اسکار مشاهده
مجموعه تمام فیلمهای حاضر در مراسم اسکار #1
مجموعه تمام فیلمهای حاضر در مراسم اسکار #2
مجموعه تمام فیلمهای حاضر در مراسم اسکار #3
مجموعه تمام فیلمهای حاضر در مراسم اسکار مشاهده

دیدگاه کاربران

ارسال دیدگاه
saeedmolavi95's avatar saeedmolavi95
2 سال پیش

بازی ها در حد انتظار بودند اما کرو یک جهش نسبتا چشمگیر نسبت به قبل داشته اما متاسفانه حتی کاندید اسکار هم نشد این داوران آکادمی هم باید کم کم خودشون رو بازنشست کنند

arzandi.k's avatar arzandi.k
7 سال پیش

من از فیلم های موزیکال متنفرممممم و بخاطر همین از تک تک لحظات این فیلمم متنفر بودم و همش منتظر بودم تا تموم بشه چون تو فیلم حتی 1 کلمه هم حرف نمیزدن باهم و کل دیالوگ ها آوازخوانی هنرپیشه ها بود اصلاااا لذت نبردم با اینکه بازیگرای خوبی داشت البته جدا از موزیکال بودنش که خیییلی بدم میومد کلا فیلم قوی نبود{البته ژاور واقعا منفور بود}چون آدم احساساتش با فیلم هم راه نمیشد مثلا وقتی حماسی قرار بود باشه اصلا بیننده جذب نمیشد و اون حس منتقل نمیشد یا خیلی از صحنه های مرگش فقط صحنه های مردن بودن و رو بیننده تاثیر نمیذاشت

صادق جعفری's avatar صادق جعفری
7 سال پیش

یه شاهکار عالیه فقط ای کاش که موزیکال نبود

mohammad.mehdi.malekiyan's avatar mohammad.mehdi.malekiyan
7 سال پیش

ای کاش وزیکال نمی ساختن

Mohammad Mahani's avatar Mohammad Mahani
7 سال پیش

اون دیالوگ جکمن رو من شنیده بودم ویکتور هوگو گفته\nهمون بحث نونو 15 سال زندان حسه تایپش نیست

ma.dbqn's avatar ma.dbqn
7 سال پیش

پیشنهاد میکنم بینوایانی که توسز رامین کریملو به شکل اپرا اجرا شده رو ببنید/ تمام موزیکاش همینایی که تو این فیلمه اما اون با شکوه تر و با احساس تره\nبه اون اپرا 10 دادم\nبه این 8 مبدم

King1576's avatar King1576
7 سال پیش

فکر کردم فقط اول رسمه که به حالت شعر حرف بزنن\nهمین جوری رفت جلو دیدم بازم دارن همونجوری حرف میزنن\n1 ساعت دیدم دهنم سرویس شد

saeedseifi's avatar saeedseifi
7 سال پیش

doooooooooooooooooble,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

danialashoori's avatar danialashoori
7 سال پیش

جوابم به اون دست کسایی هستش که تو باده شاهکار بودن فیلم و ادعای قدرت درکشون ازین فیلم هستش....این فیلم تنها یه فیلم با داستان کپی که با موزیکال بودنش اومده خاص باشه که گند زده به فیلنامه و ادمو اذیت میکنه..حداقلش واسه فارسی زبونا...کسایی هم که این فیلم کسل کننده رو دیدن حتما هنرپیشه های این کار رو دوست داشتن \n

www.sadoghi80's avatar www.sadoghi80
8 سال پیش

ویکتور هوگو اگرچه می گوید «چیزهایی هستند که نباید کوشید به تصویرشان کشید، خورشید یکی از آنهاست» اما او در داستان هایش خورشید را با جزییات کاملش به تصویر می کشد، او به این باور اعتقاد دارد که تاریکی اگرچه وجود دارد ولی خورشید، طبیعت را دگرگون می کند و در نهایت آنچه به جای می ماند خورشید است. این رمانتیسم گیرا پیروزی نور بر تاریکی، خیر بر شر - که ریشه در باورهای اسطوره ای دارد البته منطبق بر زمانه ای است که هر ناممکنی را ممکن فرض می کند، این زمانه، قرن نوزدهم است. رمانتیک در آن دوره به رمانتیک بودن خرسند نیست و بیشتر درصدد آن است تا رمانتیسم را به خط مشی ای برای تمام هستی بدل کند.\nخورشید بینوایان در چهره ژان والژان درخشیدن آغاز می کند؛ «تاریخ و روابط اجتماعی در بینوایان دکوری است که بر پس زمینه اش نبرد باستانی بی آوردگاه میان دو اصل ازلی، متافیزیک و دینی، در هیات های مبدل مختلف رخ می دهد: نبرد میان خیر و شر، خدا و شیطان، بهشت و دوزخ»1 در این میانه ژان والژان در هیات یک ابرمرد، یک طرف ماجراست. او برخلاف پونس میشکین روحی هبوط کرده از آسمان ها نیست و نه مانند وترن در باباگوریو ماجراجویی واقع گراست. او زندانی طردشده ای است که وقتی بعد از 19سال حبس آزاد می شود، کسی حاضر نیست به او حتی در اصطبل به ازای پولی که می دهد، برای یک شب جا دهد. وقتی هم به زندان بازمی گردد و می خواهد دوباره زندانی اش کنند تا لااقل غذا و جایی گرم داشته باشد زندانبان به او می گوید «یک کاری کن که دستگیرت کنند؛ آنوقت به زندان راهت می دهم.» نوالیس، چهره شهیر رمانتیک زمانی گفته بود: «چیزی به نام سرنوشت تاریخی وجود ندارد و ما دقیقا همانیم که هستیم» و این درباره بینوایان مصداق می یابد: وقایعی ناگهانی و خلاف انتظار اتفاق می افتد که درمجموع چیزی جز حادثه به آن نمی توان گفت اما وقتی این حادثه ها را کنار هم می گذاریم آنوقت گویی چیزی از جنس اراده الهی یا سرنوشت تاریخی مترصد آن می شود که این اتفاق های نابهنگام را مجموعا در مسیر سرنوشت محتوم خود قرار دهد تا همان گونه که نوالیس گفته بود چیزها نتوانند جز به آن صورت که هستند، باشند. تاریخ مطابق اراده ای الهی از پیش تعیین شده که به واسطه قضا و قدر به منصه ظهور می رسد، رویدادهای ناگهانی، تشنج آفرین، غافلگیرکننده، نامفهوم برای آنان که به پیامدهایش دچار می شوند که در مجموع، بشریت را به شکلی تدریجی و مبهم در مسیر رهایی معنوی اش، آشتی با پروردگار رهنمون می شوند.»2 اولین شوک رمان بینوایان در قالب یک اتفاق نابهنگام آن گاه رخ می دهد که ژان والژان ظرف های نقره ای را از خانه اسقف که شب را در آنجا گذرانده، می دزدد اما ساعتی بعد دستگیر می شود. اسقف که بیانگر روح متعالی است از دزدی که شب به او پناه و غذا داده می خواهد تا شمعدانی های نقره ای را هم با خود ببرد، در اینجا روح ژان والژان به یکباره به تلاطم درمی آید: «ژان والژان حس کرد که الان است که غش کند. اسقف به او نزدیک شد و آهسته گفت: یادتان نرود که به من قول می دهید از این ظروف استفاده کنید و آدم درستکاری شوید. ژان والژان، برادرم، شما دیگر به بدی تعلق ندارید، من روح شما را خریدم. افکار پلید را از آن پاک و به خدا اهدا کردم.3»\nدر رمانتیسم هوگو و به طور کلی در رمانتیسم روسویی که هوگو نیز متاثر از آن بود، فرد به تنهایی نمی تواند مسوول باشد بنابراین نمی تواند به تمامی نفرین شده باشد، در لحظه حقیقت مجرم سراپا پشیمانی خواهد بود، جرم بی اثر می شود و خطا ختم به خیر می شود و جنایت به مکافات که نه، بلکه به رستگاری می انجامد. لحظه حقیقت همان لحظه ای است که روح ژان والژان به تلاطم درمی آید.این اولین رستگاری بینوایان است اما رستگاری های بعدی نیز در پیش است زیرا روح در قالب یک جسم متوقف نمی ماند و خود را در قالب خط مشی هستی شناسانه به محیط اطراف تسری می دهد. خورشید هوگو صرفا نمی درخشد بلکه مصمم است تا تمامی تاریکی را ذیل روشنایی درآورد. ژاور در بینوایان تجسم تاریکی است، او در زندان به دنیا آمده، مادرش فالگیر و پدرش یک زندانی است اما او خودش را آدم شریف و منظم و درستکاری می داند که گمان می کند همه چیز را می تواند در کتابچه قانون پیدا کند، او جهان را با منطق دکارتی می سنجد، در جهان او همه چیز روشن و حتی قابل پیش بینی است و او آن توانایی را دارد که برای هر عملی توجیهی قانونی یا مجرمانه ارایه دهد. ژاور اگرچه آدمی خویشتندار، عبوس، جدی و سختگیر است اما زندگی اش مانند ژان والژان همه محرومیت، انزوا و پاکی است. او نیز همچون ژان والژان ازدواج نکرده و زندگی اش ذیل مفهوم قانون و وظیفه سپری شده است، به تعبیری دقیق تر او نماینده خود و منطق انسانی در برابر تخیل و غریزه است اما با این همه ژاور در نهایت یک فرد است؛ فردی که به تمامی نفرین نشده است. تنها کافی است که او با خودش روبه رو شود تا آنگاه دریابد که چه دغل بازی و سفسطه ای در شهر تحت نام قانون و عدالت که او خود را موظف به اجرای آن می داند در جریان است.\nمواجهه انسان البته تفاوت چندانی با آنچه مبلغان دینی می گویند و بن مایه ادیان و منجمله مسیحیت است ندارد. در بینوایان هوگو «قدیس» و «انقلابی»، «مسیح» و «روسو» تواما وجود دارند به طوری که بدون وجود قدیس و نفس مسیحایی اسقف میری یل که بر روح ژان والژان، زندانی طردشده می دمد امکان ادامه رمان وجود ندارد. قدیس هم مانند هوگو با خوشبینی بر این باور است که شهر رستگاری در دوردست به چشم می آید. رستگاری بعدی در بینوایان نیز در دوردست و در انتهای رمان حاصل می شود. نیک سیرتی ژان والژان، ژاور قانونمند و بی رحم را مستاصل می کند و او را به آستانه جنون می کشاند. ژاور اگرچه نماینده شر و تاریکی است اما در رمانتیسم، شر در ذات خود روح نیست بنابراین چندان که باید جدی گرفته نمی شود. ژاور به عنوان یک فرد همچون ژان والژان به تمامی نمی تواند نفرین شده باشد. ژاور بعد از آنکه ژان والژان او را از اعدام انقلابی نجات می دهد، درمی یابد که چیزی دیگر به جز منطق دکارتی نیز می تواند بر جهان حاکم باشد یعنی چیزی بالاتر از وظیفه. پس از این اقدام عجیب ژان والژان، دنیا برای ژاور چندان که باید منطقی و ساده به نظر نمی آید و پیچیدگی تحمل ناپذیری پیدا می کند. به بیانی دیگر قانون ساده ژاور در برابر پیچیدگی های زندگی کم می آورد و ژاور، بازرس دقیق و موشکاف پاریس دیگر نمی تواند منطق حوادث را بفهمد و آن را تحلیل کند، تا قبل از این برای ژاور خوب و بد تفکیک شده و جداازهم بودند اما به تدریج درمی یابد که آنها- خوب و بد، تخیل و واقعیت و ناممکن و ممکن - به قدرتی درهم آمیخته اند که تفکیک آنها گاه ناممکن و چاره ناپذیر است. ژاور آن را در تجربه های روزمره اش درمی یابد. این آگاهی با فکر ژاور در تضاد قرار می گیرد و به این سان ژاور برای اولین بار در زندگی خود را ناتوان حس می کند «یک چیز او را مبهوت کرده بود؛ ژان والژان لطف بزرگی به او کرده بود یک چیز او را به وحشت می انداخت: ژاور باید لطفی در حق ژان والژان می کرد، ژاور خودش را می جست اما چیزی پیدا نمی کرد چه می باید می کرد؟ تحویل دادن ژان والژان بد بود اما آزادگذاشتنش هم بد بود.»4 با این حال ژاور نیز در نوع خود «یک پدیده» بود «او هم مانند ژان والژان یک ابرمرد است، نمونه ای از کمال که به نهایتی غیرواقعی رسیده»5. او باوجود وابستگی بی حدوحصر به قانون آن صداقت را دارد که با خود روراست و رودررو شود: بنابراین به دنبال راه سومی می رود تا تاوان پیچیدگی جهان و سادگی ذهن خود را بدهد و آن مرگ است «ژاور کوتاه ترین راه را به طرف رودخانه سن پیش گرفت و کمی بعد به جایی از سن رسید که بین پل نتردام و پل شانژ بود. ملوان ها از این نقطه سن وحشت داشتند اینجا جریان تند و خطرناک آب چنان به پایه های پل هجوم می برد که انگار می خواست آن را از جا بکند و به همین دلیل اگر کسی این جا به آب می افتاد دیگر پیدایش نمی شد»6. برای اولین و آخرین بار ژاور در زندگی اش از مرزهای قانون می گذرد و به انتخاب آگاهانه دست می زند «ژاور دستانش را از روی حفاظ رودخانه برداشت، هوا کاملا تاریک بود... . چنددقیقه ای بی حرکت ایستاد و به سیاهی رودخانه زل زد، آب می غرید بعد ناگهان کلاهش را برداشت و روی لبه اسکله گذاشت لحظه ای بعد صاف، روی لبه حفاظ رودخانه ایستاد و به طرف سن خم و بعد دوباره راست شد ولی بعد ناگهان یک راست در تاریکی سقوط کرد، صدای شالاپ خفیفی بلند شد و ژاور در زیر آب ناپدید شد»7. آب در فرهنگ اسطوره ای نماد مرگ، تولد دوباره یا در سنت مسیحی غسل تعمید و رفتن به سوی ابدیت و رستگاری است. ژاور با غرق کردن خود رستگاری می یابد تا دیوها در برابر فرشتگان ناپدید شوند و خورشید پیروز شود.\nپی نوشت ها: هر اثر ادبی حتی طبیعت گراترین اثر، نوعی آرمانی ساختن واقعیت است. این آرمان از دل طبیعت بیرون می آید. لامارتین، هوگو را بر حذر می دارد که با ارایه سودایی ناممکن مهلک ترین شوریدگی را میان توده ها ترویج می کند در حالی که سودای امر ناممکن تماما از کوران ممکنات سر برمی آورد.\n1، 2، 5) وسوسه ناممکن، یوسا، کاوه میرعباسی\n3، 4، 6، 7) بینوایان هوگو، محسن سلمانی

sayres1997's avatar sayres1997
8 سال پیش

دوستان یک سوال\nتفاوت encoder :sparksبا encoder :ganool چیه که این همه تفاوت داره؟این تفاوت ارزش دانلود رو داره یا نه.ممنون

آصفه نوروزی's avatar آصفه نوروزی
8 سال پیش

فیلم پیام ها و مفاهیم زیادی رو با خودش حمل میکنه، البته که به پای کتاب و جزئیاتش نمیرسه اما فوق العاده بود\nآهنگ هاش کشته منو!\n\nاسپویل\n\nمن تو اون صحنه که ژان والژان با خودش درگیر بود و عذاب وجدان داشت که خودش رو معرفی کنه یا نه، عاشق بازی هیوجکمن شدم و این شماره تو ذهنم هک شد\nWho am I? 2 4 6 0 1\nفانتین که عالی بود، اون بخش آهنگ: But there are dreams that can not be...:(\nاسم آهنگش: I dreamed a dream\nاپونین زیر بارون اون بخش آهنگ:Without me his world will go on turning. A world that#039;s full of happiness that I have never known :(\nاسم آهنگ: On my own\nدر سوگ انفلابیون ادی عالی بود: Oh my friends, my friends do not ask me what your sacrifice was for\nEmpty chairs and empty tables where my friends will sing no more\nبازی آماندا رو اصلا دوست نداشتم، صداش توان اجرای آهنگ ها رو نداشت یعنی رسما جیغ میزد، انتخاب بدی بود، عاشقانه ها رو خراب کرد\nو اما ژاور پر تناقض ترین و ناپایدار ترین شخصیت رو با خودش حمل میکرد و عالی بود...عالی\nYou know nothing of Javert...\nعاشق این فیلمم و از دیدنش سیر نمیشم

Sorooshhadibagi45's avatar Sorooshhadibagi45
8 سال پیش

یک درام موزیکال حرفه ای بیننده از دقیقه به دقیقه فیلم نمیدونه لذت ببره یا غصه بخوره بازی عالی هیوجکمن که تو این فیلم ثابت کرد بازیگر درجه یکیه و همینطور بازی آنا هتوی

hesamallahyari's avatar hesamallahyari
8 سال پیش

به نظر من دقیقه 29 تا 30 باعث شد انه هاتاوی اسکارو بگیره .عالی بود

mkermani79's avatar mkermani79
8 سال پیش

زیاد خوب نبود اگه موزیکال نبود میتونست با این بازیگراش و داستانش یه فیلم عالی بشه

سروش زارعیان's avatar سروش زارعیان
8 سال پیش

این فیلم مو بر تن آدم سیخ میکنه، من هنوز رمان اصلی رو نخوندم که ببینم چه قدر فیلم با رمان متفاوته ولی این یه چیز دیگست.\nداستان پر محتوا که جامعه اون زمان رو می خواد نشون بده، شخصیت ژان والژان که زمانی دزدی می کنه، زمانی کودکی رو از بدبختی نجات میده، شخصیت ژاور که ماموری وظیفه شناسه و انقدر شرف داره که وقتی فکر می کنه داره اشتباه قضاوت می کنه خودش رو تو چنگ مرگ قرار میده، شخصیت زن و شوهر حقه باز که تو اون سکانس فوق العاده معرفی می شن، شخصیت مظلوم زن با بازی تمام عیار آن هاتاوی (تصورش سخته همون سال نقش فم فتال زن گربه ای رو به اون خوبی اجرا کرده باشه) و پایان حماسی فیلم عالین.\n\nچه قدر این مدل فیلمبرداری فضای فیلم رو متفاوت نسبت به بقیه فیلم های مربوط به اون دوره ها کرده، کلاً تو فیلم های تام هوپر از لنز خاصی استفاده شده که تصویر حالت خاصی می گیره و کلوز آپ ها زیادن. رنگ های سرد و گرم و موسیقی های فیلم خیلی خوبن، من آهنگ look down رو دانلود کردم و زیاد گوش میدم.\n\nفقط بعضی از مونولوگ های فیلم طولانین، قسمت هایی از داستان هم بهتر بود کوتاه بشه چون خوب هم پرداخته نشده بود اگه حذف میشد ریتم هم سریع تر میشد. \n\nدر کل اون این جاست که آدم به ارزش هنر پی میبره، اگه ویکتور هوگو این رمان سترگ رو ننوشته بود آیا ما امروز تا این حد تحت تاثیر شرایط زندگی در دوره انقلاب فرانسه قرار می گرفتیم؟؟؟\n\n2012 سال فیلمای خیلی خوبی بود و بی نوایان هم یکی از بهترین هاست.

iphone6emad's avatar iphone6emad
8 سال پیش

اگه جای هیو جکمن رو با راسل کرو عوض می کردند فیلم بهتر میشد

www.erfanfijan's avatar www.erfanfijan
8 سال پیش

بهترین فیلم موزیکال \nاگه درک سینمایی ندارید عیب الکی روش نگذارید نمره من 8 هست

rezah2014's avatar rezah2014
8 سال پیش

یک شاهکار دیگه از آن هاتاوی ... امتیاز 7.5

mahdii1993's avatar mahdii1993
8 سال پیش

چه شاعرانه است داستاني آميخته از موسيقي و آوازهاي دلنشين. چه غم انگيز است داستان مردي فقير كه توانايي خريد يك تكه نان را ندارد و به خاطر يك تكه نان به زندان مي رود. چه تامل برانگيز است كه آن مرد خوب چه دشمناني كه ندارد شايد در اين جا هم خوب بودن بزرگ ترين جرم دنياست. آن مرد ژان وا ژان جان مي دهد تا دختركش كوچك ترين سختي نكشد با تمام سختي هايي كه براي خوب ترين مرد قصه ها به همراه دارد. دوست دارد ژان والژان و دوستت دارم جكمن.

aidin dadvar's avatar aidin dadvar
8 سال پیش

1 FILME MUSICALE TASIR GOZAR BA DERAME GHAVI BA AHANGHAYE BE YAD MANDANI BE HAMRAHE CHAND TA AZ BEHTARIN BAZIGARANE HOLLYWOOD KE SEDAYE KHEILI KHOOBI HAM DARAN MESLE AGHAYE JACK MAN KE TOYE OSCARE 2008 NESHOON DAD CHE SEDAYE MAHSHARI DAREYA AGHAYE REDMAYNE KE SEDASH FOGHOLADAST VA MESLE KHANANDEHAYE OPERA TOYE IN FILM MIKHOONE

morteza_jab991's avatar morteza_jab991
8 سال پیش

من تا حالا همچین فیلمی ندیده بود!! اینطوری از اول تا آخر موزیکال باشه!!\nولی خب کارگردانی خوب انجام شده بود و نقش راسل کرو و و هیو جکمن خوب تلفیق شده بود!\nمن راضی ام ازش \nاز سبک فیلم زیاد خوشم نیومد ...اما داستان بینوایان جذاب هست کلا ...کاش دیالوگ ها معمولی بودن نه موزیکال\nبه خاطر بازیگر هاش و داستان فیلم و به خاطر ویکتور هوگو من 7 میدم.

mehrnaz.ha's avatar mehrnaz.ha
8 سال پیش

به نظر من فیلم پر قدرت خوبی بود ازهمون دقیقه اول جذب ابهت آهنگش شدم. البته این بهنظر خیلی منطقی میاد که یه کتاب 2000 صفحه ای که بخواد فیلم بشه باید ازقسمتهاییش چشم پوشی بشه.(جواب اون کسی که گفته فیلم چرته چون مثل ویکتورهوگو به شخصیت پردازی اهمیت داده نشده)\nدرکل ارزش دیدن داره

shahin.yarandi's avatar shahin.yarandi
8 سال پیش

قشنگترین درامی بود که تا حالا دیدم.

ali_reza0007's avatar ali_reza0007
8 سال پیش

زیبای موزیکال!\n\nاولین فیلم موزیکالی بود که می دیدم. قبل از دیدن، پیش خودم فکر می کردم نقطه ضعف فیلم موزیکال بودنش خواهد بود. کامنتای خیلی از دوستان هم متاسفانه ژانر موزیکال رو به یه هیولای بدترکیب و زشت تبدیل کرده!! ولی واقعا این طور نیست. الان پنج شیش دقیقه ای هست که فیلم رو تموم کردم حالا که فکرشو می کنم میگم این داستان رو مگه میشه در ژانری غیر از موزیکال هم این قدر زیبا به تصویر کشید!؟\n\nتیم بازیگری فوق العاده بود. عالی عالی! هیو جکمن، ان هثوی، راسل کرو و ادی ردماین فوق العاده بازی کردن. بی شک از قوی ترین فیلمایی بوده که به لحاظ بازی بازیگرا تا الان دیدم. \n\nان هثوی بی نظیر بود. واقعا چه کرد!! در کیفیت کارش همین بس که با حدود 15 دقیقه بازی کردن تمام جایزه های اون سال رو درو کرد! 15 دقیقه!\n\nبازی هیو جکمن هم خیلی زیبا بود. فیلمی که بازیگرش اون سال تونسته جایزه ی بهترین بازیگر نقش رو اول ببره ندیدم ولی ندیده احساس می کنم هیو کاملا شایسته بوده. اون گریم اوایل فیلمش رو هم خیلی دوست داشتم. ابهت داشت!\n\nو چقدر این فیلم احساس داشت. چقدر چالش روحی داشت. چقدر سرگذشت داشت. چه قدر شخصیت پردازیاش قوی بود. هر بار که یکیشون یه آواز طولانی تنهایی رو اجرا می کرد احساس می کردی فیلمنامه نویس داره باهات حرف می زنه و زندگی اون شخص رو از سیر تا پیاز تعریف می کنه. این شیوه از شخصیت پردازی خیلی به دلم نشست.\n\nزیبا بود!