“کتابخوان” راجع به دو نسل است: میشل برگ (با بازی رالف فاینس) پسری که در سنین نوجوانی عاشق و همخانه ی زن میانسالی به نام هانا (با بازی کیت وینسلت) میشود و روابط عاشقانه ای که روز به روز بیشتر میشود، ولی پس از چند سال هنگامی که “میشل” در رشته ی حقوق تحصیل میکند، متوجه میشود که عشق قدیمش “هانا”، به جرم جنایات جنگی و عضویت در حزب نازی آلمان در دادگاه کیفری در حال محاکمه است و این مسئله زندگی او را نیز تحت تاثیر قرار میدهد.
شدید
ندارد
جدا از قسمت های 19 واقعا داستان قشنگی داشت.
شاهکار بود ممنون
من که خیلی خوشم اومد
شايد اسپويل:\nتا موقعي كه الزايمر بگيرم اين فيلم رو به عنوان يك عاشقانه تلخ يا شايد بهتر باشه بگم عاشقانه فراموش نشدني تو ذهنم نگه ميدارم.\nمشكلي كه داره مربوط ميشه به رفتار كاراكتر هانا كه دو سه جا غير منطقي ميشه كه مهم ترين از نظر من بخش دادگاه هست كه اعلام نكردن بي سواديش رو به زندان نرفتن ترجيح ميده كه همچين واكنشي از درصد خيلي خيلي خيلي زيادي از انسان ها بعيد به نظر ميرسه و بيشتر زمينه سازي براي اتفاقات زندان هانا و كاست هاي مايكل هست.\nكيت وينسلت بازيگر فوق العاده ايست. رالف فاينس هم همين طور اما اين فيلم جاي شناختن قدرت بازيش نيست.\n٨ از ١٠...
خیلی فیلم خوبی بود.واقعاً علاقه ی مایکل و حفظ ارتباطش با هانا جالب بود.\nبه نظرم امتیازش مناسبه و واقعاً در حد امتیازی که داره هست.
به نظر من این فیلم سعی در تعریف عشق نداشت.\nرابطه ای که هانا با پسر نوجوان داشت به نظر من صرفا نوعی سوء استفاده و فرار از انزوای زنی میانسال وتنها بود. ولی پسر نوجوان بنا به کم تجربه و سادگی که داشت این روابط روی او تاثیر بیشتری گذاشته بود به حدی که زندگی پسر تا میانسالی تحت تاثیر این روابط بود.
به نظرم باید یه تفاوتی بین فیلم های عاشقانه و فیلم هایی که وابستگی از طریق رابطه جسمی ایجاد شده قائل بشیم.
عشق... نمیدونم این جرات رو دارم که یه تعریف جامع از عشق ارائه بدم... گمان می کنم هیچ یک از ما نمی توانیم بگوویبم این عشق هست یا نیست، و حتی تعریفی ازش ارائه بدیم که جامع و مانع باشه... چیزی که می دونم اینه که در این فیلم تمام زندگی یه مرد حول هانا گشت... این میتونه عشق باشه... کی میگه نمی تونه؟ ما ها اینقدر به چیزایی که فکر می کنیم مطمئنیم؟ \nمن ترجیح می دم با احتیاط بیشتری راجع به این ذست مسائل اظهار نظر کنم... چون به واقع تردید دارم... \nهرچند که فکر می کنم این فیلم اصلا راجع به عشق نبود... به نظر من این درام چیزی راجع به باور های ما نسبت به طرز تفکرمون نسبت به *خوب* و *بد* بود... این فیام نشون میده که ما آدما به اصطلاح *خدا* نیستیم که جای اون بشینیم و راجع به افراد قضاوت کنیم و حتی تو ذهنمون اونارو قضاوت کنیم...\nدر این فیلم ابتدا هانا رو شخصی *مهربان* و کاملا *عادی*و مثل خیلی از آدمای دیگه می یاببیم طوری که اگر داستان فیام رو از قبل ندونیم وقتی اون رو توی دادگاهی می یابیم که متوجه می شیم نگهبان ناری ها بوده، جا می خوریم... چطور کسی که هر روز سبب مرگ خیلی از آدمای بی گناه می شده این کارو تونسته انجام بده؟\nحال اینکه بسیار هم خونسردانه راجع به این موضوعات صحبت می کنه! این موضوع مارو به این فکر می اندازه که کارای اون ربطی به خوی درونی اون نداره و انگار که اون طوری بزرگ شده بوده و مغز و ذهنش جوری سازمان یافته بوده که صرفا باید دستوراتی که گرفته رو به بهترین نحو امجام بده، و این تله ذهنی احساس واقعی اونو نسبت به احساسات و عواطف و نتایج کارهایی که می کرده بسته بوده... طوری که آخر فیلم و حتی بعد ار اینکه ااون همه سال توی زندان بوده، در جواب این سوال که الان چه احساسی داری؟؟ چی یاد گرفتی ار این همه سال زندان؟؟هانا می گه من تا قبل از دادگاه اصن به اتفاقاتی که تو جنگ افتاده بوده حتی فکر نکردم! \nاین بعنی چی؟؟ بعنی تله ذهنی که به هانا این مجوز رو میداده که اون کارارو کنه، حال اینکه شاید در زندگی عادیش خیلی هم از ماها مهربان تر بوده...\n\nچه فیلم تاثیر گذاری بود برای من...\nخوب و بد بعنی چی؟ ماها معیارامون یکیه واسه خوبی بدی؟ تو همه جای دنیا؟\nما خداییم که بخوایم کسی رو در جایگاه قضاوت قرار بدیم؟\nعشق آیا فقط یه تعریف داره؟ فقط هرکس شامل اون تعریف شد عاشقه؟ \n\nمن که فکر می کنم بهتره خیلی با تردید بیشتری نسیت به باور هامون بیندیشیم.
تلخ ولی شیرین...
عاشقانه ای عمیق و تآثیرگذار\n\nدر واقع هر چه فیلم جلو می رود از وجه مادی عشق کاسته می شود و بیشتر به وجه درونی و روحانی ارتقاء می یابد و حالتی از مرهمی بر روی زخم های معشوق پیدا می کند.عشقی که لحظه به لحظه ارتقاء پیدا می کند و عمیق تر می شود تا جایی که تمام زندگیت را خدشه دار می کند و شما را برده ی خودش می کند و طراوتش را هر لحظه حس می کنید و مایکل را در 15 سالگی خود نگه می دارد. و حتی بعد از مرگ معشوق، مایکل انگار او را در لحظه لحظه ی زندگیش حس می کند.\n\nشخصیت هانا اشمیت بسیار مرموز و درون گراست و رنج خودش را عیان نمی کند بلکه آن را به درون خودش ریخته است و تحملش می کند. او گذشته ی خود را همچون باری بر دوش می کشد و شاید برای کمتر کردن درد آن تن به رابطه ای با یک نوجوان می دهد و اجازه می دهد که با داستان های خیالی، فضای ذهنی او را آرامش دهد و خودش را تسلا دهد.به نظر می رسد شخصیت تنها راه فرار کردن از درون خود را، فضاهای داستانی رمانها و نمایشنامه ها می داند.\n\nاما شخصیت مایکل به مرور تحت محاصره ی کامل عشق هانا قرار می گیرد چنانکه 20 سال تمام برای او کتاب ها را می خواند و همچنین می دانیم که در زندگی شخصیش هم اصلاً موفق نیست و انگار درد درون معشوق به عاشق هم سرایت کرده است و او را هم رنجور و مسئول کرده است.عشق مایکل به مرور از حالت مادی و نوجوانانه خودش، به حالت درونی و عمیق ارتقاء پیدا می کند و هر دو 20 سال زندگی خود را بی آنکه کنار هم باشند از هر چیزی به یکدیگر نزدیکترند و به درون یکدیگر نفوذ می کنند.\n\nاین عشق خاص میان دو شخصیت فیلم عالی از کار درآمده است و روندش بسیار محسوس و باورپذیر و استثناییست و ما حالت هایشان را حس می کنیم و تجربه اشان می کنیم و یادمون می مونه. البته با وجود چند اشکال جدی ای که در فیلمنامه وجود دارد اما به هر حال فیلم به رسالت خود دست می یابد.\n\nدر این فیلم می توان در سکوت، عشق عمیقی دید.\n
کسایی که تجربه رابطه با بزرگتر از خودشون رو دارن اوایل فیلم رو خوب درک میکنن \n\nفیلم خیلی خوبی بود \nدانلود کنید
***اسپویل*** اونایی که این فیلم رو ندیدن این کامنت رو نخونن لطفا. سوال دارم از اونایی که دیدن\n.\n.\n.\n.\n.\n.\n.\n.\n.\n.\n.\n.\n.\n.\n.\n.\n.\nچرا پسره (مایکل) نجات نداد هانا رو؟ اون که میدونست هانا خوندن و نوشتن رو بلد نیست. چرا تو دادگاه یا حتی بعدش کمکش نکرد؟ اصلا متوجه نشدم چی شد داستان. لطفا یکی از دوستان بهم جواب بده. ممنون
کیت وینسلت واقعا استحقاق اسکار رو داشت...خیلی خوب نقش رو در اورده بود
فقط میتونم بگم بینظیر بود انتظار چنین فیلمی رو نداشتم. تا لحظه آخر پر از حس های مختلف من به این اثر 10 دادم بی تردید کیت دوست داشتنی لایق اسکار بود.
یکی از بهترینوبدترین فیلمایی که دیدم ... این فیلم خیلی خیلی خوبه اما اونقدر ناراحتم کرد که فکر نمیکنم هرگز دیگه ببینمش ....\nفیلمی که شما رو وادار به هیچ واکنش احساسی نمیکنه اما اونقدر تلخه داستانش که مقاومت در برابر احساستون جلو این فیلم غیر ممکنه ....\n\nاگه طرفدار فیلمای تلخ و عاشقانه هستید حتما ببینید\n\nامتیاز من به این فیلم 9/10
مثه اسمش ..... بود
خیلی فیلم جالب و قشنگی بود
راستشو بگم یکم گرفتن خط داستان سخت بود ولی در کل فیلمی بود که مفهوم خوبی رو به بیننده میرسوند.\nامتیاز من 8 از 10
\nداستان فیلم هیجان انگیز و پر فراز و نشیب نیست، معمولی با روال آرام.همون اتفاقهاییه که توی زندگی واقعی آدم ها اتفاق میوفته. اغراق و دروغ گویی توی داستان نیست بجز کاری که هانا توی دادگاه کرد و باعث شد حبس ابد بگیره. به نظرم واقعی نبود هیچ کی به خاطر بی سوادیش رو پنهان کنه خودشو تو دردسر حکم حبس ابد نمی ندازه\n فیلمی نبود که از نظر احساسی منو درگیر کنه اصلا. اصلن نتونستم برم تو فضای فیلم. به نظرم بهتر بود یه خورده از خاطرات هانا توی زندان رو به فیلم اضافه میکردن. \nبا این حال جزو فیلم های خوبه به خاطر بازیهای خیلی خوبشون
توی پوسترش این دس راستی چه شبیه مسیه
فقط میتونم بگم عالی\n
این فیلم فوق العادست فقط همین\n
واسه يه بار ديدن خوبه
بدنيست واسه يه بار نگاه كردن ولي بايد تنها نگاش كني
عجیبه .......فیلم های مثل همین فیلم یا Shame 2011 یا Perfume یا malena با اینکه صحنه های زیادی داره ولی به هیچ وجه جلب توجه نمیکنه و تحریک آمیز نیست و بیشتر روی احساسات تاثیر گذاره و به شدت روی حس ترحم تاثیر گذاره.البته شاید من اشتباه میکنم ولی این حس شخصیمه.\nو در کل بیشتر نارحت شدم\n
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه