بازيگري به نام «نيکي گريس» (درن) دل باخته ي بازيگر مرد نقش مقابل خود، «دون برک» (تروکس) در فيلم جديدش مي شود. پس از چندي «گريس» در مي يابد که زندگي او بر طبق وقايع فيلمي که در آن بازي مي کند، پيش مي رود...
اصلن یک چیزی ....
پیچیده ترین فیلم لینچ
برای وقت تلف کردن خوبه . امتیازم 5
ای مرد بزرگ، دیوید لینچ - - - - - که می کنی مغزهامون رو تو گوزپیچ!\nیه فیلم بساز سرراست و ساده- - - - -بگذر از این فیس و افاده\n(سینصاد)
صادقانه بگم هیچی نفهمیدمبا این که دومین بار ه که میبینم ..\nمیریم برای بار سوم
یک دریای عمیق دیگر از لینچ. اما ضعیف تر از دو شاهکار قبلی آن یعنی بزرگراه گمشده و جاده ی مالهالند. 7/10
تا حالا تجربه همچین فیلیمی و نداشتم تا دوساعت اول پلک نزدم ،هیچ کس تو دنیا مثل لینچ نمیتونه وسواس فکری ocd به این خوبی نشون بده ،فیلم پر از نماد های روانشناسی ،فوق العادس
زمانی که دیوید لینچ به سیم آخر میزنه!\nدیوید لینچ بزرگ با ساختن این فیلم نشون داد که چقدر به راهی که از کله پاک کن شروع کرده، ایمان داره و تا آخرش این راهشو ادامه میده! دیگه براش فرقی نمیکنه که با دوربین دیجیتالی فیلمبرداری کنه و یا فیلمش 3 ساعت طول بکشه و یا اینکه اصلا فیلمش هیچ موضوع خاصی نداشته باشه.\n\nدیوانه ترین فیلم لینچ
فیلم های سبک سوریال رو که دیدید لطفا به من معرفی کنید . خصوصاً کارگردانان این سبک : بجز دیوید لینچ و بونوئل و برگمان و کوبریک و خودوروفسکی کسی هست بهم بگید . سپاس فراوان
لینچ بعد از این فیلم بسیار سنگین سورئالیستی خود 10 سال استراحت کرد \nلینچ عزیز بس است استراحت پاشو بیا یه چند تا فیلم دیگه بساز،هیچ کس مثل تو نیست
من فقط با خوندن خلاصه داستان گیج شدم خود داستان که دیگه .............\nاین فیلم پیچیده ترین داستان را در سری فیلم های لینچ دارد ( نظر شخصی ) \nفیلمی مثل Mulholland Drive هر چقدر هم که پیچیده بود با خوندن یکی دوتا نقد می شد همه داستان را فهمید ولی این یکی واقعا باید ادم با حوصله بشینه و چندین بار ببینه تا شاید نصف داستان را فهمید
بله؛ این دیوید لینچ است:\n\nاز محاسن فیلم‌های لینچ این است که دست منتقدان را برای هرگونه نقد و تفسیر و بازخوانی باز می‌گذارد و روایت‌های درهم و سردرگم فیلم‌های اخیرش دریای بی کرانی است که سوداگران او به راحتی در آن خودخواسته غرق می شوند و هرآنچه دوست می دارند، می گویند و به دست و می آورند و عاشقانه آن را ستایش می کنند.\nچه ایرادی دارد؟ لینچ همین است؛ اصلا سینما همین است. خواه شکاری بزرگ از دریافت این جادوی جادویی بدست آورند و خواه هیچ.\nچه فرقی دارد. مهم لذتی است که از درک اثر می بری.\nجمله قدیمی و لطیفی وجود دارد که میگوید: این درست که ویژگی یک اثر هنری ناب گاهی این است که از خالق خود پیشی می‌گیرد و دیگر دستافرید از پیش تعیین شده‌ی سازنده‌اش نیست. پدر ژپتو کی گمان می‌برد پینو کیو این همه روایت بیافریند؟\n\nموفق باشید\n
اول فیلم rabbits رو ببینین بعد این.
بعضی از فیلم ها رو باید از 40 سالگی به بعد دید... اینم یکی از اونا پس اگه پایین 40 سالتونه فعلا نبینید
من یک توضیح اول میدم تا یک وقت سو تفاهمی پدید نیاد .\nاین فیلم تنها با یک دوربین گرفته شده و هیچ zoom out و zoom in درش وجود نداره جز یک صحنه که تلفن نشون داده می شه . . .\nالبته شناخت سایرن و آلیس در سرزمین عجایب و نقد فلسفه ی آلیس در سرزمین عجایب از مهم ترین اصولی است که باید قبل دیدن این فیلم و سه فیلم (( بزرگراه گمشده ، جاده ی مالهالند و اینلند امپایر )) کاملاً درک شود و این موضوع رو باید مد نظر قرار داد که هر کارگردانی از بروز های درونی و کودکی خود نیز کلمات را ملتهب می کند .\nدوست عزیزم جناب مولوی خدمت شما عرض کنم که این فیلم به ظاهر کسل کننده و درهم و برهم که دیالوگ های بی معنی ولی مونولوگ های بامعنی دارد تقریباً قسمتی از حلقه ی گمشده ی اینلند امپایر رو نمایان می کند .\nلینچ عاشق راز و رمز است و از وجود این ویژگی در فیلم هایش لذت می برد .\nبه قول یکی از دوستانم لینچ سبکی ندارد و لینچ خود لینچ است و تمام . . .\nمن دقیق نمی دونم برداشت ضمنی شما از اینلند امپایر چیست ، ولی اینلند امپایر یک حکایت یک سلسله وقایع از اوکراین و سپس در لهستان و سپس در منطقه ی اینلند امپایر در لس انجلس است .\nبیشتر روایت حول مردی می چرخید که زنی به نام نیکی رو به دردسر انداخته بود .\nکشف این نکته رو در دیالوگی که نیکی با دکتر روانشناس در پیش داره میشه فهمید .\nاین مرد که نیکی رو به دردسر انداخته توانایی هیپنوتیزم کردن دیگران را به خوبی دارد و در یک سیرک در همان منطقه ی دریای بالتیک که به لهستان ساحل دارد کار می کند که همسر نیکی نیز در آنجا مسئول نگه داری حیوانات است .\nداستان گره ای عجیب با قاچاق و فرار دختران اوکراینی به امریکا دارد که از مرز لهستان می گذرند و به امریکا سفر می کنند .\nاحتمالاً رمزی در فیلم هست که سیرک لهستانی رو به این معقوله ی قاچاق دختران اوکراینی مرتبط میکنه که من هنوز متوجه نشدم چون زیاد با دقت خیلی زیاد هنوز بررسی نکردم .\nجابجا شدن زمان و عدم ثبوت مکان زمان به فلسفه ی آلیس در سرزمین عجایب اشاره دارد و این قصه اول فیلم زمانی که مرد هیپتوزم گر از پیر مردی که به ظاهر قدرتمند و ثروتمند می رسد (( که من حدس می زنم رییس سیرک است )) درخواست یک دریچه برای ورود می کند و در سکانس بعدی خرگوشی را در نور می بینیم که ناپدید می شود .\nخرگوش اولین حیوانی است که آلیس در سرزمین عجایب رویت می کند .\nبعد سکانس به خانواده ی سه نفره ی این سه خرگوش می رسد .\nاحتمالاً لینچ تعدادی دیالوک را نامظم کرده و به بازیگران داده تا اجرا کنند .\nاما اعمال آن ها بدون در نظر گیری دیالوگ ها قابل تفسیر است و می توان هدف کارگردان را درک کرد .\nخروج مکرر کاراکتر مرد از درب و به هیجان درآمدن و تشویق حین ورود هر یک از این اشخاص به داخل اتاق یک نمادگرایی رمز گونه دارد و مکث هایی که بین دیالوگ ها می شود و هیچ اتفاقی نمی افتد نشان از روایت افسردگی و جمودی است که در بین افراد یک خانواده می تواند شکل بگیرد که به عدم درک متقابل آن ها تبدیل می شود .\nتقریباً اشاره ای هم به این که مرد سر کار است و زن فقط در و دیوار را نگاه می کند تا مرد بیاید و شب شود نیز می شود و تا حدی تصور می کنم که به توهمات وحشتناک و ترس از آینده در قالب مونولوگ ها و تصویر کردن یک موجود ترسناک در تصور و خیال این سه شخص در حال بیان است .\nجایی که با باز شدن در صدای جیغ شنیده می شود و در اینلند امپایر نیکی تیر چهارم را از کلت به سمت مرد هیپنوتیزم گر پرتاب می کند یک تطبیق به جا دارد و حینی که کاراکتر مرد خرگوش ها پاسخ تلفن را می دهد و در فیلم rabbits صدایی نمی شنوید و در فیلم اینلند امپایر می شنوید که نیکی فریاد می زند بیلی نیز یک تطبیق است .\nضمن این مطلب داستانی که نیکی برای ایفای نقش در فیلم آن در اینلند امپایر انتخاب شده یک داستان از کولی های لهستانی است به نام 47 .\n47 عدد نحسی در دید کولی های لهستانی محسوب می شود .\nاحتمال می دم که منظور لینچ از مشاهده ی اتاق 47 در اینلند امپایر اتاقی است که در آن جمود و افسردگی گریبان انسان را می گیرد و اتاقی که خرگوش ها در آن زندگی می کنند نیز همان اتاق 47 است .\nاما خیلی بیش از این ها رمز گذاری در این فیلم می بینیم و در دیالوگ ها و حرکات تکراری کاراکتر های اوکراینی اینلند امپایر پر از رمز و راز است که همان عدم ثبوت مکان زمان را به راحتی و به شکل رویا گونه به درک آدم می رساند .\nو ارتباط فیلم rabbits با جاده ی مالهالند و بزرگراه گمشده به همان عدم ثبات شخصیت هنرمندان که در اینلند امپایر به آن اشاره شده است بر می گردد که اگر بخواهیم تفسیر کنیم که منظور این کارگردان از این رمز نگاری ها برای ماندگاری فیلم هایش چیست باید کتابی قطور بنویسیم که بنده نیز از نوشتن این کتاب عاجز هستم و فقط به همین کشف های خود بسنده می کنم .
Some men change. Well, they don#039;t change - they reveal. They reveal themselves over time, you know? \n-Laura Dern
کسانی مثل انگ لی و واچوفسکی ها و سالس و دیوید او راسل و چند نفر دیگه که اصلا حتی به کارگردان خوب هم نزدیک نیستند چه برسه بخواند که بهترین باشند!!!
مرسی از دارن عزیز برای این لیست\n\nنکته اول اینکه چقدر جالب که روزنامه گاردین هم با من همسلیقه هستش که دیوید لینچ برترین کارگردان زنده دنیاست(قابل توجه دوستانی که حرف من رو قبول نداشتند!)\n\nنکته دوم اینکه دم کیارستمی گرم این مرد تموم نشدنیه.....\n\nنکته سوم خاک بر سر اون منتقدینی که سوخوروف در رده بیست و ششم قرار دادند! رتبه سوخوروف باید دوم باشه....
40 کارگردان برتر منتخب روزنامه گاردين:\n\n1. ديويد لينچ: آمريکائی، کارگردان مالهالند درايو\n2. مارتين اسکورسيزی: آمريکائی، کارگردان دار و دسته های نيويورکی\n3. جوئل و اتان کوئن: آمريکائی، سازندگان فيلم های فارگو و سنگدلی تحمل ناپذير\n4. استيون سودربرگ: آمريکائی، کارگردان ارين براکوويچ و سولاريس\n5. ترنس ماليک: آمريکائی، کارگردان خط قرمز باريک\n6. عباس کيارستمی: ايرانی، بهترين کارگردان غير آمريکائی اين فهرست\n7. ارول موريس: آمريکائی، مستند ساز\n8. هايائو ميازاکی: ژاپنی، انيماتور\n9. ديويد کروننبرگ: کانادائی، کارگردان عنکبوت\n10. ترنس ديويس: بريتانيائی بهترين کارگردان بريتانيائی فهرست\n11. لوکاس موديسون: سوئدی، کارگردان ليليا برای هميشه\n12. لين رمزی: بريتانيائی، بهترين کارگردان زن فهرست\n13. بلا تار: مجاری\n14. ونگ کار وای: هنگ کنگی\n15. پدرو آلمادووار: اسپانيائی برنده اسکار بهترين فيلمنامه اصيل برای فيلم با او حرف بزن\nکوئنتين تارانتينو کارگردان هفدهم فهرست \n16. تاد هينز: آمريکائی، کارگردان دور از بهشت\n17. کوئنتين تارانتينو: آمريکائی کارگردان قصه عامه پسند و بيل را بکش\n18. سای مينگ ليانگ: تايوانی کارگردان خداحافظ دراگون اين(Goodbye Dragon Inn)\n19. اوکی کوريسماکی: فنلاندی کارگردان مرد بدون گذشته\n20. مايکل وينترباتم: بريتانيائی برای جايزه خرس طلائی از جشنواره فيلم برلين برای فيلم در اين دنيا\n21. پل توماس اندرسون: آمريکائی، کارگردان ماگنوليا\n22. مايکل هانکه: اتريشی \n23: والتر سالس: برزيلی، کارگردان ايستگاه مرکزی\n24: الکساندر پين: آمريکائی، کارگردان درباره اشميت\n25. اسپايک جونز: آمريکائی، کارگردان جان مالکوويچ بودن\n26. الکساندر سوخوروف: روسی\n27. آنگ لی: هنگ کنگی، کارگردان ببر خيزان، اژدهای پنهان و هالک\n28. مايکل مور: آمريکائی، کارگردان مستند بولينگ برای کلمباين\n29. وس اندرسون: آمريکائی، کارگردان تننبام های سلطنتی\n30. تاکه شی کيتانو: ژاپنی، کارگردان برادر و عروسک ها\n31. ريچارد لينکليتر: آمريکائی، کارگردان مدرسه راک\n32. گاسپار نوئه: فرانسوی، کارگردان بازگشت ناپذير\n33. پاول پاوليکوفسکی: لهستانی، بريتانيائی\n34. ديويد او راسل: آمريکائی، کارگردان سه شاه\n35. لری و اندی واچووسکی: آمريکائی، سازندگان سه گانه ماتريس\n36: سميرا مخملباف: ايرانی، جوان ترين کارگردان فهرست\n37: لارس فون تريه: دانمارکی، برنده نخل طلا برای فيلم رقصنده در تاريکی\n38: تاکه شی ميکه: ژاپنی\n39: ديويد فينچر: آمريکائی، کارگردان هفت و باشگاه مبارزه\n40. گاس ون سنت: آمريکائی، برنده جايزه نخل طلا از آخرين دوره جشنواره فيلم کن برای فيلم فيل
با تجربه قبلی از کارهای لینچ و با اینکه فیلمهای قبلی لینچ (مالهالند درایو، لاست هایوِی، بلو والوت و ...) رو دیده بودم، زمانیکه برای بار اول این فیلم فوق العاده دیوید لینچ رو دیدم، چیزی دستگیرم نشد!!\nبعد از خوندن چند نقد و خوندن در ویکی پدیا در مورد فیلم و دیدن دوباره فیلم، یک چیزایی در مورد داستان فیلم دستگیرم شد!\nفک میکنم باید چند بار دیگه ببینمش و بیشتر دقت کنم!
کلاً لینچ رو هزار بار ببینی باز هم نمی فهمی\nچون عمق تصور ناخودآگاه آدم آنقدر بالاست که خود لینچ هم این رو نمی دونه و فقط از قواعد ترکیبی طبیعت درست استفاده میکنه\nهمین
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه