خیلی کم
زیاد
بلا استثناء، همه ی فیلم های Darren Aronofsky عالین. Black Swan, Pi, The Fountain, .... عالین. یک کارگردان ماهر و از نظر من دومین بهترین کارگردان تاریخ.
این فیلم ارزش دانلود بسیار بالایی را دارد.موسیقی فیلم یک شاهکار است.
قله ی سینماست این فیلم و بهترین فیلم تمام دوران از نظر من
از موسیقیش بیشتر از خود فیلم خوشم اومد،یه موسیقی پر رمزو راز
یک فیلمه عالی و هنری. البته هرکسی درکش نمیتونه کنه(توهین نباشه )
یه فیلم خیلی خاص ! بهترین فیلمی که من دیدم
بعضی بزرگواران اومدن برداشت خودشونو نوشتنو منسوبش هم میکنن به آرونوفسکی. عزیزای دیگه که احساس میکنن رد امور ماورایی خیلی نشون دهنده ی روشن فکریه میان و بدون اینکه صحبت های خود آرونوفسکی رو نگاهی بندازن لایک میکنن بره. سه داستان با فاصله 500 سال از هم اتفاق میفته. یکی تو قرن 16 یکی تو قرن 21 و آخری هم قرن 25 یا 26. ولی خب مرز واقعیت و خیال و مرز زمان جلوی اینو که شخصیت ها بر روایات دیگه اثر بزارن رو نمیگیره.
با سلام. به نظر بنده هنر شیوهی بیان است. ویژگی بارز یک فیلمِ خوب پرداختشده و خوشساخت رو جذابیتش میدونم، منظور از «جذابیت» چیز کاذب و خوش رنگ و لعاب و بزک کرده نیست، منظور جذابیت واقعی هست که به نظرم با شیوهی روایی منطقی و صحیح حاصل میشه. «فیلم خوب در نزد عموم منقّدان فیلمی است که بینندهی آن فرصت چون و چرا پیدا نمیکند و«ریسمان نامرئی جذابیت» او را مسحور و مفتون به دنبال خویش میکشاند و تنها هنگامی به خود میآید که فیلم به پایان رسیده است. یک طرف «تماشاگر» است که با کمال میل رشتهی عقل و اختیار خود را به فیلمساز میسپارد تا او را با خود به هر طرف که میخواهد بکشاند و طرفِ دیگر، «فیلمساز» است که با مجموعهای از شیوهها، که در مجموع «تکنیک سینما» نامیده میشود، میکوشد که بیننده را سحر کند و او را «میخکوب بر صندلی» تا آخر کار بکشاند» - شهید مرتضی آوینی | و اما این فیلم ... به پیشنهاد و اصرار دوست خوبی به تماشای این اثر نشستم. اما متأسفانه اون «ریسمان نامرئی جذابیت» میتونم بگم اصلاً وجود نداشت یا اینکه در ده دقیقهی ابتدایی پاره شد. نهایتا تونستم ۳۰-۴۰ دقیقه این اثر رو «تحمل» کنم! هر چه جلوتر میرفت سردرگمتر و آشفتهتر و بیمنطقتر میشد. داستانهای موازی که مشخص نبود تخیلیاند یا رئال و اصلاً زمان و مکان این حوادث مشخص نبود و منطقی در روایت داستان مشهود نبود. برای بنده در ابتدا شیوهی بیان و «چگونگی» روایت داستان مطرح هست و اهمیت داره، حالا فیلمی کاملا عرفانی و اسلامی و ... اگر نتونه گام اول که همون شیوهی بیان هست رو برداره نمیتونه فیلم قابل قبولی برام به حساب بیاد، همچنان که به گفتهی دوستم این فیلم مفاهیم زیبا و حتی دینیای در خودش داره... ولی متأسفانه در ۴۰ دقیقهی اول چیزی جز آشفتگی زننده و مخاطبزدا چیزی نداشت... 0/5
خیلی خوب . امتیازم 8
این همه فلسفه تو یک فیلم،چنین بازی زیبایی از هیو جکمن و چنین موسیقی متن شاهکاری،،اما با تمام این ها فیلم نصف بودجه خودش رو هم به دست نیاورده\nکه البته چیزی از ارزش هاش کم نمیشه\nبرای درک اینجور فیلم ها باید اطلاعات زیادی در موضوعات مختلف نمادگرایی و فلسفه و دیدگاه نویسنده یا کارگردان داشت،حالا با بعضی نقدها شاید بشه تا حدودی فهمیدشون اما همین نقد ها هم ضد و نقیضه\nنمیشه امتیاز داد
شاهکار.
خدای من این ارنوفسکی دیگه چه اعجوبه ایه
فلسفی و سنگین
بی نظیر..به جز داستان زیباش ...بازی رنگ و موسیقی تکرار نشدنیش من رو به وجد اورد...
محاله این فیلم رو ببینید و تو زندگیتون تاثیر نذاره.نگاه فیلم به مرگ نگاه خاصیه.اول اینکه از مرگ گریزی نیست پس باید با اون کنار اومد و تقلای بیهوده نکرد.وقتی این واقعیت رو پذیرفتیم کم کم متوجه میشیم که اصلا خود مرگ یه موهبته یه هدیه بزرگ به بشر .جاودانگی بشر در اینه که میراست و مرگه که این جاودانگی رو به بشر میده.چه بسا زیستن با رنج و اندوه از فقدان عزیزان سختتر باشه.مرگ تسلی بخش بشر در مواجهه با مصیبتهاست.در اوج مصیبت راه گریز رو نشون میده.پر بیراه نیست که همه کسانی که از مرگ بازگشتند با شوق از اون صحبت میکنن.
...........................................................................................................قبل\n\n\n////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////بعد\n\n\nموهای تن ادم قبل و بعد دیدن این فیلم.......\nموزیک فیلم\nتصویر برداری فوق العاده\nجلوه های ویژه و بصری ..خارق العاده\nهرچی بگم کم گفتم\n\nوااااااااااااای که چقد خوبه این فیلم و در حقش اجحاف کردن....
نمره منتقدین همه چیز در مورد این فیلم میگه.
چه کرده هیو جکمن با این بازی عالیش،چه موسیقی غیرقابل توصیفی داشت..\nآرونوفسکی هم که نیاز به تعریف من نداره\nبنظر من فیلم میخواست نشون بده که جسم انسان به هیچوجه ظرفیت جاودانگی نداره بلکه این روح انسان هست که جاودانست\nبیشتر اون دوره زمانی که هیوجکمن یک اسپانیایی بود رو دوست داشتم.واقعا لذت بردم حتما پیشنهاد میشه\n9/10\n
واقعا حس خوبی داره دیدن این فیلم تموم مدت یه حس خوبی بهت منتقل میکنه
اینو از ی سایت کپی کردم\n\n\n\n\nداستان فیلم چشمه بیش از آنکه یک داستان عاشقانه باشد روایتی عرفانی دارد . تامی کریو ( هیو جکمن ) پزشکی است که سعی داره تا داروی بیماری همسرش را پیدا بکنه برای همین روی میمونی که تومور داره آزمایش هایی انجام میده و یه جورایی خود خوری داره تا هرچه زودتر بتونه همسرش رو از بیماری خلاص بکنه . داستان فیلم به 3 صورت مطرح میشه یا بهتر بگیم فیلم 3 داستان را مطرح میکنه که در نهایت به هم ربط پیدا میکنن ، داستان اصلی روایت واقعی دکتر کریو است که در پیداکردن چاره ایست برای بیماری همسرش ، همسرش ایزی ( ریچل ویز ) نویسنده ی است و حالا که تومور مغزی دارد و به پایان زندگیش نزدیک شده آخرین کتابش را با عنوان چشمه مینویسد و این کتاب را به تامی میدهد تا آخرین فصل را او بنویسد و آنطور که میخواهد تمامش کند . از اینجاست که داستان دوم که روایت کتاب ایزی است شروع میشود ،این داستان درباره ی قوم مایاها ( حدودا 500 سال پیش ) و مربوط به رانده شدن اسپانیا از امریکای شمالی به قسمت های امریکای مرکزی و جنوبی است که توسط یک داروغه رقم میخورد که عضو فرقه ی اپوس دئی که از فرقه های متعدد مسیحیت میباشد ، در این داستان هم آرنوفسکی سعی کرده تا با قراردادن بازیگران اصلی به عنوان شخصیت های داستان کتاب چشمه ارتباط بیش تری با بیننده برقرار کند چرا که داستان فیلم انقدر سردرگم است که به نظرم اگر قرار بود از بازیگران متعدد برای نقش های هر داستان استفاده شود واقعا بیننده گیج میشد . داستان این کتاب هم درباره ی درخت زندگی است ، درختی که بعضی از فرقه ها معتقد اند به جاودانگی آن ، توماس فرمانده سپاه اسپانیا ( با بازی هیو جکمن ) به دستور ملکه ایزابل ( ریچل ویز)باید این درخت را پیدا کند ( میگویند هر کس از شیره این درخت بنوشد ، جاودانه میشود ) . اما داستان سوم که متاسفانه در خیلی از سایت هایی که نقدی از این فیلم منتشر کرده اند آن را در زمان آینده تعریف کرده اند و حتی جایی خواندم که این داستان روایت مردی است در کره ی ماه و .... که کاملا غلط است . \n\n \n\n\n\n\n\n\nداستان سوم همان ذهن درگیر تامی است که در حبابی گیرافتاده ، درختی که فقط با آن سر میکند همان ایزی همسرش است و تنها چیزی که در ذهن دارد همسرش ایزی است و به فکر راه درمان اوست . چراکه اگر دقت کرده باشید وقتی تامی با آن حالت عجیب ( چهره رنگ پریده ، موهای تراشیده ) ایزی را در آن حباب میبیند سریع به خودش می آید و خودش را در همین دنیا میبیند . یا مثلا زمانیکه ایزی میمیرد ، درختی که در حباب با اوست هم از بین میرود و تامی فریاد میزند نمیر ، نمیر ، خواهش میکنم نمیر و .... که نشان از تقلای تامی برای نجات همسرش ایزی را دارد . این از روایت عاشقانه فیلم که بسیار ظریف کار شده است .\n\n\n \n\n\n\n\n\nاما بحث عرفانی یا به اعتقاد خیلی ها بحث ماسونی فیلم ( که البته خود من زیاد به ماسونی بودنش اعتقاد ندارم هرچند نشانه هایی از این مسئله در فیلم به چشم میخورد ) . آیا مرگ راه درمان دارد ؟ آیا میتوان از مرگ جلوگیری کرد ؟در ابتدای فیلم با این نوشته روبرو میشویم که در ابتدای کتاب ایزی چشمه است :\n\n \n\n\n\n\n بدین ترتیب او آدم و حوا را بیرون کرد و در سمت شرقی باغ عدن فرشتگانی قرار داد تا با شمشیر آتشینی که به هر طرف میچرخید راه درخت زندگی را محافظت کنند سقوط انسان آیه ی 24 \n\nمنظور همان درخت زندگی است که در هر سه داستان به چشم میخورد ، در داستان قدیمی تلاش برای رسیدن به درخت و جاودانگی ، در داستان دوم استفاده از این درخت برای تولید دارویی شفابخش و در داستان سوم ( ذهن تامی ) این درخت نمادی است از ایزی و تلاشی است برای بقای آن و جاودانه کردنش .
موسیقی متنش زیباترین چیزیه که تا به حال شنیدم\n\n\n\n\n\n\n\n\n\n\n\n\nفوقالعاده س
فیلمش خوبه ولی جذاب نیست و خواب آوره و حوصله سر بر ...میخواد یه چیزو برسونه که اون تو یه جمله خلاصه میشه ارزش نداره بیای وقتتو برا این فیلم بزاری نه هیجان نه هیچی ...من ک پشیمون شدم از دیدنش و پاک کردم
واقعا حرف حساب دارن ارنوفسکی چی بود؟یعنی هدفش از ساخت این فیلم چی متونه بشه؟ چه پیامی میخواست برسونه؟\nکجای این فیلم شاهکار بود اخه
یه اسکرین شات ازین صفحه بگیرین بفرستین واسه آرنوفسکی حالشو ببره . فکر نکنم بدونه اینقدر طرفدار داره تو ایران .
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه