مگی فیتزجرالد (هیلاری سوانک) با اصرار فراوان فرانکی دان (کلینت ایستوود) مربیای که بوکسرهای موفقی را معرفی کرده است متقاعد میکند تا به او شیوهٔ مسابقه را بیاموزد و او را نیز تبدیل به یک قهرمان کند. مگی آنقدر سخت تمرین میکند که راهی مسابقه قهرمانی جهان میشود. رقیب او یک بوکسور است که مقام کثیفترین بوکسور را دارد هم از نظر ورزشی و هم از نظر اخلاقی. مگی در مسابقه با او برنده میشود. اما رقیب او عصبانی شده و …
ندارد
زیاد
فیلمA Perfect Worldشو حتما ببینید
ستودنیست واقعا ستودنی
میشه گفت بهترین فیلم کلینت استوود بود برای کارگردانی..
من یکی با پایانش شوکه شدم. هیجان فیلم خیلی نوسان داشت و سکانسای آخرش خیلی سرد و بی روح شد. من اصلا از پایانش راضی نبودم جوری که پشیمون شدم از دیدن فیلم. کلی بگم... جالب اما اعصاب خردکن
فیلم قشنگیه پیشنهاد میکنم حتما ببینید
حرف نداره
دختره آخرش میمیره
مورگان فریمن و کلینت ایستوود تو این فیلم عالی بودن .از روزی میترسم که این دو نفر زنده نباشنو مجبور باشیم فیلم های چرت نگاه کنبم
مدت ها بود که این فیلم رو در ارشیوم داشتم و بنا بر خلاصه داستان تکراریش که طوری به نظر میومد که یه نفر از هیچی شروع میکنه و به موفقیت میرسه،از دیدنش طفره میرفتم،چون واقعا کلیشه ای به نظر میومد تا اینکه امروز دیدم معمولا در حین دیدن فیلم های سینمایی،زمان برای من کند میگذره و به همین دلیل فیلم هایی که اونقدر جذبه دارن که باعث بشن گذر زمان رو حس نکنم،برای من ارزش زیادی دارن،،این هم از همون فیلم ها بود که تقریبا همه چی تموم بود. 10/9
عجب فیلمی بود .. آخر فیلم داغونم کرد
آخر بعضی فیلما کاری میکنه دهنت باز بمونده تا یه ساعت مثل باشگاه مبارزه و حس ششم بهضی فیلما هم کاری میکنه بگی چرا پایان رو بهتر نکردن(حاوی اسپویل) مثلا به جای اینکه دختره بمیره ایستوود پا میشد میرفت اون دختر سیاه پوسترو اینقدر میزد که دیگه نتونه کمرشو حس کنه و دختره هم سالم میشد نه طوری که بتونه بکس کار کنه ولی لا اقل نمیمرد اونم به دست ایستوود
واقعا تحسین برانگیز و تاثیر گذار عالی بود
لعنت به زندگی
( نظری صرفا شخصی نه دیدگاهی اصولی و تخصصی ) یکی از بهترین و تاثیر گذار ترین درام های ورزشی با یکی از غیر منتظره ترین پایان های تاریخ! امکان نداره که شما این فیلم رو ببینید و با این پایان دردناک به فراموشی بسپریدش. بدون تردید این اثر یکی از بهترین و موفق ترین های کلینت ایستوود بزرگ در عرصه ی فیلمسازیه.بازی ها هم فوق العاده بودن همونطور که در زمینه ی بازیگری دو اسکار به همراه داشت. تا اواسط فیلم ممکنه چنین فکری کنید که یه درام ورزشی کلیشه ای چرا انقدر باید تحسین بشه؟! (چون در رابطه با بوکس هست یاد راکی هم می افتید و چنین پایانی رو در ذهنتون پرورش میدین) اما اگر صبر کنید به زیبایی پی می برید که دلیل تمجید های فراوان چی بوده! در انتها بخشی از مصاحبه با کلینت ایستوود رو در رابطه با همین اثر باهم بخونیم: امی تاوبین(منتقد فیلم کامنت) :دختر میلیون دلاری از قوی ترین فیلمهای شماست و دردناک ترین آنها.انتظار دارید در پایان فیلم ، بینندگان چه برداشتی داشته باشند؟ کلینت ایستوود : جواب دادن به این سوال به سختی شروع ساخت یک فیلم است.این یکی از دو پروژه ایست که ساختنش برای من هم سخت بود.شاید چون درمورد ناامیدی در زندگی و فقدان اعتماد به نفس در یک مرد است و دختر جوانی که تلاش میکند چیزی شود که در واقع خیلی شبیه خود "هیلاری سوانک" است.کودکی هیلاری-در واقعیت- در فقر گذشته و آرزو داشته هنرپیشه شود و بدین خاطر این شخصیت را میشناخت...حداقل وضوح در موضوع همین است که او میخواهد با بوکسور شدن، جایی در این جهان پیدا کند..فرانکی در ارتباط با این دختر، به نوعی جوان میشود.سپس با فرا رسیدن تراژدی، "سخت ترین نبرد عمرش" اتفاق می افتد.هیچ کس نمیداند آنها در این شرایط چه خواهند کرد...
بخش چهارم :\nترس درونی شده ی فرانکی گذشته ، حال و آینده ای دارد.\n1- زمان حال = فرانکی و ویلی ..\nطبق زمان فیلم ، ابتدا سراغ زمان حال میرویم.رابطه ی فرانکی و ویلی(شاگرد سیاهپوست)..\n(پیش از این گفتم که رابطه ی شاگرد و استاد، عام است.ویلی همچنین..پرداختی خاص را میطلبید)\nچیزی را که قصه میخواهد بپردازد رابطه ای بیش از شاگردی و استادی و ربطه ای محدودشده به وجه ورزشی و فضای باشگاه است.(فروش ماشین و خرید مجدد و..)،\nو اینکه فرانکی ،مدتهاست مسابقه ای حساس را به تعویق می اندازد.\nحال ،کمی دقیق تر بشویم-باشگاه،دقیقه نه و چهل و پنج ثانیه ی فیلم- : پس از جرو بحث کوچک و دوستانه ی فرانکی و اسکرپ-سفیدکننده-، ویلی وارد باشگاه میشود.خوش و بشی با اسکرپ میکند و میرود.دوربین ثابت است ، ویلی ساک به دست و پشت به دوربین در باشگاه با بوکسوری دیگر خوش و بش میکند.در بک گراند دو دلال پول شناس غیرورزشی -کاملا تیپیکال-را میبینیم.قطع به چهره ی اسکرپ(اسکرپ ویلی را زیرنظر دارد) ...قطع به دست دادن ویلی با یکی از دو دلال..مجددا قطع به چهره ی اسکرپ و واکنش معنادارش..\nشعور کارگردانی- در این مورد خاص-به جای دوربین و زمان هر نما و جابه جایی تقطیع ها و.. برمیگردد.\nمنطق دارد یا ندارد؟ حتما منطق دارد....\nاین بازتعریفی از اسکرپ است.او صرفا نریشن گویی صرف نیست و احیانا مستخدم و نگهبانی ساده..\nحتی فیلم بیش از اینها با او کار دارد.اسکرپ یکی از سه آدم اصلی فیلم است و جلوتر متوجه میشویم که رابطه ای طولانی مدت با فرانکی دارد..\n2- زمان گذشته = فرانکی و اسکرپ ..\nپل هگیس ، اسکرپ را برای ما ، با نریشن آغاز میکند..چیزی که از صوت نصیبمان میشود این است که اسکرپ، فرانکی را خوب میشناسد.خیلی خوب.....\nجر و بحث کوچک فرانکی و اسکرپ(دقیقه 9) بر سر سفیدکننده کمی عقبه شان را میسازد.(بدون فلش بک و تنها با چند دیالوگ پخته)؛\nچیزی که نباید از کنارش به سادگی بگذریم این است: اسکرپ ، خود مساله دارد.با خودش و با فرانکی..\nاسکرپ، حصار بیرونی فرانکی را بیش از همه لمس کرده و بهتر از همه از ترس درونی فرانکی و علت این ترس ، آگاه است..چطور؟ به خاطر تجربه ی تلخی مشترک با فرانکی در سالهایی نسبتا دور..این نه تنها برای فرانکی که برای اسکرپ مساله است.جر و بحث او با فرانکی سر دور کردن ویلی از مسابقه ای حساس، اساسا مساله ای ست شخصی..و در جلوتر ، تشویق کردن فرانکی به پذیرش مگی به عنوان شاگرد همچنین-اینها اساسا در ابتدا مساله ی شخصی و حل نشده ی اسکرپ است-..\nاسکرپ، در آن حادثه ی تلخ-از دست دادن چشم-، فرانکی را مقصر نمیداند و وجدان فرانکی را بهتر از خودش میداند(دیالوگهای اسکرپ خطاب به مگی)،در حالی که فرانکی خود را مقصر میداند.\n شکستن حصار بیرونی فرانکی و مواجه شدن فرانکی با ترس درونی شده اش، مساله ی حل نشده ی اسکرپ است.\n
بخش سوم :\nفیلم،با دوربین باشعورش و شخصیت پردازی خوب هگیس و بازیهایی باورپذیر،قادر است که سه انسان را بپروراند.\n(به نظرم شخصیت پردازیها عالی نیست،ولی حتما قابل اعتناست.)\nاسکرپ گرچه آدم اصلی نیست،ولی بسیار نقش جاافتاده ای دارد.بازی فریمن هم عالی ست.\nحال بروم سروقت دو آدم اصلی فیلم..مگی و فرانکی..\nکنش ابتدایی فیلم از سوی مگی ست (پیشنهاد به فرانکی-اوست که سراغ فرانکی می رود)\nآن سر کنش، یعنی واکنش از سوی فرانکی ست.\nیک ایده ی تصویری مشابه در 25 دقیقه ابتدایی 4 بار تکرار میشود.\nدقایق 3 – 11 – 13 – 24 ..\nاینکه مگی دیالوگی را از سر شادابی و طراوت به فرانکی میگوید و هربار فرانکی این کنش مگی را با سردی و کم توجهی ،پس میزند.\nسخت کوشی،فقر مالی،تنهایی و مصمم بودن مگی را با چند نما –در جمع و خلوت-به مخاطب می باوراند.\nاین را فراموش نکنیم که اگرچه نام فیلم عزیز میلیون دلاری ست و اگرچه حادثه ی تراژدیک برای مگی رخ میدهد،اما قصه ی فرانکی نسبتا روشن تر است-لااقل در فیلمنامه-..\nفرانکی را با برخوردی سرد با مگی و نگاههایی سنگین و دیالوگهایی کنایه وار(استادانه ست برخی دیالوگها) با اسکرپ و دور کردن ویلی از مسابقه ای سرنوشت ساز برای مدتی زیاد و نامه نگاریهای یک طرفه اش با دخترش میشناسیم.این شروع است.شروع پردازش این آدم-فرانکی- برای مخاطب از بیرون این آدم است.. حصاری بیرونی .. \nقلم هگیس اما با درون کار دارد و عمق..لذا برای رسیدن به درون فرانکی باید مسیری را طی کند،حصار بیرونی را که ساخت ، یک گام به جلو میرود.. ترسی درونی شده..\n
بخش دوم :\nضعفهای فیلم (4 مورد) :\n1-پرداخت سطحی،کاریکاتوری و اگزجره ی خانواده ی مگی..(پرداخت بد خانواده ای بد با پرداختی خوب از خانواده ای بد خیلی متفاوت است) مشکل در این مورد، از قلم هگیس است.\n2-پرداخت ایستوود از پدر روحانی ،خوب از آب در نیامده..کلیسایش معنا پیدا نمیکند.حتی فضاسازی خوبی از کلیسا هم ندارد.\n3-پرداخت شخصیت ویلی(شاگرد سیاهپوست فرانکی) ،پرداختی عام است.خاص نیست.باید با جزئیات بیشتری ما را درگیر میکرد.چرا که عمق بخشیدن حسی به این رابطه(شاگردی-استادی) کمک میکرد و گامی بود به سمت غنابخشی به عمق درام.\nچرا که ما با ترک استاد توسط شاگردی عام مواجهیم و نه شاگردی خاص..باید زمان بیشتری روی رابطه ی ویلی و فرانکی صرف میشد.ارزشش را داشت.\n4-بخشی از دیالوگهای مگی خطاب به فرانکی(دقیقه 34 فیلم >آخر شب-باشگاه-پس از مسابقه ی ویلی) خام است.به زبان دیالوگ نویسی فیلم نمیخورد.آنجا که زود از کوره در میرود و....\n\nقدرت قلم هگیس (3مورد) :\n1-میان سطح و عمق فیلمنامه شکافی نیست(.در سطح ورزشی پخته و با جزئیات نوشته شده )\nهگیس، به خوبی سطح ورزشی قصه را به عمق درام و حتی تراژدی ارتقا میدهد.\n2-نریشن گویی اسکرپ همه جوره به فیلم میخورد.صدایش،متنش و مهمتر اینکه چه بازتعریفی از نقش اسکرپ در آنجا که دیگر نریشن نمیگوید ،دارد.نریشن ،کارکردش روشن است.کمک کننده است.از درون نیاز فیلم آمده و صرفا جنبه ی زیبایی شناسی بی هدفی ندارد.\n3-دیالوگ ها فکر شده ست.(دقت کنید به دیالوگهای بین فرانکی و اسکرپ)\nبه نمونه دو مورد را 1-بحث بر سرسفیدکننده(دقیقه ی 9 فیلم) 2- بحث بر سر جوراب اسکرپ(دقیقه ی 47 فیلم)\nدر تصویر فلش بکی از گذشته ی این دو آدم نداریم،اما دیالوگها نه تنها بار دارند و توخالی نیستند بلکه میتوانند گذشته و عقبه ی این دو آدم را بسازند و این گذشته ساختن بدون فلش بک،خیلی سخت است..نیش و کنایه های رد و بدل شده ، معنادار است و....جای کنایه ها و نگاهها و سکوت و.. درست است.\n
عزیز میلیون دلاری-بخش اول :\n <<کلاسیکی مدرن>> (قصد تقسیم بندی تئوریک ندارم)\nفیلم ،کلاسیک است از آن رو که قصه پردازی پررنگی دارد ،کنش و واکنش داردو در بیان قصه ی پرکششش، شفافیت دارد..\nمدرن از آن رو که شخصیت پردازی های پررنگی دارد ، مشخصا شخصیت پردازیهایش، از قصه مهمتر است.\nالبته جدایی قصه پردازی و شخصیت پردازی ابدا میسر نیستو کیست که نداند این دو تفکیک ناپذیرند –لذا این دو خط بد تعبیر نشود-\nفیلم آنجا که سراغ آدمهای اصلی قصه (مگی و فرانکی) می رود، حد نگه می دارد و ....\nبه خلوتشان راه پیدا میکند، اما مکث و ایست زیادی نمیکند.به خوبی آشنایمان میکند ،از جنبه ی سهیممان میکند ولی حد هم نگه میدارد.\n<<قدرت اصلی فیلم>>\nبه نظرم قدرت اصلی این فیلم خوش ساخت و ساختارمند، در همسویی اجرای ایستوود و قلم پل هگیس است.فیلمنامه ، خوب نوشته شده.خیلی خوب(هرچند ضعفهایی هم دارد که بلافاصله اشاره خواهم کرد).\nدو دلیل عمده ی همسویی اجرای ایستوود و قلم هگیس :\n1-فیلمنامه ی منظم و استخوان دار پل هگیس(تکلیف هگیس با خودش روشن است.میداند که چه میخواهد.)\n2-درک درست ایستوود از فیلمنامه ی هگیس / البته مهمتر از این درک،چیزی دیگر است.درک را به مرحله ی ظهور و اجرا رساندن.\n
با احترام به بقیه نظرات این فیلم جز بازی خوب دو و شاید سه عنصر اصلی داستان چیز خاصی نداشت ، به قول یکی از دوستان (کمی اسپویل ) بعد ازون اتفاق تمام حواسم به زمان بود ک کی تموم میشه این فیلم ، دیدنش دل آدم رو بدرد میاره اما مطمئنا کلیشه ای نبودن این فیلم نتونست فیلم رو به شاهکار تبدیل کنه ، یکی از فیلمهایی ک جای فیلم مشابهش یعنی مرد سیندرلایی رو گرفته همینه ، خوب بود اما نه به اندازه ی انقدر تمجید و تعریف
لامصب هیچ ورزشی به اندازه ی بوکس دراماتیک نیست
تقریبا اسپویل \n\n\n\n\n\n\n\n\nچند دقیقه آخر فیلم همش منتظر یه معجزه بودم \nولی خبری از معجزه نبود \nایستوود بهترین لطف رو بهمون کرد با این پایان ، میتونست با یه پایان کلیشه ای بهمون خیانت کنه ولی نکرد\nبه خوبی دنیای واقعی رو نشون داد \nدنیایی که بی رحمه و نباید انتظار معجزه رو داشته باشی \nچاره ای نداری باید ادامه بدی \nتنها کاری که میتونی بکنی اینه که برای عشق و علاقه و هدفت بجنگی و تسلیم نشی \nفرصت کوتاهه پس سعی کن تا میتونی زندگی کنی
فیلم متوسطی بود با پایانی بزرگ....
مَگی موقعی که به دنیا اومد فقط یه چیزی رو میدونست، که یه آشغاله!
فیلمی فوق العاده از ایستوود بزرگ
فیلمممم بسیار زیبایی بود حتمااا ببینید تنها فیلمی بود که رو من تاثیر گذاشت
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه