پس از اینکه همسرش او را ترک می کند؛یک عکاس با بحران وجودی روبرو شده و تلاش می کند با ملاقات پسر عمویش کنار بیاید...
خیلی کم
ندارد
دوستان از شخصیت های پرداخته شده ی فوق العاده ی فیلم و توانایی های منحصر به فرد جیلان به اندازه کافی تعریف کردن \nحرفی نمیمونه \nفقط جا داره بگم 2 تا سکانس از این فیلم عجیب منو تحت تاثیر قرار داد \nیکی سکانس موش که به چسب مبچسبه و بعدش یوسف مجبور میشه تو کوچه بکشتش \nو یکی سکانس ساعت جیبی نقره ای ... \nعالی بود ..
اگر میخواهید اصول شخصیت پردازی را یاد بگیرد فیلمهای جیلان را ببنید . \nبعضی وقتها آدم میترسد که یکهو برود بیرون و ببیند که یکی از شخصیت ها ایستاده بالای کوچه و دارد سیگار میکشد . \n
نمونه کیفیتش رو ببینید احمدی نژاد هم بازی میکنه :))
دوری... یا همان دوردست در عین ساختی رئالیستیک و عینیت‌گرا روایتگر ذهنی‌است که در تنگنایآن«شدن» ناگزیر است با همین «بودن» خوش باشد دغذغه‌ای که آدمی همیشه با آن درگیر بوده است. از خودبیگانگی انسان مدرن و تلاش به گذار از خود و رسیدن به معنایی فراتر از «هستن». دقیقا در این فیلم است که Being جای «بودن» معنای دیگری برای انسان اینجایی و اکنونی(من و شما) می‌یابد:«هستن» آنچه شده ایم نه آنچه هستیم یا دوست داشتیم باشیم. نتیجه کدام است؟؟؟\nاگر فیلم قصبه که به باور من با موسیقی کلارینت بی‌نظیر علی کایاچی همراه شده دیده باشید گذشته و آینده این شخصیت‌ها را خواهید دید: محمودی مجنون و یوسفی یاغی به دنبال جهانی دیگر تن به سفر می‌دهد. آنجاست که گذشته یوسف و آینده محمود را می‌بینید!
فیلم و دیدم خوشم اومد. یه درام خالص به سبک همین کارگردان.به نظرم نقطه قوت فیلم شخصیت پردازیه فیلم بود مثلا شخصیت یوسف خیلی کامل به جزییاتش پرداخته شده بود و واسه ما ایرانیا دیدن این فیلم خالی از لطف نیست.نمره 8
هرکاری کردم نظرم ثبت نشد امیدوارم این دفعه ثبت بشه:\nبخش اول\nآقای مولوی که حق مطلب رو درباره فیلم ادا کرده منم یه چنتا چیز درباره فیلم بگم:\nیکی اینکه این فیلم, یکی از واقعیترین فیلمهایی بود که تا به حال دیده بود مخصوصا شخصیت محمود اگر کسی فیلم های رئال رو دوست داره این فیلم مخصوص اونه.\nقاب بندی ها واقعا عالی بودند, این فیلم اگر اشتباه نکنم سومین فیلم نوری بیلگه باشه. خیلی زود تونسته روالشو تو فیلماش پیاده کنه واقعا...\nبه نظرم نوری بیلگه خیلی خوب تونسته تو بعضی جاها به طور کامل حس رو به مخاطب منتقل کنه, مثلا اونجا که یوسوف یا همون یوسف اومده بود به دیدن ماحمود و دم در مونده بود میشد حس کرد که ساعت 7 یا 8 صبح ــه و هوا سرده که خود به خود یه حس خوبی هم به آدم میداد. \nشات های بلند و دیالوگ های نسبتا کم فیلم رو به نظرم رئال تر و زیبا تر کرده بود.\nبه نظر ماحمود نمیخواست نشون بده ولی یجورای خیلی خوشحال بود که یوسوف به دیدنش آمده چون شاید بتونه به مدت 1 هفته هم که شده از زندگی تکراریش بیاد بیرون
ابتدا از لطف دوستان تشکر میکنم......\n\nبه اعتقاد من اوزاک یا فاصله بهترین فیلم جیلان محسوب میشد که البته بعد از تماشای خواب زمستانی این فیلم رو در رده دوم لیست پربار جیلان قرار دادم و به اعتقاد من جیلان در فاصله مثل جیلان فیلم ساخته و نهایت سینماش همینه چند کار بعدی مخصوصا روزی روزگاری در آناتولی با اینکه شاهکار هستند اما به نظرم جیلان از مسیر خودش کمی جدا شده بود.\nشخصیت ماهموت یا محمود یکی از بهترین شخصیت پردازی های سینمای جیلان محسوب میشود نکته ی جالب اینکه آپارتمانی که ماهموت در آن زندگی میکند به همراه تمام دکور و وسایلش و حتی ماشینش متعلق به خود جیلان هستند! و این شاید به تعبیری برداشتی شاعرانه و هنری از زندگی خود جیلان باشد!\nهمینطور شخصیت یوسف یکی از اقوام جیلان بود که کمی پس از فیلم در سانحه ای درگذشت و مانند خود فیلم از زندگی ماهموت یا جیلان بی صدا و مظلومانه بیرون رفت!\nاوج نگاه تلخ و افسرده ی جیلان در شخصیت ماهموت متجلی میشود. ماهموت عکاسی که آرزوی تارکوفسکی شدندش بر باد رفته در استامبول زندگی کاملا راکد و مرده ای دارد.برای تامین مایحتاج عکاسی میکند زنش او را رها کرده و اگر حال و حوصله ای داشته باشد که معمولاً هم ندارد. زندگی او خلاصه شده جلوی تلویزیون نشستن و آتشِ هوسِ خود را با زن ها خاموش کردن!\nیوسف هم در چند برخوردی که با دختر همسایه دارد موفق نیست و وقتی میفهمد که دختر برای خودش کسی را دارد سرخورده میشود!\nجیلان با کمترین اکسسوار و با استفاده از الگو های مینیمال در فرم و خلق اتمسفر سنگین و برفی شخصیت هایش را تنگا قرار میدهد و روایتگر از خودبیگانگی و تنهایی انسان در جامعه مدرن باشد تمی که در فیلم های بعدیش کمتر دیده شد تا شاهکارش خواب زمستانی\nزنده باد نوری بیگله جیلان که سینمایش برای ما ترکیبی از تارکوفسکی و برگمان و آنتوینونی است.
جناب آقای مولوی درباره این کارگردان حق مطلب رو ادا کردند...\nفیلمو دوست داشتم ام هنوز میگم روزی زوزگاری... گیراتر بود.\nاما دیدن فیلمهایش به هیچ وجه اتلاف وقت نیست که هیچ ... مبال خانه جا گذاشته ایم... اطرافمان...که....نشان را با تصور تخریب ما زنده میکنند... هیچ چیزت را به من نده...بگذار گمان گندمه نگاهت در ذهنه لهجه دار من با شک به ... اجین شود...
حالا فرض اینکه خوده ترکیه ایها امتیاز فیلم رو بالا بردن ولی منتقدین که دیگه ترک نیستن.همچین فیلمی با همچین امتیاز و نمره ای رو باید حتما دید.watchlist
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه