خیلی کم
ندارد
میشه گفت که شاهد عشق بازی سوخوروف با سینما هستیم \nبه لطف این مرد بزرگ حدود 100 دقیقه غرق دنیای هنر و تاریخ فرانسه شدیم \nآثاری تو سینما هست که به کل قابل نقد و بررسی نیستن ، آثاری همچون این فیلم ، فقط ساخته شدن که مخاطب رو در خود شناور کنند ، از دسته فیلم هایی که باید تو قلب مخاطب حل بشه ، نه در عقل و مغز. \nببینید و لذت ببرید ، به دور از نگاه های نقد گرایانه و تحلیلگرتون
مدت زمانی طول میکشد تا افراد به درکی از سینمای سوخوروف برسند...
غجب فیلم برداری داشت این فیلم ....یکی از بهترین فیلم های تاریخ
\nدر این فیلم به دنبال فیلم نباشید! بلکه فرض کنید بلیطی گرفتین برای 90 دقیقه تماشای هنر و معماری !
بررسی فیلم Russian Ark سوخورف\n\nبه نظر من ژانر این فیلم نه درام است و نه تاریخی ونه اصلاً فانتزی، بلکه ژانر این فیلم توریستی است چون نگاه فیلمساز و نگاه دوربینش و نگاه دو روایتگرش، توریستیست ولا غیر و تنها چیزی که درونش نیست درام و تاریخ است و فانتزی هم که کار هر کسی نیست(البته منظورم فانتزی جدی در درام است). فیلم یک دوربین مرعوب کننده دارد که همان همه ی دوستان منتقد ما و هم همه ی دوستان منتقد اروپایی و آمریکایی را مرعوب خودش کرده است(چنانکه از نقد هایشان معلوم است که بنده نیمی اش را خوانده ام) که این دوربین به نظر من کارگردانی ندارد و دوربینی سرگردان و بدون میزانسن است که فقط می خواهد خودش را به رخ بکشد.\n\nدر واقع در نگاه توریستی شما می توانید از همه چیز سخن بگویید ولی در واقع هیچ نگفته باشید چرا که این خصلت دوربین و نگاه توریستیست و همینطور خصلت روایتگر توریستی است.یعنی شما می توانید نزدیک به بالای 300 سال از تاریخ روسیه را وارد فیلمتان کنید (از پتر اول گرفته تا کاترین دوم و الکساندر سوم و....) و در موردشان هم بحث کنید و هم گاهی به تصویرشان بکشید اما در واقع هیچی نگفته باشید. نگاه توریستی بار دوربین، از تمام آنها گذر می کند و به راهش ادامه می دهد. اما دقیقاً مشکل همینجاست که در این سیل تاریخی که فیلمساز روانه ی مخاطبش می کند، نمی داند که این نه مسئله ای را روشن می کند و نه پرسشی می سازد چرا که هیچ چیزی پرداخت نشده است و از همه بدتر درگیری هم ایجاد نمی کند.\n\nفلینی دوبار این عمل را تجربه کرده است یکبار در ساتیریکن و یک بار در رم که البته به نظر من در ساتیریکن موفق تر است.یعنی منطورم این است که زمانیکه فلینی ساتیریکن را می سازد، شلوغش نمی کند بلکه شخصیت می سازد و با ساختار خرده پیرنگ فیلمنامه اش جلو می رود و تمام عوامل انحطاط رم باستان را به نقد و هجو می کشد و میزانسن ها و بهتر از آن لوکیشن های خیره کننده ای به تصویر می کشد.\n\nاما در این فیلم دوربین توریستی فیلمساز شلوغش می کنه و هیچ امری را هم نمی تواند بسازد تا برای مخاطبی خارج از روسیه شناختی ایجاد کند بلکه با یک نگاه سطحی شروع می کنه و همان را ادامه می دهد.\n\nبه اعتقاد من این اثر با سینما هیچ کاری نمی کند، در حالی که مدیوم سینما را انتخاب کرده است بلکه بیشتر سعی کرده است با یک دوربین لانگ تیک(که به شدت در تکنیک ماهر است) مخاطب خاص خود را مرعوب کند و مخاطب عام هم که اصلاً ندارد. پس اگر شما بحث های دوستان ما را بخوانید فقط چندتا جمله ی زیبا و تعریف از دوربین می بینید چون چیز دیگری وجود ندارد.\n\nبا احترام فراوان به دوستداران فیلم\n
..... امتیازم 1
بيا بريم\n-كجا ؟\n جلو...\n-قراره چي پيدا كنيم ؟ نه من نميام،همينجا ميمونم\nالكساندر سوخوروف...اين همه زيبا شدن كافي نيست !؟عنصر هنر في الواقع در اين فيلم موج ميزنه.\nفيلم برداري و ميزانسن ها بسيارعالي بود،تابلوهاي نقاشي هر كدام يه دنيا حرف واسه گفتن داشت.\n٢٠دقيقه پاياني چنان محو تماشاي فيلم شدم كه زمان از دستم در رفت.بسيار مشعوفم از ديدن اين اثر زيبا.
8/5 از 10
تجربه ی بصری و انتزاعی و حقیقی و غیر حقیقی و رویایی نابی منتقل کرد بهم این فیلم. از بیان شگفتی های این فیلم قاصرم.\n\nفقط با صداقت تمام میگم که با شروع فیلم رویا دیدن من هم شروع شد و هرچه می گذشت و می گذشت,هرچند که به هیچ وجه گذر زمان را نفهمیدم,از زوال رویا ام ناراحت بودم چون نمی خواستم آن جشن ها,آن تونل برفی حزن انگیز,آن تابلوهای و مجسمه ها و آن لباس ها از بین برن,نمی خواستم روشون خاک بشینه و دیده نشن...و چه با شکوه این فیلم هم تمام زیبایی هاش را با پارادوکس نابودی و زوال به بیننده منتقل کرد...\n\nبه همون اندازه که خوندن رمان های ایپانیایی زبان حس جنون و دیوانگی به آدم منتقل می کنه,تماشای این آثار هنری و ظریف روح را صیقل میده.فیلم هایی مثل کشتی روسی یا شوالیه کاپ های ترنس مالیک یا خواب زمستانی بیلگه جیلان حتی پاریس تگزاس ویم وندرس و ...
اول فیلم یه کم گیج کننده و به دنبال همون گیجی خسته کنندس ولی کم کم که باهاش همراه میشه تازه لذتش برات شروع میشه.\nهنوزم مبحوط فیلمبرداری مداوم فیلمم، هر جور حساب میکنم جز یه کاربلد حرفه ای کسی نمیتونه یه همچین فضایی رو با اونهمه آدم مدیریت کنه برای این سبک از فیلمسازی\nبهترین جای فیلمم برای من تالار رقص بود، حرکت دوربین، موزیک، جو و... عالی و بدون نقص بودن
از بچه های که طرفدار سینمای سوخوروف هستند اگه با من موافقند که جای فیلمای خیلی خوب این کارگردانتو سایت خالیه .فیلمای این کارگردان بزرگ درخواست کنند امید وارم هر چه سریعتر بقیه فیلمای این کارگردانبه سایت اضافه بشن
یکی از بهترین های عمرمو رو تجربه کردم ولی واقعیتش از این فیلم ترسیدم لذت سیر در تاریخ برای من تبدیل به ترس حبس در تاریخ شد حبس در قصری بزرگ با کسانی که نمیشناسمشان در یک عصر برفی دلگیر سوکوروف معلم بزرگ تاریخهمیتواند به بزرگان سینما درس بدهد ولی این ترسی که من تجربه کردم لذت بخش ترین ترسم بودکاش هیچوقت از این خواب بیدار نمیشدم
چرت بود
من این فیلم رو به خاطر علاقم به نویسنده های روسی و شهر سن پترزبورگ دیدم.\nخیلی کتابای روسی میخونم تصمیم گرفتم فیلمای روسی هم ببینم چون تاریخ متفاوت و جالبی داره علاقه ی منم به قرن 18 و مخصوصا 19 روسیه هستش\nولی فیلم رو که میدیدم کلا انگیزم فراموش شد\nتا حالا هیچ فیلم به اندازه این ندیده بودم که اینقدر فضا واقعی باشه یعنی جوری که واقعا احساس میکنی که اونجایی\nبعضی جاها احساساتی میشی بدون اینکه دلیلشو بدونی\nدیدن این فیلم تجربه ی بسیار متفاوتیه\nنمره من 8
به نظز من تمرکز بیش از اندازه و وسواس گونه برروی تکنیک فیلم ( کل فیلم یک سکانس پلان است ) کارگردان را از فیلمنامه و حتی دیالوگ نویسی دور کرده و احساس کسالت به بیننده دست میده ... ولی دست مریزاد به فیلمبردار فیلم ... البته سوخوروف کارگردان مورد علاقه من نیست و به جز این فیلم ، فیلم فاوست را هم دیدم که متاسفانه آن فیلم هم برایم جذاب نبود ... ترجیح میدم برای چندمین بار فیلمهای امیر کاستاریکا رو ببینم تا فیلمی دیگر از این کارگردان
گاهی اوقات حس میکنم دوست دارم برم به طبیعت بکر، سوخورفوف این اجازه رو داد سینمای بکر رو هم تجربه کنم.\n\nاگر دوست دارید سینمای بکر و دست نخورده رو تجربه کنید، کافیه آثار سوخوروف رو تماشا کنید.\nسینمای بکر سوخوروف ...
اگر بخاطر آقای مولوی نبودشاید هرگزبا این شاهکار آشنا نمیشدم. سوخوروف دراین فیلم تعریف جدیدی از واژه زیبا ارایه داد. معمای فیلم حل شدنی نیست واصلا قرار هم نیست که حل شودو در واقع اصولا معمایی هم مطرح نیست . امثال سوخوروف که در اندیشه کم نظیرند همواره به دنبال کسی هستند که انها را بشنود و درک کند و سوخوروف در این فیلم آن فرد را میابد .فیلم از منظر اول شخص بازگو میشود. این شخصیت سوخوروف است که دنیای خود را گم کرده . حال قهرمان داستان ما چشم میگشاید و خود را در عالمی گنگ میبیند. همه چیز و همه کس ، کم و بیش برایش آشناست ولی خودش برای آنها غریبه است. او را نمیبینند و صدایش را نمیشنوند. او نمیترسد فقط گیج است. حال او در این سرزمین عجایب همزادش را میابد. با همزادش هم قدم میشود تا اسرار این عالم را کشف کند. در زیبایی های تمدن و تاریخ و هنر و فلسفه بشری غرق میشود اما متاسفانه حقیقت تلخ پشت اینهمه زیبایی را هم میبیند. مرگ و زوال،خیانت،دروغ،سیاست. او و همزاد جنتلمن ولی پریشان حالش زیبایی ها و زشتی های تاریخ را در یک مکان و در چند زمان میبینند و میشنوند و طول میکشد تا هر دو بفهمند که تمام اینها فقط یک بازی و نمایش و جشن بزرگ است و پر شده از مهمانان مسرور و بازیگران ماسک بر صورت زده . سوخوروف کتاب روسیه را میگشاید و صفحات تاریخ و تمدن آن را ورق میزند . کتاب تمام نمیشود ولی سوخوروف درسش را از کتاب فرامیگیرد. تاریخ را عالمی میابد که همچون جزیره ای بر روی آب شناور است. انبوه میهمانان تاریخ ، از یک سو به این جشن وارد میشوند ولی هرگز از سوی دیگرش خارج نمیشوند و درب خروج را نمیابند و پایان هر ضیافت به ضیافت بعد ختم میشود. سوخوروف باز هم همزادش را گم میکند. حال جز او کسی در این مجلس نیست که پوچی و خلا پشت اینهمه زیبایی را درک کند. لااقل سوخوروف فکر میکند که تنهاست. اما اشتباه میکند. ماحرفش را کم وبیش فهمیدیم. حال آنکه باسوخوروف موافقیم یا مخالف بحث دیگریست.
خدای کارگردانی یعنی سوخوروف! خدای فیلم! واقعا مثل این هست که داری یک رویای 93 دقیقه ای میبینی!!!
نگاه کن ...\nسرتاسر دریاست...\nمقدر شده...که تا ابد دریانوردی کنیم .\nکه... تا ابد زندگی کنیم.
کشتی روسی، اثری به غایت شکوهمند، یک سراب تاریخی، یک موج و نوایی است که توسط الکساندر سوخوروف، خلق شده است. کشتی روسی داستان ارواح است. در واقع یک خانه غم انگیزی برای ارواح است. چشمانم را باز می کنم، اما چیزی نمی بینم. بعد از این کلمات که در سکانس ابتدایی فیلم گفته می شود، چشمان ما(مخاطب) که همان صدای سوخوروف می باشد، باز می شود. هرگز او را نمی بینم و قرار هم نیست که ببینیم؛ چون ما در حال دیدن یک رویا 93 دقیقه ای هستیم.\nمکالمه ها، زمزمه ها، نگاه ها، گوش دادن ها، همه و همه دقیقا مثل یک خواب ظبط شده اند. شاید این ویژگی توسط مخاطبان معمولی سینما به خوبی حس نشود. اما بدون تعارف بگویم که مخاطبین خاص و حرفه ای سینما خوب می دانند؛ و درک میکنند که این یعنی هنر و هنرمند!\nمن می گویم که دیدن این فیلم، یک تجربه با شکوه است. چرا؟ جواب این است که زیرا شناخت و درک یک روش و یک اثر هنری در یک لحظه اتفاق می افتد. چیزی که دقیقا در کشتی روسی شاهد آن هستیم. در لحظه مخاطب عاشق می شود و هنر را دوست می دارد. در هر لحظه مخاطب شاهد یک عنصر هنری ست. در هر ثانیه (صدم ثانیه) شاهد یک تصویر هنری هستیم. کات هایی که بر سر مخاطب کلاه می گذارد و او را فریب می دهد، و همچنین سبب می شود که مخاطب از لحظه دور شود، در این فیلم اصلا دیده نمی شود.((سینما یک خواب است؛ یک رویا که هر ویرایش، بیداری و دروغی بزرگ محسوب می شود.))\nکشتی روسی نمونه بارز یک حقیقت و خالق یک چرخش تفکر در ذهن مخاطب است؛ یک اثر متفکرانه از یک هنرمند معاصر و اصیل زاده شده است.\nشخصا این فیلم را لایق نمره 100 می دانم...
فیلم بدی نیست من نپسندیدم به شکلیه که انگار راوی داستان رو نقل میکنه چیزی که توش زیاد به چشم میخوره توجه سازنده به لباسها مراسمها مدل موها وهنر و رنگها در دوران مختلفه شاید برای عده زیادی فیلمی جالب بوده‌ باشه اما برای من بسیار کسل کننده بود 5 نمره دادم
این فیلم واقعا عالیه ! وقتی فیلمو دیدم و تموم شد احساس کردم خواب دیدم و همه اینا یه رویا بود ! سریع شد از فیلم های مورد علاقم ! شاهکاره ! دنیایی که ما در اون میایم و سرگردان در اون جوری زندگی میکنیم که انگار اونو میشناسیم به گذشتمون نگاه میکنیمو به ساز نوازندگان میرقصیمو عوض میشیم ! هدفمون رو در تالارهای زندگی جستجو میکنیم و در آخر دوباره به یک اتاق دیگه میریم و چقدر کم هستن کسایی که از اینجا پرواز میکنن.. و زندگی ابدی رو پیدا میکنن !
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه