خیلی کم
زیاد
عاشق این فیلمم
سکانس پایانی این فیلم خیلی دراماتیک و اشک آور بود مخصوصا با صدای قشنگ دختر بچه!
دوستان خیلی ببخشید این موضوع رو اینجا مطرح میکنم. راستش دنبال یک فیلم میگردم خیلی برام مهمه گه هیچی به جز داستان ازش یادم نمیاد.حدودا 3 سال پیش فیلم رو دیدم و فکر میکنم برای همین سالها باشه. فضای فیلم از گذشته بود، شاید داستانی تو 50 سال پیش. البته داستان هم به خوبی یادم نیست. اما اگه کسی میدونه حتما بگه. ممنون\n\nداستانش این بود که یک مرد جوانی برای یک گروه مافیا کار میکرد. از طرف یک گروه دیگه رئیسش رو میکشند. اون هم قاتل رو پیدا میکنه و کنار یک شهربازی زیر یک پل اون رو میکشه. بعدا میفهمه که یه دختر شاهد ماجرا بوده. به خاطر اینکه دختر اونو لو نده باهاش دوست میشه و وانمود میکنه که عاشقشه. دختر هم باور میکنه و خیلی زود عاشقش میشه. یک سکانسی داره که خیلی خوب یادمه اونم اینه که توی شهر بازی یک اتاق بود که روی صفحه گرامافون صدا ضبط میکرد. دختر از پسر میخواد که یه پیام برای اون ضبط کنه و پسر هم قبول میکنه و پیام این بود: تو میخوای از من بشنوی که دوستت دارم. باشه منم میگم که دوستت دارم اما حقیقت این نیست. بعد اونجاشو یادمه که لبه یه سخره وایسادن و پسر ازش میخواد که بپره ولی پسر خودشو میندازه و دختره زنده میمونه و نهایتا دیوونه میشه و به یه تیمارستان میره اونجا صفحه گرامافون رو میذاره تو یه دستگاه و اون قسمتی که میگه دوستت دارم رو بار ها و بار ها گوش میکنه.\n\nببخشید :) خیلی بد تعریف کردم. اگه کسی فیلم رو دیده لطفا اسمشو بگه، شدیدا دنبال این فیلم هستم، ممنون
عاشق کیت بلانچتم با اون چهره سردو یخیش\n
نمی دونم چرا انقدر عاشق این فیلمم. کلا از فیلم های زندگی نامه ای لذت میبرم اگر خوب پرداخت شده باشند.
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه