یمه اول فیلم که به صورت سیاه و سفید است داستان رابطه مخفیانه یک نمایشنامه نویس اهل پاریس است که تلاش می کند پروژه ای درباره عشق بسازد.نیمه دوم فیلم به دو سال در گذشته می رود...
عاشق گدارم و نظر استادم برگمان رو در مورد گدار نمیپسندم اما در مورد ولز شدیدا با ایشون موافقم.
لویی آراگون بزرگ(از بانیان مکتب سوررئالیسم) درباره گدار: ...برای من سینما اول چاپلین است بعد رنوار، بونوئل و حالا گدار. همین و بس؛ بهمین سادگی. ممکن است کسی بگوید آیزنشتاین و آنتونیونی رو از قلم انداخته ام. اشتباه میکنید، من آنها را هم از یاد نبرده ام. خیلیهای دیگر را هم فراموش نکرده ام، آخر من درباره سینما حرف نمیزنم، درباره هنر حرف میزنم. پس، سوال را باید در این بافت، در بافت هنری دیگر، ارتباط هنری با هنری دیگر و نهایتا در بافت تاریخی طولانی بررسی کرد تا به این نتیجه رسید که هنر نزد ما به چه چیزی مبدل شده است...\n
برگمان درباره «ژان لوک گدار»: واقعا هیچ‌وقت از فیلم‌های او چیزی دستگیر من نشده است. فیلم‌های او واقعا مرده و بی‌محتوا هستند. از نظر تکنیک های فیلم‌برداری بسیار معمولی و محتوای آن خسته‌کننده است. البته او خودش هم آدم خسته‌کننده‌ای است که فیلم‌هایش را فقط برای جلب نظر منتقدین ساخته است.
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه