«آلن» (اسميت)، پسر يک صاحب اسباب بازي فروشي، تعدادي از اسباب بازي هاي جديد را به جان هم انداخته است: «کاماندوهاي ويژه» عليه «گورگونيت ها». اما آن چه «آلن» نمي داند اين است که اين اسباب بازي ها طوري طراحي شده اند که بتوانند حرکت کنند، لب بزنند و سخن بگويند. هدف کاماندوهاي ويژه، نابودي «گورگونيت ها» ست...
ندارد
خیلی کم
دوستان ببخشید لطفا راهنمایی م کنید قبلا یه فیلم دیدم یه پدر و پسر بودن مادر پسره مرده بود فکر کنم پسره توی مدرسه اذیت ش میکردن باباش چون ادم معمولی بود(قد کوتاه و ادم ساده ای بود و مشخصات ش اینه کچل بود و عینکی با قد کوتاه)مسخره ش میکردن برای همین رفت از یه باشگاه بدنسازی یه نفر رو اورد که هیکلی بود و گفت این بابامه کسی اسم این فیلم رو بلده لطفا راهنمایی کنید دوستان فیلم کمی قدیمی بچه بودم دیدم
همیشه منتظر بودم قسمت دوم این ساخته شه :)))))))
من بازیشم داشتم. واقعا یادش بخیر
یاد باد ان روزگاران قدیم همه ی صحنه هاش خاطرست
با یه نگاه عاشق این انیمیشن شدم!
اوفففففففففففففففففففففففففففففففففف............چند سال پیش دیدمش....عالیه......هیییییییییی خدااااااااااااااااااااااا
این کارتون رویای بچگی آدمو زنده می کنه
چقدر خاطرا دارم از این فیلم فک کنم 10 دفغه دیدمش
یادش بخیر
یاد آن دوران شیرین که ز کف رفته بخیر دوباره یه دنیا خاطره یادم اومد.....
منم بچه بودم این فیلم رو دیدم
من بچه بودم عاشق این فیلم بودم
خاطرات شیرین بچگی من
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه