در خلال جنگ جهانی دوم خلبانی گمنام (رالف فاینز) دچار حادثه میشود و در شمال آفریقا سقوط میکند. او که به سبب زخمهای هولناک و شوک روانی نام خود و گذشته اش را به یاد نمی آورد، با نام بیمار انگلیسی به نیروهای متفقین در ایتالیا تحویل داده میشود. در آنجا پرستاری به نام «هانا» (ژولیت بینوش) با اجازه سرپرست بیمارستان او را در صومعه ای در ایالت توسکانی بستری و از او مراقبت میکند...
زیاد
زیاد
آآنتونی مینگلا نابغه بود خدا رحمتش کنه با این میراث بزرگش
عاشقانه ای زیبا
داستان یک عشق پاک در خلال جنگ جهانی دوم!
موسیقی پایانی آدمو دیوونه میکنه اثر جاودان Gabriel Yared
به نظر من که خیلی فیلم خسته کننده ای بود. نمی دونم دوستان چرا انقدر تعریف کردن و چرا اینقدر جایزه برده. شاید من اشتباه میکنم... ولی به نظر من فیلم خوبی نبود.\n#نظر شخصی\n\nاسپویل...........................\n.....................................\n.....................................\nبه نظرم عشق پاک با خیانت خیلی متفاوته ... من نتونستم ازتباط برقرار کنم. فقط دو تا شخصیت نامرد دیدم که به دوست و همسر خیانت کردن!
رگهایی از همجنسبازی وخیانتی که با عشق پاک عوضی گرفته شده
alieeeeee in film\n
از نظر من سه ساعت خیلی زیاد بود برا این داستان، میشد تو یک ساعت و نیم هم جمعش کرد دیگه فوقش دو ساعت \nولی در کل خیلی خوب بود، مخصوصا بازی ها
فیلمی فوق العاده زیبا که ای کاش پایانی اینچنین غم انگیز نداشت اما شاید زیبایی فیلم به همین باشه - به هر حال حتما توصیه میکنم دانلود کنید فوق العاده ارزشمنده
فیلم عالیه
بینهایت فیلم قشنگیه تو سبک درام حتما توصیه میشه ببینید فقط یه نکته خیلی قم انگیز هم هست و کسانی که دل نازک دارن نبینن خیلی ناراحت کننده ست...
باو سایتتونو درست کنین ناموسا
پوستر ش آدم که میبینه یاد پزشک دهکده میفته خیلی شبیهههه!!!
لطفا در قسمت جستجوی فیلم ها نغییراتی بدید \nمثلا جستجو براساس امتیاز منتقدین رو هم اضافه کنید\nباتشکر
يكي از بهترين نكات اين فيلم ، موسيقي ابتداي فيلم كه فكر كنم مجارستاني بود . بي نظير بود اون موسيقي \nاگه كسي لينك دانلودش رو داره لطف كنه ، ممنون ميشم
فیلم بسیار خوبیه جزو اون دسته از فیلمهاست که ذهن ادم رو تا مدتها به خودش مشغول میکنه
سلام\n-من باهاش حال کردم\n-دوران جنگ رو از زاویه ای متفاوت نشون داد\n-نمره من 7
با سلامو ارزوی موفقیت روز افزون پیشنهادی داشتماگر امکان داشته باشد موسیقی متن فیلم ها را هم در سایت قرار دهیدبا تشکر
تنها فیلمی که مرا گریاند و فیلم بسیار عاطفیه .
بهترین فیلم رمانتیکی هست که تا حالا دیدم
بیشتر موضوع این فیلم پیرامون 2 شخصیت اصلی می چرخد که عشق موضوع اصلی موجود میان این دو نفر است. عشقی که به دید بعضی ها ناپاک است و از جهاتی شیرین و دل انگیز!\nبقیه افرادی که در این فیلم حضور دارند بیشتر برای کامل کردن و شاخ و برگ دادن به آن هستند؛ مانند بقیه فیلم های عاشقانه!\nفیلم از آنجایی شروع می شود که ما شاهد پرواز خلبانی بر فراز کویر هستیم، این تکه از فیلم در ذهن بیننده یک شروع را تجسم می کند که 2 نفر بر فراز کویر در حال پرواز هستند که به اشتباه توسز نیروهای نظامی هدف گلوله قرار می گیرند و کشته می شوند و اینک ادامه داستان به نمایش در می آید که این موضوع کاملا بر عکس است.\n\nبا پیدا شدن جسم مردی سوخته توسط صحرانشینان بیننده به موضوع داستان که پیرامون این شخص است می رسد ولی نمی داند این آغاز کار است یا انتهای آن که با گذشتن چند سکانس از فیلم این موضوع کاملا روشن می شود.\nدر ادامه ما شاهد یک کوپه از قطاری هستیم که از آن به عنوان یک بیمارستان سیار در زمان جنگ استفاده می شده است. پرستار جوانی در این کوپه حضور دارد به نام هانا که در ادامه نقشی همانند یک راوی را بازی می کند و داستان این فیلم به گونه ای از زبان وی گفته می شود. پرستار در قطار با پسری زخمی صحبت می کند به گونه ای که نشان دهد وی به آن بیمار علاقه ای خاص دارد؛ این صحنه از فیلم با شوخی دیگر بیماران به پایان می رسد که ممکن است لبخندی را بر صورت بیننده بنشاند اما این لبخند ادامه ندارد زیرا در صحنه بعد هانا از طریق یکی از سربازان کانادایی در می یابد نامزدش کشته شده است. شاید غمی که در صورت هانا می نشیند به تنهایی این احساس را به بیننده منتقل کند ولی انفجاری که در این صحنه رخ می دهد بیننده را کاملا به صندلی میخکوب می کند.\n\nبعد از آن به صحنه سوال و جواب سربازی از مردی سوخته که در اوایل فیلم او را در حال پرواز دیدیم می رسیم! این مرد که داستان فیلم بر مبنای گذشته وی می گذرد چیزی را به خاطر نمی آورد که به همین دلیل نامش را بیمار انگلیسی می نامند چون هم بیمار است و هم انگلیسی صحبت می کند. شاید دیدن صورت وی برای بینندگان زیاد جالب نباشد چون تمام بدنش سوخته است و ما باید به گریمور این فیلم واقعا آفرین بگوییم که توانسته است به این زیبایی چنین چهره ای را به بیننده نشان دهد.\nدر ادامه ما شاهد انفجار یکی از ماشین های حامل زخمی های جنگ که از اتفاق دوست بسیار صمیمی هانا نیز در آن قرار دارد هستیم! صحنه ای که واقعا با بهت زدگی هانا همراه است و پس از آن به وضوح می توان اثر یاس و ناامیدی را در چهره هانا مشاهده کرد اول کشته شدن نامزدش و بعد از آن تکه تکه شدن بهترین دوستش جلوی چشمش دست در دست هم می دهد تا هانا مسئولین بیمارستان را قانع کند که به وی اجازه دهند بیمار انگلیسی که چیزی به پایان عمرش نمانده است را در صومعه ای در نزدیکی محل انفجار تا بعد از مرگش پرستاری کند\n\nبا وجود دورافتاده بودن این مکان و نبودن امکانات می شود فهمید که تنها دلیل هانا برای اصرار به این امر ناامیدی وی از ادامه این راه می باشد زیرا کنار آمدن با این مسائل بسیار سخت است.\nزندگی در صومعه آغاز می شود؛ هانا خود را وقف مراقبت و پرستاری از بیمار انگلیسی می کند. شبها برای بیمار انگلیسی دفترچه خاطراتی که به همراه او پیدا می کنند را می خواند و خود را مشغول به زندگی روزمره ای که برای خود ساخته است می کند. طی خواندن کتاب خاطرات بیمار ما با فلش بک هایی به گذشته رو به رو می شویم که نمایش دهنده سرگذشت زندگی او می باشد. تقریبا تمامی این فلش بک ها یک صحرا را نشان می دهد که این موضوع ممکن است بیننده را مقداری خسته کند زیرا غیر از شن و ماسه قهوه ای و چند انسان و یکی 2 وسیله نقلیه و هواپیما چیز دیگری برای نمایش وجود ندارد؛ اما چرا این موضوع نتوانسته است موجب خستگی بیننده شود؟ شاید جواب این سوال جذابیت داستانی است که در ورای این صحرای خشک نهفته است.\n\nدر این فلش بک ها ما با چند چهره جدید و تاثیرگذار فیلم آشنا می شویم؛ کاترین و شوهرش که کلیفتون نام دارد.\nپس از چند فلش بک ما به زمان حال باز می گردیم. در اینجا سر و کله فردی به نام کارواجینو پیدا می شود که با گذشت زمان به هویت بیمار انگلیسی پی می برد. بله، هویت بیمار انگلیسی فاش می شود ولی او خود هنوز این را به خاطر نمی آورد. او یک اشراف زاده مجارستانی با نام کنت آلماسی است که در صحرای لیبی باستان شناسی می کرده است.\nدر ادامه ما شاهد ورود یک ستوان مین یاب به نام کیپ هستیم که به آن اطرف برای پیدا کردن و خنثی کردن مین آمده است. ورود این اشخاص به فیلم زندگی هانا را تغییر می دهد؛ او عاشق کیپ می شود و موضوع ازدواج خودش با او را به بیمار انگلیسی نیز می گوید.\nاما داستان اصلی فیلم چیست؟\nداستان اصلی پیرامون دلبستگی بیمار انگلیسی به کاترین که زنی شوهر دار است می چرخد. زمانی که آلماسی (بیمار انگلیسی) در حال اکتشافات باستانی در صحرا بوده است کاترین و همسرش به آن صحرا می آیند و وی در آنجا می فهمد که عاشق کاترین شده است. اما آیا دل بستن به زنی که شوهر دارد یک عشق حقیقی است؟\n\nدر صحرا آلماسی زمانی این موضوع را به کاترین نشان می دهد که آن دو طی یک طوفان شن درون ماشین خود محبوس می شوند و کاری جز صحبت کردن با هم ندارند. در ادامه کاترین و آلماسی در قاهره به رابطه خود با یکدیگر به طور مخفی ادامه می دهند تا اینکه کلیفتون متوجه رابطه همسرش با آلماسی که همکار او بوده است می شود؛ اما جالب اینجاست که هیچ عکس العملی از خود نشان نمی دهد.\nاین موضوع می گذرد تا اینکه جنگ دوباره آغاز می شود. کلیفتون، کاترین را به دنبال خود بار دیگر به صحرا می برد و طی یک عمل جنون آمیز و شاید انتقام جویانه هواپیما را به پناهگاه آلماسی که می کوبد.\nزمانی بیمار انگلیسی گذشته خود را به خاطر می آورد که در حال بحث کردن با کارواجیو است. کارواجیو که بیمار انگلیسی را می شناسد در صحبت های خود از او می پرسد که چطور از صحرا فرار کرده است و در این لحظه آلماسی گذشته خود را به خاطر می آورد.\nبه یاد آوردن گذشته آلماسی توسط او یکی از غمگین ترین صحنه های فیلم است که با آهنگی بسیار زیبا همراه می شود.\n\nآلماسی به یاد می آورد که بعد از عمل جنون بار کلیفتون، کاترین به شدت مجروح شده است. او کاترین را به غاری که در آن نزدیکی کشف کرده است می برد و در آنجا او را با مقداری غذا و لباس تنها می گذارد تا به دنبال کمک برود. بعد از 3 روز پیاده روی به یک شهر می رسد اما بعد از اینکه خود را معرفی می کند او را به جای یک جاسوس دستگیر می کنند. در راه بازگشت موفق به فرار از قطار می شود و با فروش مقداری عکس و نقشه به آلمان ها هواپیمایی از آنها می گیرد. او به سمت غار پرواز می کند و خود را به کاترین می رساند که با پیکر بی جان کاترین مواجه می شود. آلماسی، کارترین را داخل هواپیما می گذارد و بر روی بیابان شروع به پرواز می کند. صحنه ای که ما در آغاز فیلم آن را دیدیم. در انتها بعد از اینکه آلماسی گذشته خود را به یاد می آورد از هانا می خواهد که با تزریق بیش از حد مورفین به زندگی او پایان بخشد که هانا هم با توجه به اینکه درد او را احساس می کند آن را می پذیرد و زندگی اش را به پایان می رساند.\n\nو اما به سوالی می رسیم که جواب دادن به آن فقط با درک کامل فیلم ممکن است! آیا دلبستگی آلماسی به کاترین عشقی پاک بود؟ از نظر من آن فقط یک هوس بود. شاید بتوان گفت احساسی که آلماسی به کاترین داشت بسیار عمیق بود چون اگر این چنین نبود او هیچ گاه به دنبال او در صحرا نمی رفت و همراه با جسد او بر فراز بیابانی که در آن با یکدیگر آشنا شده بودند پرواز نمی کرد. اما اگر او معنی واقعی عشق را درک کرده بود به دنبال کاترین که شوهر داشت نمی رفت و باعث مرگ کلیفتون نمی شد.\nاما نکته جالب و قابل توجهی که ما شاهد آن هستیم نتیجه ارتباط وی با یک زن شوهردار است. بدن او کاملا سوخته و ذهنش کوچکترین چیزی را به یاد نمی آورد که همین موضوع شاید مکافات عملی است که او مرتکب شده است. این موضوع با توجه به عقاید تمامی جامعه ها و فرهنگ ها مبنی بر منع رابطه با زن شوهر دار بسیار مورد توجه قرار می گیرد.\n\nاین فیلم را در کل می توان به 3 قسمت تقسیم کرد:\n\nقسمت اول آشنایی با افراد داستان است.\nقسمت دوم به وقوع پیوستن داستان در صحرای لیبی\nو قسمت سوم نتیجه گیری از داستان به وسیله بینندگان با توجه به اعمالی است که آلماسی برای کاترین انجام می دهد.\nاین فیلم از آنجا توانست به این موفقیت برسد که با داستان زیبایی که دارد، ذهن بیننده را برای مدتی به سمت عشق سوق دهد. سمت و سویی که فقط ذره ای فکرکردن در آن می تواند هر انسانی را به سختی درگیر خود سازد.\n\nبرگرفته از سایت سینما سنتر و تحلیلگر عالیش یحیی
فوق العاده فیلم چرندی بود به چی این فیلم اسکار دادن؟!
وای که این فیلم داغونم کرد\nاواخر فیلم دیگه پاشیدم
az filmhaye khoobe aghaye ralph fienneske mesle hamishe ba ghodrate bazigariye khas va negahe nafezesh har filmi ro mitoone male khodesh bekonefilme badi nist vali baziye aghaye ralph fiennes binazire va arzeshe didane filmo bishtar karde
چرند محض بود چرت و پرت
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه