Dead Man Poster

Dead Man 1995

7.5 Rating
96K
62
نمره منتقدین

«ویلیام بلیک» (دپ) در دفاع از خود مردی را می کشد و با سرخ پوستی به نام «نوبادی» (فارمر) آشنا می شود که او را به جای «ویلیام بلیک» شاعر انگلیسی می گیرد. «بلیک» فکر می کند سرخ پوست می تواند در سفر طولانی اش به دنیای ارواح، راهنمای او باشد...

Jim Jarmusch
برنده 5 جایزه و نامزد 14 جایزه دیگر

سایر جزئیات

R

زیاد

شدید

1995-05-27
121 دقیقه
$9,000,000.00
$1,085,079.00

کالکشن های مرتبط

برترین فیلم های 1995 از دیدگاه ایرانیان #1
برترین فیلم های 1995 از دیدگاه ایرانیان #2
برترین فیلم های 1995 از دیدگاه ایرانیان #3
برترین فیلم های 1995 از دیدگاه ایرانیان مشاهده

دیدگاه کاربران

ارسال دیدگاه
babakkhosravi12's avatar babakkhosravi12
7 سال پیش

این فیلم محشره. .. در دیدنش تردید نکنید . یکی از بهترین فیلم های جیم جارموش.

MAZIARDANESH9's avatar MAZIARDANESH9
8 سال پیش

az hame nazar shahkari bud faramush nashudani chebazi johnny depp che kargardani jim jarmusch che ahng hame nzr PERFECT 10 az 10 dadam chun Liaghateshu dasht.ye minimalism vqei

ooooofffff2010's avatar ooooofffff2010
8 سال پیش

بهتر آن است که با مرد مرده همسفر نشوی.

pooria.babayi's avatar pooria.babayi
8 سال پیش

اگر با دقت ببینید نیازی نیست نقد فیلم رو بخونید،عین فیلم های لینچ نیست که گیج بشید.در کل فیلم خوبیه،جاهایی طنز هم تو دیالوگ ها بود،موسیقی خوب و پایانی زیبا و البته تا حدی قابل حدس.بنظرم امتیاز IMDB برای این فیلم منطقی تر هست.

aidin dadvar's avatar aidin dadvar
8 سال پیش

khoob nabood va be khatere esme johnny dep didam ta akharesho kolan age az filmhaye honari va mafhoomi khoshetoon miyad bazam tahamole in baratoon taa akhar sakhte va akharesh faghat be khodetoon migin khob in filme jarmush va depp ro ham didam hala beram soraghe filmi ke baad az in roozamo az in halate kesel konande dar biyare

polestar98g's avatar polestar98g
8 سال پیش

نمره منتقدين آپديت بشه : 61\nولي در عين حال، منتقد معروف خدا بيامرز «راجر ايبرت» به اين فيلم نمره منفي (38) داده،\nمنتقد ياد شده در بخشي از نقدش مي‌نويسد: \n«اين فيلم بيشتر از آنچه معنی و مفهومي داشته باشد ما را به فکر فرو مي‌برد»

sammam's avatar sammam
8 سال پیش

اولین بار سال 1382 شبکه 4 این فیلمو پخش کرد محشر بود تا بحال همچین سبکی ندیده بودم

serjdepp's avatar serjdepp
9 سال پیش

موسیقی فیلم خداست

god_of_cinema's avatar god_of_cinema
9 سال پیش

با احترام به نظر ديگران ! من ميگم فيلم بسيار كند خواب آور گنگ مبهم و بي مفهوم بود و فقط ميشه با تلقين اين فيلمو خوب دونست...

amirshahab.mehdizadeh's avatar amirshahab.mehdizadeh
9 سال پیش

بهترین فیلم جارموش و متفاوت ترین وسترن جهان ... سفری ادیسه وار به درونیات شاعری که جوهر قلمش ( خون ) است ! کلا به کارای جارموش معمولا از 10 زیر 9 نمیدم

sepehrskymep's avatar sepehrskymep
9 سال پیش

یعنی ته فیلم اخر فیییییییلم.بی نظیر بود\n

ramin_man_u's avatar ramin_man_u
9 سال پیش

shahkari be sabke jim jarmusch

sina_madany's avatar sina_madany
9 سال پیش

اخه با این همه تحولات در امکانات چرا سیاه وسفید؟

Eissa Maqsudi's avatar Eissa Maqsudi
9 سال پیش

موسیقی آخر فیلم Neil Young - Dead Man Theme

saman.mohammadi2012's avatar saman.mohammadi2012
9 سال پیش

پیش درآمد:\nشخصیت اصلی فیلم (ویلیام بلیک) جوانی خوشتیپ، شسته رفته و اتو کشیده، رهسپار شهری با نام ماشین است. او جویای کار است و از کارخانه ای در آن شهر دعوت نامه ای جهت همکاری دریافت کرده است. اما او به دلیل تاخیر حضور در معرفی خود، اجازه ی کار نداشته و در نهایت نا امید در شهر پرسه می زند. در این بین با دختری آشنا شده و با او رابطه ای جنسی برقرار می کند. صبح روز بعد درگیری ای خونین بین آنها و دوستِ پسر دختر در می گیرد که نهایتا منجر به مرگ دختر و دوست او می شود. دوستِ دختر که توسط بلیک کشته می شود در واقع پسر همان رئیس کارخانه ای بود که بلیک قصد استخدام در آن را داشت. بلیک پا به فرار گذاشته و مورد تعقیب قرار می گیرد. او با سرخپوستی آشنا می شود که جریان زندگیش را تغییر می دهد...\nبررسی:\nدر سکانس نخستین (قطار) بلیک در فضایی ناهمگون و ناآشنا به همراه انسان هایی در سفر است. او در هربار چرت زدن در این سفر طولانی با اقشار مختلفی از امریکاییان همسفر می شود. ابتدای راه با شهرنشینان و آدم هایی تقریبا از جنس خودش، سپس روستاییان و بعد شکارچیان و در نهایت شکارچیان مناطق سردسیر در سفر است. در مواجه با این اقشار، آشکارا او را همواره ترسی همراه با تعجب فرا می گیرد، گویی که بلیک هیچ گاه در عمرش با این دسته از هم میهنانش روبه رو نبوده است. در این سکانس با نشان دادن مسیری که بلیک در حال سفر کردن است، تلویحا به برزخی که این فرد پا گذاشته اشاره دارد: طبیعت وحشی و بی رحم که در آن یا نشانی از انسان نیست یا انسانیت در آن به مرور از بین رفته است ، دلیجانی رها شده و چادر های سرخپوستانِ مورد حمله قرار گرفته شده.\nبلیک نخستین ارتباط کلامی اش را با مسئول سوخت لوکوموتیو برقرار می کند. مردی سیاه و دود گرفته که مستقیم روبروی بلیک می نشیند و از او سوال هایی می پرسد، بدون هیچ مقدمه و آشناییِ قبلی ای. این مرد شخصیتی جدی، با اعتماد به نفس بالا، فردی کاملا زمینی، بی روح، زخم خورده و نقطه ی مقابل بلیک، جوانی ترسو و متزلزل و آسمانی است. آسمانی بدین معنا که گویی او به دور از هر گناهی آفریده شده است. انسانی پاک و بی آلایش و مسیح وار. ماشین شهری که بلیکِ بی خانمان و خانواده قصد سفر به آنجا را دارد و از دیدگاه مسئول سوخت آخر خط است. در واقع این آخر خط، انتهایی است تنها برای بلیکی که در آنجا برای استخدام آمده است. زیرا که ماشین تنها آدم مرده می خواهد. آدمی زمینی شده، بی روح، بی حس و با خوی درنده. ماشین همان جاییست که در آن واژه ها اهمیتی نخواهند داشت و تنها عمل معیاریست برای سنجش آدم ماشینی شده: «به هیچ کلمه ای که روی کاغذ نوشته شده اعتماد نکن»، نصیحتی که مرد به بلیک می کند و سریعا پس از آن، همسفران شکارچی بلیک از درون قطار به حیوانی «تیراندازی» می کنند و این کنش، تائیدی است بر نصیحت مرد.\n مدت زمان گفتگو بین بلیک و مرد القا کننده ی فضایی نامانوس و شاید سوررئال باشد. گفتگوهایی که به دور از واقعیت موجود، بلیک را متعجب کرده و به لحظاتی از زندگی ای که بلیک در پایان داستان زندگیش خواهد داشت اشاره می کند. کلماتی که در این گفتگو بیان می شود از جنس تفکرات و هدف بلیکِ بی آلایش به دور است. به همین دلیل آن ها در فضایی نامتعارف و پارادوکسیکال قرار می گیرند. همچنین مرد به این اشاره دارد که «ماشین جهنم است». حال این قطار وسیله ای است در برزخی که از بهشت او را به جهنم سوق خواهد داد.\nدر بدو ورود به شهر، بلیک با فضایی مرگ آور روبروست. در این شهر بیشتر از اینکه فضای ماشینیسم حاکم باشد، فضای تبعات ماشینیسم وجود دارد. اسکلت ها، تابوت ها و انسان های مسخ شده ای که یا خود مرگ اند یا سفیران مرگ.\nدر کارخانه تنها آهن سخن اول و آخر را خواهد زد، آدم ها سراسر بی زبان عمل می کنند. این مسئله نه تنها درباره ی کارگران، بلکه در مورد رئیس کارخانه (دیکنسون) هم صدق می کند: اسلحه کلام اوست. اما بلیک مسیح وارانه بر کلام تکیه دارد و تلاش می کند که بارئیس کارخانه صحبت کند. در واقع او مسیحیست که بر زمین نازل شده است و خوش خیالانه در بندِ بی کلامیِ آدمیزادِ ماشینی در آمده است.\nپس از آشنایی بلیک با دختر و هم خوابی با هم، آرام آرام ما با فضای طنز تلخ و هجوآمیز فیلم روبرو می شویم. آنجا که به طور خنده داری ۲ گلوله از ۳ گلوله ای که بلیک شلیک می کند به درب اصابت می کند و پسر دیکنسون (معشوقه ی دختر) بدون تلاش برای فرار، کشته می شود. و یا آنجا که رئیس کارخانه رو به خرس خشک شده ی تزئینی اتاق کارش، مونولوگی را بیان کرده که در آن، اهمیت اسب خالخالیش بیشتر از پسر کشته شده اش می باشد.\nسراسر فیلم شاهد تضادها، طنز تلخ و ابزوردیسم هستیم. تکرار این سوال که «تنباکو داری؟» و یا عروسک بغل کردن یکی از قاتلین اجیرشده ی دیکنسون در خواب و حرف زدن با مادرش، که با اسلحه کشیدن سمت همراه خود، که در کنارش خوابیده است و قصد لمس عروسک را داشت، فضا را کاملا متناقض نشان می دهد.\nبلیک پس از آشنایی با «هیچکس» (اسم مرد سرخپوست) در واقع احساس می کند که یار و سرپناهی پیدا کرده است. او نه تنها تلاشی برای بازگشت به خانه نمی کند، بلکه سر بر آوارگی سپرده است.\nدر گفتگویی بین بلیک و «هیچکس»، «هیچکس» اشاره ای دارد به کشته شدن بلیک. در واقع این گفته ی «هیچکس» پیش بینی ایست درباره ی آینده ی بلیک: بلیکی که به کلام اعتقاد داشت، حال اسلحه به دست خواهد گرفت. این تغییر را «هیچکس» در نصیحتی به بلیک مستقیم گوش زد می کند: «اون اسلحه جایگزین زبانت خواهد شد. یاد می گیری که از طریق آن حرف بزنی و اشعار تو دیگر با خون نوشته خواهند شد». این نصیحت هیچکس ارجاعی است به نصیحت مردِ درون قطار اما به شکلی وارونه؛ یکی نصیحت به بی کلامی و تلویحا پیشنهاد به خشونت می کند و دیگری خلاف آن را به بلیک گوش زد می کند.\n«هیچکس» برای بلیک حکم روح نگهبان و ابرانسانی را دارد که حامی اوست. «هیچکس» چهره ای معنوی برای بلیک و مخاطب پیدا می کند، اما در چند مورد، این اسطوره ی معنویت در نظر ما تغییر می کند: آنجا که «هیچکس» وسط جنگل مشغول هم آغوشی و ارضای تمایلات زمینی خود است و یا آن چند باری که به مانند بقیه ی آدم ها از بلیک درخواست تنباکو می کند.\nدینداری امریکایی و ابزوردیسم:\n- {...} او بلای همه ی مسیحیان است.\n- بلا چیه ؟\n- مثل یک اتفاق بد. مثل وقتی که همه کشته می شوند و تو کاری از دستت برنمیاد. مثل حمله ی ملخ ها {...}\n{...} برای سرگرمی مهمان هایش،« نرو» تمام باغش را با اجساد زنده ی مسیحیانی که آغشته به نفت است، نورانی می کند {...}\n{...} اوه، خدای خرسها و موش ها {...}\nسینمای جارموش سراسر کمدی سیاه و هجو و انتقاد است. سینمای او مستقل مانده چون گزنده است. در این فیلم، در صحنه ای که سه مرد در کنار آتش نشسته اند، یکی از آنان لباس زنانه ای را بر تن کرده و در حال آماده کردن غدا برای شام است. بدعتی که در این صحنه وجود دارد سراسر یادآور گفتگوهای «ولادیمیر» و «استراگون» در نمایشنامه ی «در انتظار گودو» (۳) است. حرکات، نوع بیان، دعا خواندن، داستان تعریف کردن و غر زدن های شخصیت های بی نام و نشان این صحنه از فیلم، هجو مفهوم و ماهیت دین و دینداری مردمان آن سرزمین است. آن صحنه که دو کلانتر ـ یکی توسط بلیک و دیگری به طرز مسخره و اتفاقی توسط کلانتر تیر خورده ـ کشته می شوند، جمجمه ی یکی از کلانترها توسط یکی از قاتلین اجیرشده له می شود، چون «شبیه تمثال لعنتی مذهبی شده است». و یا در جایی دیگر، در صحنه ی ای که بلیک و «هیچکس» وارد چادر می شوند، پدر روحانیِ اسلحه و مهمات فروش که سراسر ذکر می خواند، با دیدن «هیچکس» زیر لب دعایی می خواند: «با امید آنکه حضرت مسیح این زمین را با نور مقدسش شستشو دهد و مکان های تاریک را از شر کافران و وحشیان نجات دهد» که با انتقاد صریح «هیچکس» روبرو می شود: «بینش مسیحی ای را که تو بیان کردی، بزرگترین دشمن بینش من است». در همین پلان، جارموش مادی گرایی پدر روحانی را نیز آشکارا به تصویر می کشد: تلاشِ (هفت تیر کشی) پدر برای گرفتن جانِ طعمه ای دو هزار دلاری (برای سر بلیک دو هزار دلار تعیین کرده بودند).\nهمچنین انتخاب اسم هیچکس (nobody) صراحتا مهر تاییدیست بر پوچ انگاره هایی که در مضمون غالب فیلم است. «هیچکس» خود را اینطور معرفی می کند:\nI am nobody\nو نیز اشتباه گرفتن بلیک با «ویلیام بلیک» شاعر, نمونه ای از هجو در فیلم است.\nمسیح وارگی:\nدر این بخش تلاش و تاکیدی بر مقایسه ی تم فیلم با فیلم هایی با مضمون دینی والخ نخواهم داشت. اما به صورت نمادین در چند جا بلیک «مسیح گونه» به تصویر کشیده می شود:\n- مواجه با بچه آهوی کشته شده، لمس خون بچه آهو و مقایسه آن با خون خودش و آرام دراز کشیدن در کنار آهو.\n- تنها نشستن بلیک در شب در جنگل پس از آنکه «هیچکس» او را ترک می کند و دیدن چندین سرخپوست که لابلای درختان مشغول تماشای او هستند. این صحنه یادآور شب هایست که مسیح در دشت به تنهایی برای صحبت با خدای خودش سپری کرد و هر شب شیطان یا (خدا) در غالبی غیر انسانی با او سخن می گفت. (این تصور را می توان داشت که هیچکس در حکم خدایی برای بلیک جوان و بی تجربه بوده است).\n- ورود بلیک به شهر سرخپوستان در حالی که توانی برای راه رفتن در بدن ندارد و تدوین اسلوموشن این صحنه یاد آور صلیب کشی مسیح در فیلم آخرین وسوسه مسیح (۴) است.\n- و همچنین به هوش آمدن او کنار ساحل که کلاهی تاج مانند بر سر و تن پوشی سراسر از پر سفید به تن دارد که سمبلی است از مسیحی که آماده ی عروج و بازگشت به نقطه ی آغازین، »جایی که همه ی ارواح از آن آمده اند« است (رستاخیز).\nدر اینجا باید دقت داشت که جارموش در تلاش برای نقد نوع دینداری مردم امریکا (سو استفاده مردمان از معنویت) تلاش می کند نه صرفا خود دین، بلکه در چند نوبت به خلوص دینداری سرخپوستی (دین در معنای کلی) اشاره کرده و تفاوت این دو نوع دینداری را نمایان می کند.\nامریکا:\nدر این فیلم کارگردان اعتراض خود را نسبت به اندیشه ی نژاد پرستانه ی امریکایی اعلام می کند. به عنوان نمونه به تصویر کشیدن چادرها و اماکن سرخپوستان که به آتش کشیده شده اند و یا در همان صحنه ی ای که بلیک و «هیچکس» وارد چادر می شوند، پدر روحانی به دلیل تفاوت نژادی، از فروش تنباکو به «هیچکس» خودداری می کند. و یا به تصویر کشیده شدن چادرهای متروکه ی سرخپوستان در همان سکانس نخست و همچنین به آتش کشیده شدن خود آنان در چادرهایشان در هنگام عظیمت بلیک و «هیچکس» به سمت سکانس پایانی.\nبیان انتقادی جارموش، سرد، گس و بی طرفانست. او دردناک ترین صحنه هایی را که می توانست مخاطب را صرفا درگیر خشونت سطحی کند، چنان ظریف و بدیع، بی آلایش و بی حس نشان می دهد که ناخودآگاه تماشاگر را آرام هدف قرار می دهد. جارموش نه تنها شمشیر را برای فرهنگ نژاد پرستانه ی آمریکایی از رو می بندد، بلکه به چهره ی جهانی اما دروغین آمریکا به طور ضمنی حمله ور می شود. چهره ای که در همان سال های ۱۹۹۰ با شروع عصر جهانی شدن و قدرت گیری آمریکای پس از جنگ سرد، درحال تغییر بود. این فیلم به هجو چهره ی پنهان امریکا می پردازد و در حکم اخطاریست و ابراز نگرانی ایست از این بابت. او نیز در کل روایت ما را از بی قانونی آنجا آگاه می کند. قانون آنچنان امری دست و پا گیر و بی کاربرد فرض می شود که در صحنه ای از فیلم، زمانی که دو قاتل اجیر شده اجساد دو کلانتر را پیدا می کنند این جمله بیان می شود: «او (دیکنسون) پای قانون را هم وسط کشیده».\nسخن آخر:\nدر شروع فیلم بلیکِ آسمانی وارد فضایی خلاء گونه و زمینی می شود (تغییر ماهیت داده) و دوباره توسط «هیچکس» به فضایی معنوی سوق داده می شود. این نقطه ی تمایزیست بین صحنه هایی که دو شخصیت اصلی فیلم حضور دارند با مابقی صحنه ها. تعقیب و گریز موجود در فیلم، قاتلین را با مرگ و تباهی صرف روبه رو می کند و امر متعالی در سرنوشت آنان دیده نمی شود و وسترنی هجوآمیز به دور از هرگونه افتخار برای یکایک قاتلین به وجود می آید.\nمخاطب در این اثر اجازه ی همذات پنداری ندارد. چون اساسا شخصیتی ایده آل وجود ندارد که بخواهیم با آن هم ذات پنداری ای داشته باشیم. هدف فیلم چیزیست که باعث می شود قهرمان و ضد قهرمانی در فیلم وجود نداشته باشد که بخواهیم به او نزدیک یا از او دور شویم. این فاصله گذاری به خوبی کمک به درک بهتر هجوآلودگی مفاهیم و نکات فیلم می کند.\nو دست آخر، پلان پایانی ارجاعی است به نخستین دیالوگ فیلم («پایان بندی باز» از ویژگی های سینمای جارموش است). در واقع جارموش معنای ضمنی اثر را با ساختار روایت فیلم پیوند زده و همان طور که بلیک در قایق به سمت نقطه ی ابتدایی خود سیر می کند، مخاطب نیز به ابتدای فیلم ارجاع داده می شود:\n«از پنجره به بیرون نگاه کن. این تو را به یاد وقتی که توی قایق بودی نمی اندازد ؟ و بعد آخرهای آن شب تو دراز کشیده بودی و به سقف نگاه می کردی و آبی که در سر تو بود فرقی با منظره نمی کرد و تو با خودت فکر می کنی چرا منظره دارد حرکت می کند اما قایق ثابت است.»\nبا این ارجاع، فضایی ابزورد و سوررئالی توامان با هم بوجود می آید و به صورت کاملا ظریف و زیرکانه جارموش دیدگاه شخصی خودش را نسبت به جهان و مرگ بیان می کند (۵). گویی بلیکِ سر آغاز فیلم مجدد زاده شده است و دوباره مسیر زندگیش را باید پیدا می کرده و برای آن هزینه می پرداخته.\nجارموش سراسر فیلم هرچه هست و نیست را به سخره می گیرد. به بیان بهتر او مسخرگی و پوچی این دور تسلسل را هم می خواهد روایت و به نمایش بگذارد: از ژانر فیلم تا گرایش فکریش نسبت به تناسخ و چرخه ی هستی؛ و تا آنجا پیش میرود که برای تاکید بیشتر بر این موضوع، فیلم را سیاه سفید می سازد تا مخاطب از درگیر شدن با رنگ و جذابییت های دنیای رنگارنگ به دور باشد و بر سیاه و سفید بودن امریکا تاکید کند. جارموش اما ایده ی سیاه و سفید بودن را به نماد «یین و یانگ» ارجاع می دهد: نه پاکی مطلق نه زشتی مطلق و همواره در گردش بی پایانی ماندن و تنها از شکلی به شکل دیگر تغییر یافتن. بلیکِ پاک و سفید به نقطه ی سیاهی میرسد و مجدد به چرخه ی اولیه بازگشت داده می شود و پاک می شود. او فرهنگ سرخپوستان را در نقطه ی مقابل فرهنگ امریکایی قرار می دهد، اما با این حال وجود فرهنگ سرخپوستان در امریکا نقطه ای روشن در فرهنگ آن کشور خواهد بود (دو اصل متضاد ولی مکمل).\nو نیز آیا می توان وجود اسب خالخالی (سیاه و سفید) دیکنسون را که حتی برای صاحبش مهم تر از پسرش است و سراسر فیلم همراه بلیک است، تلاشی از طرف کارگردان دانست برای نشان دادن مستمر این نماد به مخاطب ؟\n \nپا نوشت ها:\n۱. در مورد ترجمه ی اسم این فیلم باید اشاره داشت، با توجه به اینکه این اسم از اثری ادبی (شعر) اقتباس شده است، منطقا و اصولا (بدین منظور که صورخیال در معنای کلی از ویژگی های آثار ادبی مخصوصا شعر بوده و خواهد بود) دارای معنایی استعاریست و صرفا به معنی مرگ فیزیکی انسان مذکر که در همه جا مرد مرده ترجمه شده است، نمی باشد. بلکه واژه ی (Man) اینجا در معنای دور آن یعنی آدم، انسان و بشر به کار رفته است. که به کارگیری آن با صفت -مرده- به معنایی دیگر اشاره خواهد داشت. در اینجا می توان ترجمانی دیگر همچون خودباخته، مسخ شده و یا تمام شده را به کار برد. می بایست به این نکته نیز اشاره داشت که اسم این فیلم در محافل سینمایی آلمان، به آلمانی ترجمه نشده است و همه جا دقیقا از همان واژه ی انگلیسی (Dead Man) استفاده می شود. اما با توجه به اینکه مخاطب پارسی زبان و ایرانی، این فیلم را با همین ترجمه ی ناقص مرد مرده می شناسد، از همین روی، تیتر این مقاله همان ترجمه ی ناقص مرد مرده باقی خواهد ماند.\n۲. قسمتی از ترانه ی گروه موسیقی راک پینک فلوید با نام به ماشین خوش آمدی\n۳. بزرگترین نمایشنامه ی قرن بیستم به قلم ساموئل بکت\n۴. فیلمی از مارتین اسکورسیزی به سال ۱۹۸۸\n۵. جارموش شخصا اعتقاد به تناسخ دارد.

mohsenliavi's avatar mohsenliavi
9 سال پیش

اگه میخواین هنر پست مدرن رو بشناسین این فیلم رو ببینین

drgr77's avatar drgr77
9 سال پیش

فضاسازی فیلم برداری سیاه و سفید و از همه مهم تر موسیقی زیبای نیل یانگ باعث میشه هیچوقت این فیلم رو فراموش نکنید

farid moradi's avatar farid moradi
10 سال پیش

فیلیمیه که بدون اینکه خودت بفهمی تو رو وارد دنیای بعد از مرگ میکنه و وقتی فیلم تموم بشه قشنگ احساس میکنی که اون سفرت دیگه تمام شده و ودوباره بدنیای زنده ها برگشتی.

farid moradi's avatar farid moradi
10 سال پیش

فیلم خیلی خوبی بود.لذت بردم. مخصوصا اونجا که خوابید پیش اون بچه اهو

vcorleone1990's avatar vcorleone1990
10 سال پیش

فیلم خیلی خوب و شدیدا سنگینیه.صد درصد ارزش دیدن رو داره.

حسین دافعیان's avatar حسین دافعیان
10 سال پیش

آقا ی نفر این فیلم را نقد کنه من نفهمیدیم چی شد

Amir Movahed's avatar Amir Movahed
10 سال پیش

عاشق این کارم . دومین فیلم کل تاریخ سینما از نظر شخص خودم . فضاسازی سخت ترین نوع سینماست که تو این کار اوج هنر عالیجناب جارموش بدطور خلق شده

Arminbilefield's avatar Arminbilefield
10 سال پیش

جارموش و دیگر هیچ

leila.halal.1992's avatar leila.halal.1992
10 سال پیش

یکی از بهترین فیلمایی که دیدم

pouyan_silver_2012's avatar pouyan_silver_2012
10 سال پیش

من که نتونستم این فیلمو درک کنم...