زیاد
خیلی کم
سلام ، دوستان میشه به من بگید که چرا من نمیتونم این سه گانه رو که البته من آبی و سفیدش رو دیدم به عنوان یه شاهکار درک بکنم؟
از نظر من بهترین فیلم کشیلوفسکی
/./ امتیازم 1
کسی که دوست داره روح خودش رو آزار بده باید ببینه \n\nحس میکنی داری خودتو نابود میکنی، ولی نمیخوای جلوی خودت رو بگیری ...
اسپویل\n\nبه نظرم پیام اصلی فیلم این بود که انسان ها ذاتا آزاد هستند و به سادگی آنرا می پذیرند ولی برابری را نه.\nسکانس های فیلم مفهوم دار بودند مثلا شروع فیلم با چمدانی است که به باربری می رود این یعنی سفر اجباری کارول\nدر سکانسی دیگر کارول موقعی که میخواد وارد دادگاه بشه کبوتر روی کتش خرابکاری میکنه این صحنه نشان دهنده ی خراب شدن زندگی کارول است.از طرفی دیگر کبوتر نماد صلح و برابری است و اینکه صلح و برابری با کارول که نماینده ی کشور لهستان است چنین رفتاری می کند نوعی اشاره به عدم وجود صلح و برابری در جهان است.\nیکی از نماد های رنگ سفید در فیلم خیال کارول و آن لباس عروس سفید رنگ است.نمادی دیگر از رنگ سفید صحنه ی استفراغ کارول است که در این صحنه رنگ سفید به چالش کشیده می شود.\nدر سکانسی که دومونیک در مغازه بالای پاهای کارول است نشان دهنده ی برتری آن به کارول است در واقع می خواهد نشان دهد که هنوز زود است که لهستان وارد اتحادیه اروپا شود.\nنمای دیگر در فیلم تحقیر شدن کارول است که با سکه ی دوفرانکی به دومونیک زنگ می زند و دومونیک با بی رحمی کامل می گذارد تا صدای آه و ناله او را کارول بشنود و وقتی باجه تلفن سکه ی او را پس نمی دهد با عصبانیت از مسئول باجه سکه را طلب می کند که مسئول باجه سکه با حالت تحقیرانه به جلوش پرت می کند.به نظرم سکه نماد رابطه است با اینکه ناچیز است ولی کارول بهش نیاز دارد.\nدر سکانسی دیگه از فیلم کارول در حال اصلاح صورت است که نشان دهنده این است که دارد پیشرفت می کند و وقتی برادرش ازش میپرسد اینجا خوشحالی؟اون در جواب می گوید در دستشویی؟این جمله تلنگری بر وضعیت حاکم لهستان است.\nکیشلوفسکی عزیز از همان ابتدا فیلم آب پاکی رو رو دست بیننده میریزد اون نشان می دهد که خبری از برابری نیس همه چی ادعایی بیش نیس همه می خواهند برابرتر باشند.\nمن از سفید و آبی به اندازه ی هم لذت بردم ولی هنوز قرمز رو ندیدم.
کمتر از ده نامردی بزرگیه در حق این فیلم طبق معمول موسیقی بسیار به یاد ماندنی از زیبیگنیف پرایزنر ( به شخصه عاشق صحنه ای شدم که کارول با میکولاژ روی دریاچه یخ زده میدویدن:))
یه اثرفوق العادس این سه گانه وهرکدوم نماد های مختلفی درقسمت های مختلفه ریتم خوبی داره وموضاعاتی مثل ازادی برابری عدالتانتقام جویی عشق کمک به دیگران و...... پرداخته شده ونکته مهم اینکه نمره منتقدین نمیدونم چرازده نشده....\nنمرات منتقدین : آبی 85از 100سفید:88از100 قرمز:100از100!!!!\nکه به نظرمن سفید ازهمه بهتر بود برام
بهترین دربین رنگ ها. شاهکار این فیلم ، 10
از آبی قشنگ تر بود داستانش هرچند کاراکتر آبی رو بیشتر میپسندم. وای موسیقی این مجموعه بینظیره \nبه فیلم 7.5 دادم
همین طور که میدونید این سه گانه به هم مرتبط هستن. مثلا صحنه دادگاه در فیلم سفید: زنی که در رو باز میکنه همون زنی هست که در فیلم قرمز بازی میکنه، که عینا همین اتفاق در فیلم قرمز هم اتفاق میفته (صحنه ای که زنه در رو اشتباه باز میکنه)\nدر آخر فیلم قرمز، بین چند نفری که زنده مونده بودن، این دو زن و مرد بازیگر فیلم سفید هم هستن. که از راه آبی داشتن به فرانسه برمیگشتن. با توجه به روند فیلم و ماجرای دادگاه، این بازگشت باید بعد از ماجراهای طلاق و ... اتفاق افتاده باشه. چرا فیلم قرمز به بازگشت این دوآن همبا هم دیگر اشاره کرد؟\n\nفیلم یادم رفته وگرنه به ارتباط های بیشتری بین این سه رنگ اشاره میکردم.
فیلم زیبا و دلنشینی بود.با اینکه مدتی هست از فیلم های داستان گو آن قدر سر ذوق نمیام اما این ساخته ی کیشلوفسکی لهستانی عجیب داستان گویی کرد.بسیار ساده و لطیف و بی ادا تو خیابون های سرد و خلوت و خوش رنگ ورشو نه به سبک پر زرق و برق امریکا.دیدن این کتاب برام مثل خوندن یک داستان کوتاه از چخوف بود. جخوفی که او هم داستان تعریف می کرد اما سخت به جامعه و زندگی مدرن طعنه می زد.جامعه ایده آلیستی و آرمان گرا لهستان و روسیه و از این دست کشور ها به دنبال آزادی(فیلم آبی) و برابری(فیلم سفید) هستن اما در واقعیت و عالم امکان جز چیز هایی هستن که به شدت کمیاب هستن و به هیچ وجه به طور مساوی دیده نمیشه.نه در فیلم آبی , شخصیت ژولیت بینوش آزادی را تجربه کرد و سراسر فیلم حتی با اون پایان بندی کمی امیدوار کننده در داستان,تماما اسیر گذشته و دلبستگی ها و غم فقدان و افسردگی اش بود و نه در فیلم سفید , مرد مهاجر و آرایشگر سابق به آزادی رسید.او در فرانسه به هیچ وجه به برابری که براش مهاجرت کرده بود نرسید.و به همین خاطر هست که در داستان می بینیم که اون شخصیت ساده و مظلوم تغییر می کنه و از این رو به اون رو میشه و یکی از بهترین تغییر ها را هم در خط فرعی داستانی دیدیم که حاضر شد آن مرد را به خواسته اش که رهایی از زندگی خسته کننده اش بود برسونه...کارول گویا از همسرش هم با وجود عشق فراوان که پنهانش هم نکرد انتقام گرفت.انتقام گرفت تا او هم آن سختی و دوری و هجران را تجربه کند تا بعد از اون و بعد از صیقل خوردن تو این دنیای زشت دوباره با هم باشن. فیلم آبی را بیشتر دوست داشتم چون به نظرم مثل یک رمان بود.کاملا شخصیت اصلی را واکاوی کرد و چـلاند اما سفید هم فیلم دوست داشتنی و عمیقی بود.به نظرم این دو فیلم برای سلایق ینابینی هم بسیار مطلوب هست.\n\nسفید را دیدم و همین طور ژولی دلپی معصوم ام را...آه ژولی...آه ژولی...آه ژولی...
فیلم قشنگی بود،ولی آبی بهتره.امتیازش مناسبه\nاز کاراکتر آبی بیشتر خوشم اومد،چون آدم بهتری بود،اینجا شخصیت اصلی یه مقدار انتقامجو و کلک هست.ولی آبی کاراکتر اصلی فیلم آدمی ساده،مهربون و سخاوتمندی هست.فرقشون برا من اینه.البته داستان این فیلم برام جذاب تر بود.
پروردگار احساس و تصویر
خیلی خوبه\n
بی عدالت و نا برابر مثلِ ... سفید ! \n\nسفید صحنه ی توصیف برابری در پوسته زندگی یک زوج و هم چنین نقدی از مفهوم در جامعه مدرن است\nزندگی زوجی که متشکل از دو فرهنگ و دیدگاه مختلف از دو کشور متفاوت است که دچار سفیدبختی شده است اما سفید بختی نه به برداشت عام بلکه به آن تعریفی که کیشلوفسکی از سفید در این فیلم به تصویر کشیده است !\n\nکیشلوفسکی همانند دیگر اثارش در این فیلم نیز هدف خود را در تلفیق با داستانی جدا اما به شکلی کاملا هماهنگ جلو میبرد ، یعنی تقابل برابری و نابرابری در قالب عشق یک مرد به زن ...\nاز دیگر جنبه های مثال زدنی فیلم میتوان به نوا و موسیقی ان اشاره کرد که حقیقتا با اثر جادویی اش انسان را خواب میکند ...\nکیشلوفسکی که خود از متاخرین سینمای مدرنیسم به شمار می اید با ساخت سفید یک سوم از کامل ترین سه گانه های فلسفی عصر خود و یا حتی تاریخ را رقم زد\n\nهرشخصی بعد از تماشای اثارش چنان حس و جوی عجیب در خود احساس می کند که دوست دارد کارگردان شود !
ژانر کمدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ \n
عـــــــالی به معنای واقعی...و با موسیقی ای شگفت انگیز....\n\nچقدر با دیدن این فیلم من یاد این شعر از شاملوی بزرگ افتادم....\n\nبرف نو، برف نو، سلام، سلام!\nبنشین، خوش نشسته ای بر بام.\n\nپاکی آوردی - ای امید سپید!\nهمه آلوده گی ست این ایام....\n\n\nپ.ن: مدتی هست که به طرز عجیبی دیوانه ی موسیقی متن این 3 گانه ی وصف ناشدنی شده م و شبانه روز مشغول گوش دادن بهش هستم....
آزادی - برابری -برادری این شعار مردم فرانسه در زمان انقلاب کبیر بود و کیشلوفسکی بزرگ هم دقیقا بر مبنای این شعار که زیر سایه پرچم فرانسه (سه رنگ آبی - سفید - قرمز) بود به قدرت رسید . در این سه گانه استاد دقیقا آرادی رو در فیلم آبی - برابری رو در سفید و برادری رو در قرمز به طرز هنرمندانه ایی به تصویر کشید ... واقعا فیلم سازان بزرگ فبل از اینکه فبلم ساز باشن فیلسوف های قابلی هستن .
این قسمتو بیشتر دوست داشتم....عالی بود...زبون فرانسه و لهستانیش فیلم خییلی جداب تر کرده به نظرم\n\n...اگه انگلیسی بود شاید لدتش کمتر میشد...
برای اطلاع دوستان کوژوفسکی وقتی فیلمش رو پرده میره که خونوادش برای اون عزادار بودن اخرای فیلم رد که داشته کارگردانی میکرده رو با یه حالت خیلی بد که تعریف میکردن که نمیتونست بعضی وقت ها حرکتی کنه کارگردانی میکرده\nشاید اگه زنده بود میشد بهش میگفتن هیچکاک ......
چقدر موسیقیش زیباست فیلم موضوع جالبی داشت هرچند چنین عشق بیمار گونه ای قابل قبول نیست ونیاز به بستری اورژانس داره ولی خیلی خوب و جالب توصیف شده بود با اینکه ژانر مورد علاقه من نبود ولی دوست داشتم
شاهکار به تمام معنا . مخصوصا white
سه گانه‌ای جذاب. \nولی بیشتر از دو رنگ دیگه تونستم باهاش ارتباط برقرار کنم. شاید بخاطر فضایی مردانه تر و موسیقی بیاد ماندی اون.
بهترین این سه گانه با یه موسیقی مسخ کننده و داستان گیرا!
d\n
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه