خیلی کم
خیلی کم
-// امتیازم 1
اسپویل\n\nقرمز فیلمی هست در مورد ارتباط\nتمام ارتباط های فیلم قرمز در ساختاری پازل گونه و موازییکی جای می یابند و فیلم را در جای خود کامل می کنند.\nتدوین فیلم خوب،در فیلم زمان به ۳۵ سال جلوتر و عقب تر برده می شود.و این ارتباطات هستند که هسته اصلی موتور و پیش برنده ی فیلم هستند.\nقرمز یکی از رنگ های پرچم فرانسه است و سمبل حیات و زندگی و بیان کننده ی هیجان و شورش است.\nتمام مفاهیم اصلی در قرمز دو کد دارند یکی رنگ قرمز دیگری ارتباط توسط تلفن،فیلم با تلفن شروع می شود و با تلویزیون پایان می دهد این نشان دهنده ی مشخصه های بینایی و شنوایی در دنیای مدرن است.\nاز بین این سه زنگ من از سفید بیشتر خوشم اومد ولی قرمز خیلی پخته تر بود.قرمز فیلمیه که در جشنواره ی کن سال ۱۹۹۴ تارانتینو به بالای سن رفت و گف این جایزه حق کیشلوفسکی است من فقط برای ادای احترام به نظر داوران جایزه رو گرفتم.
حرف نداره این سه گانه ، محشره
اول سفید\nبعد قرمز\nو در آخر آبی
فیلمی که همیشه به یاد می ماند از نگاه سرد و غمگین تصنعی والنتین روی بیلیبورد گرفته تانگاه مایوسانه و وحشت زده ی والنتین در آخر فیلم و سنگ های روی پیانو دیالوگ هایی بسیار زیبا و هم چنین بسیار واقع گرایانه موسیقی متن فیلم بسیار زیبا ابراز وجود میکند به گونه ای که اگر کسی دیگر به گمانم به جز پرایزنر با سبک نیو رومانتیکش نمیتونست حق مطلب را ادا کند چشمان زیبای ژاکوب جادو میکند و ترنتینیان قشنگ احساس قاضی را به مخاطب منتقل میکند سه گانه رنگ هاشاهکاری است که همیشه به یاد می ماند(10/10)
یه اثرفوق العادس این سه گانه وهرکدوم نماد های مختلفی درقسمت های مختلفه ریتم خوبی داره وموضاعاتی مثل ازادی برابری عدالتانتقام جویی عشق کمک به دیگران و...... پرداخته شده ونکته مهم اینکه نمره منتقدین نمیدونم چرازده نشده....\nنمرات منتقدین : آبی 85از 100سفید:88از100 قرمز:100از100!!!! نمره خودم به این سه گانه 8از10
نمره metacritic (منتقدین) 100
خب چرا ادمو اذیت میکنین با این کامنتا من سر خورده شدم چرا این فیلمارو ندیدم رفت واسه دانلود اگر اندازهشما خوشم بیاد میام خودمو پر پر میکنم
با اینکه من بنظر من آبی رنگ قشنگ تری نسبت به قرمز هست،فیلم قرمز از آبی قشنگ تر بود.مخصوصا سکانس پایانی خیلی بهتر از آبی بود.ولی موسیقی آبی بهتر بود.داستان قرمز زیبا تر بود.ژولیت از والنتین دوست داشتنی تر بود.
تمام حسرتم اینه چرا زودتر ندیدم...\nدوباره و دوباره و دوباره میبینمش \n
چقدر این فیلم خوبه ، چقد دوسش داشتم
فیلم عامه پسندی نیست و افراد خاصی از دیدنش لذت میبرند
نمره در IMDB ملاک نیست. خیلی تین ایجری این نمره دادن. یه پلان از این فیلم می ارزه به خیلی از فیلمهای معمولی اون لیست 250 فیلم.\n
عالی اندر عالی! موسیقی، فیلنامه، همه چی...\n
فیلمی ایست مزخرف
وای که چقدر فلسفه پشت این فیلمه...\nسر درد گرفتم |:
حین دیدن این فیلم هر 5 دقیقه یک بار پاز میزدم و فکر میکردم که چطور یک انسان(کیشلوفسکی)میتونه اینقدر نابغه باشه؟!واقعا این فیلم و کارگردانش هر دو فرازمینی اند!!بعید میدونم تا آخر عمرم بتونم این شاهکارو فراموش کنم...
واقعا تاسف برانگیزه که دیگه هیچ کدوم از این سه گانه ی زیبا جزو 250تا نیست\nگرچه خودم با خیلی از فیلمای 250 تا مخالفم ولی برخی از ادما سعی در ارشیو کردن اون 250 تا دارن و نمیتونن این سه گانه زیبا رو ببینند
فیلم عالی بود \nولی پالپ فیکشن یه چیز دیگس\nگذر زمان نشان داد که تمام منتقدین\nمردم و ... امریکایی فرانسوی پالپ فیکشن رو بیشتر\nپسندیدند
خاطره ای از ایرن ژاکوب در رابطه با نقشش در این شاهکار:\nوقتی برای اوّلین‌بار کیشلوفسکی را دیدم، درباره‌ی زندگیِ دوگانه‌ی ورونیک حرف زد فکر کردم چرا می‌خواهد این نقشِ سخت را به من بسپرد؟ من که خیلی بازیگرِ مشهوری نبودم\nبرایم توضیح داد که دلیلِ اصلی‌اش چشم‌های من است. گفت جوری نگاه می‌کنم که تماشاگر قانع می‌شود. یکی دو ماه گذشت و بعد فیلم‌نامه را برایم فرستاد. یک‌روزه خواندمش. عجیب‌ترین فیلم‌نامه‌ای بود که خوانده بودم. هنوز هم همین‌طور است...\nزنگ زدم و \nگفتم، من باید شما را ببینم\nگفت: چی شده؟\nگفتم، این دختره چرا این‌قدر آدمِ عجیبی‌ست؟\nگفت: چی‌کار کرده که عجیب است؟\nگفتم، چرا گاهی همه‌چی را از توی آن توپِ پلاستیکی می‌بیند؟\nگفت: تا حالا از این توپ‌ها نداشته‌ای؟ معلوم است نداشته‌ای، وگرنه تو هم ترجیح می‌دادی دنیا را از توی این توپ‌ها ببینی\nگفتم، چرا باید دستش را بکشد روی تنه‌ی درخت؟ که چی؟\nگفت: تا حالا دستت را روی بدنه‌ی هیچ درختی نکشیده‌ای؟ معلوم است نکشیده‌ای. درخت آدم را آرام می‌کند. خیلی آرام. آرامشی که در درخت هست توی وجودِ هیچ آدمی پیدا نمی‌شود. همین الان برو پارک و قدیمی‌ترین درختش را پیدا کن و دستت را بکش روی تنه‌اش. کِیف می‌کنی از این کار.\nشاید اگر آن روز این کار را نکرده بودم در صحنه‌ی آخرِ فیلم نمی‌توانستم آن‌جور با آرامش دستم را روی تنه‌ی درخت بگذارم...
بگید داستان فیلم چیه آره همتون کارگردانید والا
فقط سفید
سکانس مشترک در هر سه قسمت سه رنگ، پیر زن/پیر مردی که سعی میکند شیشه ای را توی مخزن زباله بیاندازد:\n\nدر آبی ژولی آنچنان در دنیای خودش گرفتار شده و از جامعه دور است که حتی به پیرزن نگاه هم نمیکند\n\nدر سفید کارول وقتی عاجزی مانند خود را میبیند که شاید وضعش از او هم بدتر باشد لبخند تاسف باری میزند ولی کاری نمیکند\n\nاما در قرمز این تنها ولنتین، یعنی خوش قلب ترین و سخاوتمند ترین شخصیت زن فیلم های کیشلوفسکی است که به کمک پیرزن عاجز میرود\n
من که خیلی حال نکردم به نسبت این همه تعریفی که ازش شده اینجا.نمره 6
گرچه من با زبان فرشتگان و انسانها سخن می گویم .\nچون عشقی ندارم ؛ همانند یک سکه بی ارزش موجد صدا\nویا یک سنج پر طنین شده ام.\nو گرچه از نعمت پیشگویی بهره مندم\nو تمام اسرار را می دانم و تمامی معرفت را\nوگرچه به قدری ایمانم قوی است\nکه می توانم کوهها را حرکت دهم\nچون عشقی ندارم\nبی ارزشم\nعشق مهربانست و رنجی بس طولانی می کشد.\nعشق حسادت نمی کند . خودنمایی نمی کند .\nلاف نمی زند\nبه همه چیز امیدوار است و همه چیز را تحمل می کند.\nعشق هرگز عقیم نمی ماند.\nاما گرچه پیشگوییهایی باشند\nآنها عقیم خواهند ماند\nگرچه زبانهایی باشند ، متوقف خواهند شد .\nو گرچه معرفتی در میان باشد. ناپدید خواهد شد.\nحال این… سه\nعشق ،امید و ایمان\nپایداری می کنند\nاما عظیمترین آنها عشق است\n\nکیشلوفسکی
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه