سال 1910. «هلن» (بانم کارتر) و «مارگارت اشلگل» (تامپسن) با برادرشان، «تيبي» (راس ماگنتي) با خانواده ي «ويلکاکس» آشنا مي شوند. «خانم ويلکاکس» (ردگريو) با «مارگارت» طرح دوستي مي ريزد و هنگام مرگ وصيت مي کند که ملک روستايي هواردز اند به «مارگارت» برسد. اما «هنري ويلکاکس» (هاپکينز) و بچه هايش وصيت نامه را از بين مي برند و پس از چندي «هنري» به «مارگارت» پيشنهاد ازدواج مي دهد.
ندارد
ندارد
شاید واژه شاهکار برای فیلم مناسب نباشه اما فیلم به شدت خوب و نزدیک به عالی است.\nنقطه قوت اصلی فیلم فیلمنامه قوی بود که براساس رمان ادوارد مورگان فاستر نوشته شده بود.کارگردانی به نظر من در سطح بالایی قرار داشت و نماها و نوع فیلمبرداری دقیق و حساب شده بود.با وجود هاپکینز و اما تامپسون و همچنین بانم کارتر بازی ها خوب بود(اگر توجه کنید هم در پوستر و هم در تیتراژ ابتدایی بخاطر کم بودن شهرت تامپسون اسمش در آخر نوشته میشه اما بازی که در این فیلم انجام داد حتی از هاپکینز هم بهتر بود) . البته بازی تامپسون و بانم کارتر بسیار من رو یاد فیلم Sense and Sensibility انگ لی که سه سال بعد از این ساخته شده انداخت.موسیقی متن و میزانسن های اوایل قرن 20 بسیار زیبا و کار شده بود.این فیلم از سوی منتقدان نیز با اقبال زیادی مواجه شده و منتقد معروف راجر ایبرت به فیلم چهار ستاره و لقب شاهکارداده است .به دوستان بخصوص علاقه مندان سبک درام توصیه میکنم حتما فیلم رو ببیند و لذت ببرید.
جذاب و قشنگ بود و برخلاف تمی که داشت اصلا خسته کننده نبود... فقط کمی بی سر و ته بود... منظورم اینه که آخرش به وصیت عمل میشه و خونه به دختره می رسه دیگه... دو ساعت و بیست و دو دقیقه حاشیه چینی بود فقط...
یکی از بهترین فیلمنامه ها و طراحی لباس ها و کارگردانی های هنری.\n\nاما تامسون سبک خاصی توی بازیگری داره و با هاپکینز که هم بازی شده ، یه فرصت استثنایی برای ارائه ی بازیگریش داشته و بهترین بازی خودش رو ارائه داده.فیلمش یه درام درجه یک هست .
البته بازیگرهای بزرگی داره ولی فیلم داخلی انگلستانه و بیشتر واسه خودشون لذت بخشه،من که فقط داشتم نگاه میکردم و هیچ حسی نسبت به فیلم نداشتم،امتیاز من 4
بر اساس رمان ادوارد مورگان فاستر
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه