«سالواتوره/توتو» کودکی عاشق فیلم و سینماست. تنها تفریح او رفتن به سینما و بازی با نگاتیوهاست. این موضوع باعث شکل گیری رابطهای عمیق بین او و آپاراتچی تنهای سینما پارادیزو، «آلفردو» میشود. توتو در یک شرط بندی بر سر آموختن فنون پخش فیلم و کار با دستگاه آپارات برنده میشود. بعدها او به خاطر حادثه ای که برای آلفردو رخ میدهد آپاراتچی سینما میشود، تا اینکه دختر زیبایی را میبیند و سخت به او دل میبندد اما ...
زیاد
خیلی کم
خیلی ها این فیلمو دوست دارن ولی به نظرم بیشتر نوستالژی بازیه
یه فیلم فوق العاده. مخصوصا نیمه اول فیلم با موسیقی بی نظیر... 9 از 10
با این فیلم عاشق دل سوخته ی سینما میشید اوج احساسات تو صحنه آخرش هرکسی رو به وجد میاره
کشف جالبی کردم، وقتی توتو میخواد از شهرشون بره و داره عنوان میکنه، پس زمینه لنگر می بینیم، کات ، صحنه بعدی چند نردبام !
wow
خیلی فیلم خوبیه\nاین و افسانه ی 1900 رو خیلی می پسندم.
عالی بوووووود
ممنون که به دنیا اومدی تورناتوره
چقد خوب بود این فیلم
یک درام فوق العاده\nهیچ چیز خصی نداره این فیلم هیچ چیز سخت و پیچیده ای نداره که نتونیند درکش کنید\nهمه چیزش ساده و قابل فهم\nخیلی عالی بود خیلی
منی که نسبتا آدم اهل گریه نیستم صحنه آخر یعنی ناخودآگاه فقط اشک بود که سرازیر میشد کلمه ای در وصف این فیلم وجود ندارد فقط کافی است تماشا کنید و در آخر فیلم تنها چیزی که حس خواهید کرد این است که گویی با سوزنی کوچک آرام آرام قلبتان را سوراخ میکنند(۱۰/۱۰)
در وصف این فیلم فقط میشه یه چیز گفت: به به
سلام. ممنون از سایت فوق العاده شما و فیلم هایی که از تورناتوره گذاشته اید. تورناتوره فیلمی دارد به نام پروفسور(Professor) که من هرچه گشته ام قادر به یافتنش نبوده ام. از فیلمهای اول اوست. اگر این فیلم را هم از این کارگردان بزرگ روی سایت قرار دهید بسیار ممنون خواهم بود.\nبا مهر
باسلام،شما برای هر فیلم،کاور اختصاصی فارسی ندارید؟؟؟
با دیدن این فیلم ، سینمای ایتالیا بهت ایمان اوردم \nبی نظیر و شاهکاری ابدی ...\n
این فیلم دستیه که مثله بادهای بهاری روح رو نوازش میکنه \nو انیو موریکونه ی بزرگ صاحبه اون دسته ...
بی نظیر بود .. بی نظیر
اگه با دیدن این فیلم عشق رو درک نکردید برید بمیرید که فقط دارید اکسیژن حروم میکنید
این فیلم عالیست....
عشق به سینما تو این فیلم نشون داده میشه
چقدر بده فیلمی رو که سالها تعریفشو شنیدی توی یه شرایط بد ببینی ...\nدو روز طول کشید تا فیلمو دیدم ، ینی تیکه تیکه شد ، اعصابم بهم ریخت ...\nولی به هر حال فیلم تاثیر خودشو میزاره ، یه حس خیلی باحالی داشت \nقبلش کامنتا رو خونده بودمهمه درباره سکانس آخر نوشته بودن ، ولی فکرشم نمیکردم اینقدر خوب باشه ، یعنی عالی بود ...\nو لحظه ای که سکانس آآخرو نشون داد....مامانم اومد تو اتاق :|\nفکر کنم یه بار دیگه ببینمش ...
_ آلفردو:\nمن ميخواهم خوشبختت کنم توتو! گوش كن تا برات يک قصه بگم ...\n.\nروزى روزگارى سلطانى ضيافتى ترتيب ميده. تو اين جشن شاهزاده خانم بسيار زيبا هم شركت ميكنه. اونجا، يه سرباز بوده كه نگهبانى ميداده، چشم سرباز به شاهزاده خانم ميفته ... اون از همه زيباتر بود؛ مثل ستاره مى درخشيد. اما اون سرباز بيچاره چيكار ميتونست بكنه؟ آخه اون دختر پادشاه بود ...\nبالاخره يه روز موفق شد اونو ملاقات كنه و بهش بگه كه بدون اون نميتونه زندگى کنه. شاهزاده خانم به هيجان مياد ازينكه يه سرباز تونسته اينطورى جسورانه احساساتشو بروز بده. شاهزاده خانم به سرباز ميگه: اگه بتونى صد شبانه روز زير ايوون اتاق من منتظر بمونى، بعدش مال تو ميشم. سرباز بلافاصله به اونجا رفت و ايستاد!\nيک روز، دو روز، ده روز، بيست روز … هر شب شاهزاده خانم از پنجره اونو ميديد اما سرباز عاشق هرگز از جاش تکان نميخورد. زير بارون، برف، بوران سرما همه ى اينارو تحمل ميكرد و جز به شاهزاده خانم به چيز ديگه اى فكر نميكرد. همه ميخوردن و ميخوابيدن اما اون از جاش تكون نميخورد ... پرنده‌ها روى سروکله‌اش خراب‌ کارى ميکردن و زنبورها نيشش ميزدن.\nنود شب گذشت، لاغر و رنگ پريده شده بود؛ اشک از چشماش ميريخت، نميتونست رو پاهاش بايسته حتى ديگه قادر نبود که بخوابه. و شاهزاده خانم همچنان اونو تماشا ميکرد …\nو درست در شب نود و نهم، سرباز راه افتاد و بدون هيچ حرفى ، از اونجا رفت ...\n_ سالواتوره:\nآخرين شب؟ رفت؟!؟\n_ آلفردو:\nآره توتو، درست در آخرين شب. از من نپرس که دليلش چى بود چون منم نميدونم. اگه تو فهميدى، به منم بگو ...\n.\nــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ\nسال ها بعد ...\n_سالواتوره:\nقصه ى اون سرباز و شاهزاده ‌رو يادت هست آلفردو؟\nحالا ميفهمم چرا سرباز درست قبل از آخرين شب ازونجا رفت. فقط يک شب ديگه، شاهزاده مال اون ميشد ...\nاما احتمال داشت كه شاهزاده خانم سر قولش نمونه ... و اين خيلى وحشتناک بود ... سرباز ميمرد ... اينطورى حداقل اون به مدت ٩٩ شب با انتظارى شيرين زندگى خوبى داشت، انتظارى عاشقونه ...\n.\n.\nکاش میشد سکوت را نوشت ...\n
کمتر آثار سینمایی رو میشه دید که اینقدر لطیف و دلنشین سینما رو تو سینما اورده باشه .\nبرایه من یکی که خیلی خوب بود\n
چقدر حرص خوردم این فیلمو دیدم...ولی واقعا قشنگ بود خیلی داستان زیبایی داشت لذت بردم 9 از 10\nکمتر درامی به این قشنگی در میاد
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه