«توم» (لوباشنکو)، جوان نوزده ساله، دل باخته ي «ماگدالنا» (شاپو لوفسکا)، همسايه ي سي ساله ي آپارتمان ساختمان روبه روي خانه اش مي شود. او هر شب با تلسکوپ، آپارتمان «ماگدالنا» را ديد مي زند و بعضي اوقات به «ماگدالنا» تلفن مي کند ولي حرف نمي زند...
خیلی کم
خیلی کم
کساییمیگن فیلم چرت بوده رو باید دید و باهاشون به طور عمیقی گپ زد!
یک فیلم فوق العاده زیبا و با ایده جذاب....عالی بود
بنظر من ک ی شاهکار بود ، هم فیلمش و هم موسیقی متنش ، دیدنش حتما پیشنهاد میشه ، امیدوارم ک دوستان از دس ندن تماشای چنین شاهکاری رو
فیلمی قوی اما بازیگرانش اونطور که باید بازی میکردنند زیبا بازی نکردند و این خیلی کیفیت فیلم رو اورد پایین ولی استاد Krzysztof Kieslowski همه کار هاش شاهکاره توصیه میکنم ببینید
A short film\nبا خود گفتم چگونه 90 دقیقه فیلم می تواند کوتاه باشد؟\nاما بعد از دیدن فیلم فهمیدم عشق هم مانند خوابی می آید و می گذرد کوتاه....\nهمیشه دوستت دارم sEpideh
پوستر ش خیلی بده
در این فیلم کیشلوفسکی انسانی رو نشون داد که از شهوت عبور کرده و به عشق رسیده،کیشلوفسکی در این فیلم خطی پررنگ میان عشق و شهوت کشیده است بر خلاف آنچه که عموما در هالیوود می بینیم.\nکیشلوفسکی در این فیلم نشون داد که عشق بر شهوت پیروز می شود چون ماگدا کسی که شهوت رو دوس داشت آخر عاشق می شود.
عشق،زخم عجیبی که هرگز خوب نمیشه...
دنیای زیبایی ست ولی زیباتر میشد اگر صداهایی که در سرم میشنوم صدای تو بود آنهم زمانی که نام من را پشت تلفن صدا میزدی و سپس تلفن بوق میزد و دیگر هیچ ...
من یک داد تا امتیازش یه مقدار تعدیل بشه\nبا تشکر
این فیلمو 5 ساله پیش دیدم محشره حتما توصیه میشه که دان کنید و 2 ساعت خاطره ساز باهاش داشته باشید
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب\nکز هر زبان که میشنوم نامکرّر است
اشغاله \n
(( بعضی وقتها تلفن می کند اما حرفی نمیزند...))\n\nدهنت سرویس زنگ میزنی حداقل یه فوت کن...مزاحمم قدیمیش خوبه...اصالت داشتن...
ببخشید خانم از عکس یه نفر میشه تشخیص داد که اون زنده ست یا مرده ؟
لذت عجیبی داره دیدن 10 فرمان کیشلوفسکی اونم با کیفیت بالا\n
تنها کیشلوفسکی می تونه از یک موضوع کلیشه یی و فیلمنامه یی به این سادگی شاهکاری عاشقانه بسازه که با هر بار دیدنش لذت ببری...
پوستر فیلم خیلی زیبا و هوشمندانه طراحی شده\nیاد این شعر افتادم:\nز دست دیده و دل هر دو فریاد - که هر چه دیده بیند دل کند یاد\nبسازم خنجری نیشش زفولاد - زنم بر دیده تا دل گردد آزاد\n\nهنرمندان غربی از عشق هیچ نمی دانند منتها کیشلوفسکی نشان داد کمی سطح بالاتر است.
واقعا من در وصف زیبایی این فیلم هیچی نمیتونم بگم.\nاز دقیقه به دقیقه ی این فیلم لذت بردم.\nدر عین سادگی شاهد یک شاهکار هستیم.\nاز اون سری فیلمایی هستش که تا همیشه در ذهن مخاطب نقش مینده.\nمن به این فیلم نمره ی 10 رو میدم.
فیلم زیبائی است لذت بردم
خوبه
خیلی فیلم خوبی بود.ولی یه نکته ای هست،عاشق بدی های عشقش رو نمیبینه،اینجا پسره یهو دگرگون شد.پس میشه گفت عاشق نبوده.یه جور وابستگی بوده\nامتیازش کاملا مناسبه
آنچه که عشق را به دردسر افکنده است تمایز و جدا سازی شهوت از خصلت های منطقیِ عشق است.هیچ عشقی بی شهوت و جنون وجود ندارد.عشق یعنی تلاقی تن و ذهن.هر گاه که سعی در تفکیک تمایلات جسمی از خصلت های ذهنی می شود عشق به تناقضاتی بر می خورد که لاینحل است. این فیلم به ما نشان می دهد که چگونه ویژگی های شهوانی تن منطبق بر خصلت های والای عشق ورزی است.کیشلوفسکی همچنین در تلاش است اشکار سازد که چگونه عشق در پیوند مستقیم با شناخت های تدریجی و زمانمند قرار دارد.عشق در یک نگاه بی معنی است.یونانیان باستان به ما یاد داده اند که دوست داشتن بدون شناخت بی ارزش است.شخصیت اصلی فیلم عشقش با شناخت جزییات زندگی معشوقه تکامل می یابد:با آگاهی از کوچکترین حرکات و اعمال معشوقه،با شناخت دردها و شادی های معشوقه.عشق یعنی من تو را آنگونه می فهمم که دیگران نمی فهمند.زیرا من چنین تو را می بینم که دیگران قادر نخواهند بود ببینند.
#بررسی_روانکاوانه_داستانی_کوتاه_درباره_عشق\nعشق از شناخت حاصل میگیرد،هر انسانی به دلیل اصل انشقاق و کثرتی که باعث شده از آنیمای(نیمه ی زنانه ی شخصیت اش) فاصله بگیرد در عالم ماده به دنبال عشقی زمینی میگردد تا به وحدت وجودی رسیده و ناخودآگاه اش را تکمیل کند،و هرچقدر آن جنس مونث به آنیمایش شباهت بیشتری داشته باشد،شدت این عشق در او بیشتر میشود.\nاما تمامی این عشق از شناخت می آید،از میزان آشنایی فرد با شخصیت معشوقه اش،و هرچقدر شناخت بیشتر شود، اختلاف معشوقه با آنیمای گمشده اش بیشتر نمایان شده،و از میزان این عشق کاسته شده و کم کم چیزی از آن باقی نمی ماند.\nاینجاست که فرد دچار سرگشتگی شده و از رسیدن به وحدت باز میماند و در شناخت کامل ناخودآگاهش شکست میخورد.\nپسر جوان فیلم کیشلوفسکی هم تا زمانی که از پشت دوربین به تماشای زن مینشست،تمام خواست درونی اش را در او میدید و لحظه به لحظه بر آتش عشقش افزوده میشد،اما نقصان این عشق عدم شناخت کافی زن بود،و زمانی که پسر وارد خانه ی زن شد،به شناخت رسید و در لحظه ای تمامی آن عشق رنگ باخت و زیر این فشار تاب نیاورد و دست به خودکشی زد،اما به عکس او زن پس از شناخت پسر،آنیموس اش(نیمه ی مردانه ی ناخودآگاه زن) را در او یافت،و در اینجاست که جای عاشق و معشوق عوض شد.
واقعن عشق وجود دارد و انسان را کور و مغلوب خود میکند ؟؟؟\nیا \nواقعن عشق وجود دارد و انسان را کور و مغلوب خود میکند !!! \n\nدر ادامه ی اثار چالش برانگیز کیشلوفسکی این بار شاهد خط حائل عشق و هوس !\nتمام اثار عاشقانه در باب روابط عاشقانه هستند اما این کنکاش کیشلوفسکی در مورد جنس و ماهیت عشق است !\nتنها ذکر کردن همین توصیف در مورد فیلم بس است که دلیلی شود بر بزرگی و بینش فیلم و سازنده اش ... و هم چنین پاسخی بر آیا ها و شبهات وجودی عشق که قرن هاست انسان ها را برای پاسخ به ان به دو گروه کرده .\nفیلم دان بزرگ لهستانی با چیره دستی و هوشمندی به نمایندگی از این دو گروه ، دو تن را بیرون کشیده و در جریان عاشقانه ای دراماتیزه به زندگی گرفته است ، البته به انضمام شبهه ی آن یعنی : ش.ه.و.ت !\n\nفیلم در عملی خلاقانه به دو قسمت کلی تقسیم می شود ، تفکر و دید توم در مقابل برداشت و شناخت ماگدا ...\nنقطه مشترک اثار کیشلوفسکی همچنان در این اثر نیز نفس می کشد و خود را به رخ می کشد :\n*فیلم گردانی استادانه\n*سوژه و داستان پربار\n*تصویر و نورپردازی هدف دار\nو موسیقی درخور\n\nبعنوان سخن اخر باید گفت که فقط با دیدن این فیلم میتوان فهمید که کیشلوفسکی به چه زیبایی به امتحان عشق و شبهه اش پاسخ داده است .....\n\n-------------------------------------------------------------------\nپی نوشت :\nبا پی بردن به دید و افکار کیشلوفسکی بعداز دیدن اثارش حسرت بزرگی ست که بعداز ورود این مرد 55 ساله به بیمارستان دیگر نتوانست زنده بیرون بیاید و سه گانه ی بهشت ،دوزخ ،برزخش را بنا نهد ...
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه