فیلم در مورد دو بازیگر بیکار به نام های «ویتنیل» و «ماروود» تصمیم می گیرند شهرشان را ترک کنند و برای تعطیلات به دهکده ای بروند که...
اینجا پایان دنیا است.!!!..دنیایی که خود خواهی و جنون آدمها آنرا تهی از هر بهانه برای ادامه زندگی کرده، دنیایی که در آن هیچ معنی و مفهومی وهیچ ارزش اخلاقی برای عرضه یا فروش نیست،فضایی مشمئز کننده ، آدمهایی که به پایان دنیا رسیدند وهیچ شوقی یا امیدی و یا مفری برای رستگاری ندارند ... چشم اندازی از ته مانده خستگی تمام بیراهه هاییکه بشر آن را پیموده است...شاید هنوز برای درک این درامِ، هبوط بشریت، کمی (...فقط کمی) زمان لازم باشد بخاطر همین با گذشت زمان این فیلم بیشتر فهمیدهو درک خواهد شد..... نیهیلیسم محض!!!
دو شبح...... دو سرگشته...... دو نفر که آرمانشان در بی آرمانیست.....دو موجودی که صرفا روز را به شب و بالعکس طی می کنند، فقط و تنها و فقط برای طی این مسیر پوچ. ویتنل پاکباخته ایست تلخ اندیش و عبوس و تا حدی ترسناک که کولی وار روزگار را بسر میرساند و I شخصیتی است تا حدودی حسابگر که تفاوت اساسی اش با ویتنل در عاقبت اندیشی و نگرش محافظه کارانه به زندگیست. در انتها وقتی ویتنل در زیر باران به تنهایی قدم می زند و جملاتی خیام وار زیر لب زمزمه میکند توگوئی رنج انسان بودن را در متعالی ترین شکل در سینما به تصویر می کشد.
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه