فردی که معتاد به قمار است و زندگی دشواری را می گذراند، ثروت عظیمی از مادرش به او ارث می رسد، حال می بایست طرقه نادرست زندگی اش را عوض کند، قبل از اینکه این پول را هم از دست بدهد...
زیاد
خیلی کم
-من و همسرم برای بیست سال خوشحال بودیم تا اینکه همدیگرو ملاقات کردیم.\n-میتونم بهتون بگم که پدرومادرم ازم متنفر بودن.اسباب بازیهای حمومم یه توستر بود و یه رادیو.\n-مادرم تعوع صبحگاهی داشت وقتی من به دنیا اومدم.\n-فهمیدم که فقط یک راه وجود داره تا لاغر شم.اینکه که با آدمای چاق بگردم.\n-دنبال درخت خانوادگیم گشتم و فهمیدم که سه تا سگ ازش استفاده میکنن.\n-ازدواجم دوباره به خطر افتاده.آره زنم تازگی با دوست پسرش به هم زده.\n-من با زنم چندین ساله که حرف نزدم.نمیخواستم حرفشو قطع کنم.\n-روانپزشکم بهم گفت که دیوونم.بهش گفتم من یک تشخیص دوم میخوام.اونم گفت باشه. زشتم هستی.\n-یه بیخانمان جلومو تو خیابون گرفت و گفت که 4روزه چیزی نخورده.منم بهش گفتم مررررد.ای کاش منم اراده تو رو داشتم.\n-وقتی به دنیا اومدم دکتر اومد تو اتاق انتظار و به بابام گفت خیلی متاسفم.ما هرکاری از دستمون میومد کردیم اما اون اومد بیرون.\n-همه میگن که قیافه مهم نیست.سن مهم نیست.پول داشتن مهم نیست.ولی من هیچوقت دختری رو ندیدم که عاشق یه مرد پیر زشت بشه که پولی هم نداره.\n-وقتی به دنیا اومدم انقدر زشت بودم که که دکتر به مادرم سیلی زد.\n-من نمیتونم زنا رو بفهمم.اونا برای سه ساعت آرایش میکنن.چیزایی میپوشن که اونا رو کوچیکتر میکنه و چیزایی که اونا رو بزرگتر.بعد یه مرد و ملاقات میکنن و حقیقتو میخوان.\n-ما تو اتاقای جداگانه میخوابیم.شام جداگانه و تعطیلات جداگانه داریم.هرکاری میکنیم تا ازدواجمونو نگه داریم!\nرادنی دنجرفیلد
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه