«فانی» (آلوین) و «الکساندر» (گوو) زندگی خوش و آرامی را با مادر و پدرشان، «اسکار» (ادوال) و «امیلی اکدال» (فرولینگ)، که در کار تیاتر هستند، می گذرانند. با مرگ پدر در اثر سکته ی قلبی و بعدتر ازدواج «امیلی» با یک کشیش خشک و مقرراتی به نام «اسقف ورگروس» (مالمسیو)، بچه ها آزادی و نشاط شان را از دست می دهند.
نسخه1.22گیگابایتی این هم هست.
بسار وقت گیر و سطح پایین متاسفانه....واسه اینکه 2:30 ساعت مخاطبو بشونی پای فیلم،باید تو نویسندگی و کارگردانی هنرمند باشی ،این فیلم فاقد هر گونه هنرمندی بود....
فضا و داستان فیلم بسبار زیباست.به نظرم ارزش دیدن رو داشت.
لیست 250 فیلم آی ام دی بی رو باید مُرده در نظر گرفت وقتی آشغالای هندی و ترکیه ای باعث میشن همچین شاهکاری از این فهرست خارج بشه. حیف. یکی از ده فیلم برتر تاریخ سینما به نظر من.
تجربه نشون داده کسایی که انقدر عمیق توو دریای فیلم و فیلمسازی شنا میکنن که این فیلم به پستشون خورده... 83% آمار خودکشی شون بیشتره تا اونایی که ترانسفورمرس میبینن
یکی از مزخرف ترین فیلمهایی که دیدم. اصلا از برگمان انتظار نداشتم. به قول شاملو که میگه شعری که زندگیست ، به نظر من فیلم هم باید فیلمی باشه که به درد زندگی بخوره. این فیلم ذره ای نتیجه گیریه اخلاقی نداشت. چقدر کارگردان گنگ فیلم میسازه. بسه دیگه!\nجون منجانماز آب نکشین و نقدهای آنچنانی تحویل مردم ندین. \nمن میتونم به زور از مزخرف ترین فیلم جهان هم نقدهای فلسفی بگم.
بهترييين فيلم تاريييخ سيينما
نقد فیلم \nفانی و الکساندر\n\nنویسنده : محمد نایبی\n………………………………….………………………………….…………….....\n\nآن آن کو یافت نشود آنم آرزوست\nفيلم فاني و الكساندر فيلمي سمبليك و استعاره ايست. فيلميست از جنس فيلم فرشتگان برفراز برلين اثر ويم وندرس\nاين فيلم را همچنين ميتوانيم بافيلم مهر هفتم برگمان مقايسه كنيم كه البته برگمان هيچگاه در اين فيلم نظريات فلسفي اش را مانندآنچه در مهر هفتمانعكاس داده ،با غلظت و تئاتر گونه بيان نميكند.\nاحتمالا پر بيننده ترين فيلم برگمان نيز هست چون به دليل جذاب بودنش همه گونه تماشاگري را با خود همراه ميكند. در نظر اول ، فيلمما را به ياد افسانه هاي جن و پريان مياندازد وشايد به همين دليل تماشاگري كه از كارتون سيندرلا خوشش مي آيد به ديدن اين فيلم هم رغبت ميكند.\nاما مسلما در پس اين داستان به ظاهر ساده ، مفاهيم فلسفيو انسان گرايانه برگمان وجود دارد كه نبايد از آنها غافل ماند.\nبرگمان در اين فيلم داستان زندگي يك خانواده سوئدي به نام آكدال را در اوايل قرن بيستم به تصوير ميكشد و ما با گذشت زمان فيلم با شخصيتهاي خانواده آشنا ميشويم.\nدر اين فيلم سه موقعيت از لحاظ زماني و مكاني و به عبارتي ديگر سه دنيا نمايش داده ميشود:\n\n۱- دنياي اول از زمان آغاز فيلم تا زمانيست كه اسكار ميميرد و اميلي با كشيش ازدواج ميكند.\n۲ - دنياي دوم از زمان ازدواج اميلي با كشيش تا زماني كه بچه ها توسط ايزاك نجات داده ميشوند را شامل ميشود.\n۳-و دنياي سوم از زمان نجات بچه ها و ورودشان به خانه ايزاك تا انتهاي فيلم را شامل ميشود.\n\n۱- در دنياي اول ، ما بتدريج با شخصيتهاي خانواده آكدال آشنا ميشويم. شب كريسمس است و سه پسر خانواده آكدال به همراه همسر و بچه هايشان به ديدار مادرشان ميروند.\nاسكار و همسرش اميلي و دو فرزندشان فاني و الكساندر:اسكار و اميلي بازيگر تئاترند و اسكار مدير تئاتر نيز هست. همانطور كه از نام اسكار مشخص است سمبل هنر و هنرمند است و پيش از مرگ ،نقش پدرمردههملت (نقش يك روحو همينطور ناظر بر رويدادها ) را تمرين ميكند. الكساندر و فاني كاملا از دنيايشان راضي هستند. تئاتر را دوست دارند و خيالپردازند( مثلا الكساندر مجسمه ايرا در خانه مادربزرگش ميبيند كه حركت ميكند) همه اتفاقات دنيا در ذهن فاني و الكساندر همانند تئاتر است و آنها كاملا از بهشت زمينيشان راضيند. \nگوستاو و همسرش و فرزندانشان : همانطور كه از نام گوستاو پيداست نماينده شهوت و غرايز جسمانيبشريست و شغلش هم رستوراندار است.\nكارلچن و همسر آلمانيش : كارلچن پروفسور است و نماينده انديشه انسانيست. (كارل در زبان انگليسي به معناي شخص پست و بي تربيت است). كارل شخصيتي خودآزار و ديگرآزار و روانپريش است كه هميشه مقروض است و حتي خود را ملعبه دست بچه ها ميكند.. برگمان با انتخاب اين شخصيت غايت فكر و انديشه صرف بشري ، بدون همگامياحساس و هنر را در جهان ، نشانمان ميدهد.\nمادربزرگ شخصيتي مهربان است كه همواره گريه ميكند و اوست كه خانواده را دور هم نگه داشته (نگاه مثبت برگمان به زنان در فيلمهايش نسبت به او هم ديده ميشود و به دليل مهرباني اوست كه ميتواند همانند الكساندر ، اسكار را ببيند.)\nايزاك : دوست مادربزرگ و تا حدودي معشوق سابق او كه يهوديست ( درباره او بعدا صحبت خواهيم كرد)\n۲-دنياي اول با مرگ اسكار خاتمه مييابد و دنياي دوم آغاز ميشود.بلافاصله بعد از مرگ اسكار ( سمبل زيبايي و هنر ) كشيش (سمبل تعصبات جاهلانه روحانيون مذهبي مسيحي و عقايد دگم كليساي مسيحيت) جاي او را سر ميز شام ميگيرد. كشيش كه حالا ناپدري الكساندر هم شده ، بخاطر دروغ گفتن در مدرسه او را سرزنش ميكند و در همين حال اسكار همانند پدر مرده هملت ، الكساندر را نگاه ميكند ( همانطور كه گفتيم ، اسكار سمبل هنر و زيباييستو چون اين دو مقوله حقيقتند ، پس زوالناپذيرند و به همين دليل است كه الكساندر بعد از مرگ اسكار او را ميبيند. دنياي دوم در خانه كشيش ميگذرد و او از اميلي و بچه ها ميخواهد همه چيزهاي سابقشان حتي افكارشانرا فراموش كنند و به زندگي جديد عادت كنند. الكساندر به هويت واقعي كشيش و مذهب دروغينش و اينكه او قبلا سبب مرگ زن و فرزندانش شده پي ميبرد و به همين دليل هم شكنجه ميشود. برگمان با نشان دادن اين قسمت از فيلم از ما ميخواهد كه از تاريخ عبرت بگيريم و دوباره و چند باره از مذهبيكه ساخته و پرداخته افرادي سودجو همانند كشيش است لطمه نخوريم.( زن و مرد سابق كشيش ، حقيقت واقعي وجود او و مذهب ساختگيش پي برده اند و كفاره آنها هم مرگشان است. وقتي من در اينجا درباره مذهب حرف ميزنم منظورم شكل راستين و واقعي آن نيست بلكه مذهبيست كه به دليل اظهار عقيده ، انسانها را ميكشد).\n۳-دنياي سوم از زماني آغاز ميشود كه ايزاك با تردستي الكساندر و فاني را از خانه كشيش مي ربايد و به خانه خود ميبرد. اسماعيل برادرزاده ايزاك ، به الكساندر كمك ميكند و با نقشه اي ذهني سبب مرگ كشيش ميشود.\nدلايل فراواني در فيلم وجود دارد كه ثابت ميكند دنياي سوم و نجات فاني و الكساندر و مردن كشيش واقعي نيست و ساخته و پرداخته ذهن الكساندر به عنوان يك آرزو يا روياست.\nالكساندر نماينده نوع بشر و انسان ايده آليست كه برگمان آرزو ميكند در جهان وجود داشته باشد. در اين فيلم ، برگمان پرسشهاي فلسفي و نوع نگاهش به دنيا را از دريچه ذهن الكساندر به ما نشان ميدهد. \nدر دنياي اول ، الكساندر به عنوان يك انسان آزاد ، خوشبخت است.در دنياي اول مذهب هم وجود دارد چون افراد خانواده به خاطر جشن شب كريسمس دور هم جمع شده اند. اما مذهب آنها مذهبي خشك و معارض با آزادي نيست چون همراه زيبايي و حقيقت و هنر است. در دنياي اول اسكار به عنوان نماينده هنر حضور دارد و حتي اوست كه داستان يوسف را با نگاهي هنري براي حاضران ميگويد.اين دنياي اول خواستگاه انديشه هاي فلسفي برگمان است. او با خلق اين دنيا ،از دنيايي حرف ميزند كه جايگاه اصلي انسان آزاد است ولي انسان ، امروزه در آن حضور ندارد و از اصل و اساس خود دور افتاده است.\nدنياي دوم دنياييست كه با ورود كشيش براي الكساندر و تماشاگران آغاز ميشود.و اين دنيا ملموس ترين دنيا براي ما تماشاگران است. گويي تنهادنياي واقعيست كه ما به عنوان تماشاگر ميتوانيم درك كنيم. سايه سنگين مذهب سودجو و عاملانش همانند كشيش بر روي اين دنيا افتاده و هر گونه فكر و انديشه اي بايد مطابق خواست آنها باشد. خانه سرد و بيروحكشيش را به عنوان دنياي دوم با خانه گرم و پررنگمادربزرگ به عنوان دنياي اول با هم مقايسه كنيد . روح اسكار در دنياي دوم هم هست . الكساندر روح او را ميبيند چون الكساندر و فاني به عنوان انسان ايده آل برگمان هنوز هم تمايلاتفطري زيبايي شناسي و زيبايي پرستي را در درون خود دارند و اسكار سمبل اين تمايلات است.\nو اما دنياي سوم ، دنيايي كاملا خيالي و روياييست. دنيايي كه با نجات يافتن الكساندر و فاني توسط ايزاك و تا پايان فيلم ادامه مييابد. بهتر است بگوييم برگمان آرزو دارد انسانها از دست دنياي دوم خلاص شوند و دنياي سوم را كه همان رجعت به دنياي اول و جايگاه واقعي انسانهاست بسازند. اگر بپذيريم كه دنياي سوم و خلاصي فاني و الكساندر واقعيست ، اين فيلم را تا حد يك افسانه خوش آب و رنگ تنزل داده ايم. دنياي سوم و خلاصي بچه ها صورت گرفته اما نه در واقعيت بلكه در آرزو و روياي الكساندر.\nببينيم بعد از اينكه فاني و الكساندر خلاص ميشوند به كجا ميروند. به خانه ايزاك و دو برادرزاده اش آرون و اسماعيل. آرون عروسكساز است و اسماعيل زنداني كه گاهي اوقات آواز ميخواند. سرپرست آنها ايزاك است. آرون نمايشي عروسكي براي الكساندر اجرا ميكند. عروسكي پير كه خداست وارد صحنه ميشود و به زمين ميافتد و ميميرد. اين خدا همان خداي نيچه است كه نيچه در وصفشميگويد خدا مرده است . ما خود ، او را با دستهايمان دفن كرديم .منظور نيچه خداي مسيحيت است كه كليساي دروغين با اعمال و رفتارش سبب مرگش شده. ايزاك در اين خانه و در اين دنياي سومسمبل خداست و آرون سمبلفرشته . مسلما اسماعيل هم سمبل پيامبريست كه ديگر اجازه ندارد بين بشر ظهور كند چون خدا او را در بند كرده. اسماعيل لحظه اي از فرمان خدا تخطي ميكند و معجزه اي ديگر ميآفريند و الكساندر و فاني را نجات ميدهد. اما او پيامبري در بند است و حتي زماني كه ميخواهد معجزه كند دستهاي الكساندر را ميگيرد و ميگويد من به تو پيوسته ام و تو خودت خواستي كشيش بسوزد و تو خلاص شوي. برگمان از ما ميخواهد كه در زمانه جديد خود ، نقشي پيامبرگونه به عهده بگيريم و با اراده خود زندگي آرمانيمان را بسازيم.\nميتوانيم بپذيريم كه الكساندر با شناختي كه پيدا كرده بالاخره از رويا بيدار ميشود و دنياي سوم ، يعني رجعت انسان به دنياي واقعيش را ميسازد.\nاگر چه هيچگاه حتي پس از رهايي از دست آن كشيش به عنوانسمبل عقايدجاهلانه رها نميشود و حرفهاي كشيش در آخر اين داستان (نميتوني منو فراري بدي) مويد اين نكته است كه انسان همواره بايد هوشيار باشد.\nفاني و الكساندر نماينده آدم و حواست كه برگمان ميخواهد آنها آزاد و با زيبايي زندگي كنند.\nاز نگاه تارکوفسکی، آفرينش هنري جست و جوييست در نمايان كردن آنچه ميتواند به عنوان امر واقعي پديد آيد و برگمان هم در اين فيلم همين كار را كرده.\n
هر اتفاقی می تواند بیافتد .هر اتفاقی محتمل و شدنی است ..زمان و فضا ابدی نیستند و در یک چارچوب سست از واقعیت ... چرخش تصورات ، طرح های جدیدی را ایجاد می کند.
بررسی یکی از بهترین فیلم های تاریخ سینما\n\nشاهکار تمام عیار اینگمار برگمان= فانی و الکساندر\n\nنابودی مرد سالاری با استفاده از نیرویی بلقوه و حبس شده\n\nبرگمان کبیر یک اثر عجیب و غریب استثنایی و عمیق خلق کرده است که شاید تنها چند فیلم دیگر در این حد ساخته شده باشد.فیلم دارای 4 شخصیت فوق العاده پیچیده است.1- الکساندر.2-امیلی.3-اسماعیل.4-اسقف(ادوارد)یا(پدرسالار)\n\nفیلم پیوند وحشتناکی میان الکساندر و امیلی ایجاد می کند و از درون این دو نفر در واقع اسماعیل ظاهر می شود که در واقع از پیش به طور ضمنی حضور داشته است و با نیرویی که در پیوند این سه از یک دیگر ساخته می شود، پدرسالاری به طور وحشتناکی نابود می شود و آزادی واستقلال امیلی و الکساندر تضمین می شود.\n\nعلت سحرآمیز بودن اسماعیل چیست؟\n\nبهترین تعریف این است که او خطرناک است و به این دلیل محبوس شده است و انگار او رازی از این جهان است که آن را محبوس کرده ایم.اسماعیل مردی است که نقشش را یک زن بازی می کند و این از ظاهر،صدا و رفتار مشخص است در واقع او هم مرد است وهم زن است وقتی الکساندر نامش را بر روی کاغذی می نویسد نام اسماعیل را می نویسد و انگار اسماعیل چیزی غیر از الکساندر نیست و زمانیکه الکساندر را به دور بازوان خود می آورد انگار نیروی های خود را بر روی هم می گذارند و آرزوی به بیان نیامده ی الکساندر همچون قانونی تصویب می شود و ادوارد را می کشد و انگار نیرویی که از درون آنها صادر می شود عمه السا را مجبور می کند که به طور ناخودآگاه خانه را بسوزاند.\n\nحالا چرا اسماعیل مهمه چون که او سمبلی از وحدت وجود دو حالت زنانگی و مردانگی درون هر فرد است که قبلاً فروید از آن به طور ناخود آگاه در درون هرکس سخن گفته بود اما دنبال روهای فروید معتقد بودند که همه ی افراد دارای این حالت هستند و نمی توانند فقط یک بخش را بپذیرند.\n\nاما در واقع حرکت فیلم از آنجایی آغاز می شود که مادر یعنی امیلی می خواهد از تحت قیمومت ادوارد به بیرون بیاید و مستقل شود و در کنار او پسری داریم که اصلاً زیر بار حکومت پدر نمی رود، پس ما یک مادر و پسر داریم که از بین پیوند این دو نفر اسماعیل به طور ضمنی بیرون می آید.یعنی در سکانس های پایانی فیلم ما به طور موازی از یک طرف الکساندر را داریم که در حال کشف اموری است و در نهایت به اتاقی قفل شده می رسد که نیرویی درونی آنجا خوابیده است و از طرف دیگر مادر را می بینیم که به طور موازی و در حالت دیگری بر ادوارد چیره شده است یعنی این دو حرکت موازی ای که دو شخصیت ما انجام می دهند بسیار به هم وابسته است و در نهایت به عمه السا همه چیز ختم می شود و جنازه ی سوخته ادوارد نتیجه ی آن می شود.\n\nاین یعنی سینما، یعنی شما بایستی شخصیت ها و فضاهای فوق العاده دقیق خلق کنید و از طریق نسبت های شخصیت ها با یکدیگر و همچنین فضا، درامی عمیق خلق کنید و مفاهیم خود را تبدیل به زبان سینما کنید.\n\nفیلم مطالب بسیاری را برای بحث کردن دارد که فعلاً به همین قدر اکتفا می کنیم.\n\nبه اعتقاد بنده این بهترین فیلم برگمان است.\n\nالبته این نقد را با ارجاعاتی به این کتاب نوشته ام.\ningmar bergman، Robin Wood، Edited by Barry Keith Grant\n
آقا این فیلم چقدر عالی بود. درود بر برگمان استاد مسلم سینما. 9 از 10 دادم. خیلی خوب بود. البته یکم حوصله هم میخواد دفعه دومی بود که تلاش میکردم ببینمش دفعه اول حوصله ام نکشید. تمرکز اصلی فیلم روی بحث پرورش تفکر خلاق و تخیل کودکان در روش تعلیم و تربیت هست و طرد روش های ناکارآمد دینی و سنتی در این زمینه.
لایه اول روح : n/a . لایه دوم :7/10 . لایه سوم : 1/10 . هدف : لایه دوم ( همه یِ خانواده یِ من ) . باز هم با مشکل که چی ؟ در یک دیگر از آثار یکی دیگر از اساتید مواجهیم ( که خدا در این نزدیکیست ، که خدا نیست ، که روح نیست ، که من کیستم، که روح هست ، که دیدم هر آنچه که نادیدنی بود ، که لعنت بر خودم باد ، که هرکس پف کند ریشش بسوزد ، که و که و که واقعاً که چی ؟ ) . حیف دکوپاژ ، حیف تمام طراحی ها ، حیف کادر و قاب بندی ها ، حیف تصاویر ناب و از همه مهمترحیف اینهمه زمان که به فنا دادیم . بعضی بازی ها ( از جمله امیلی ) و بعضی شخصیت پردازی ها نزدیک به خیلی بد ( شاید ربط به زمان ساخت فیلم داره یا ربط به مثلاً دید الکساندر نسبت به اونا ) . \n\nهرکس هم بگه برگمان بی هدف(دغدغه) فیلم میساخته ، خودش میدونه داره چرت میگه.\n\nاین فیلم فکر کنم از رمانی گرفته شده ( البته نمیدانم ولی حدس میزنم ) و طبعاً ساختن ذهن و دنیایِ الکساندر با کلمات آسانتر و ممکنتر و قابل قبولتر از تصویر است . ( اگر هم اورجینال است ، 100% رمان مدیوم بهتری بود برای نمایش ذهن درگیر الکساندر) \n\nختم کلام : داستانی زیبا در ذهن فیلمساز و فیلمی متوسط برای تماشا.\nنتیجه : فکر نکنم دوباره بشه دید فیلم را.
5.30 ساعت ؟ یک فصل سریال میشه تو این زمان دید
ینی نمممممممممممممره منتقدین بره توی حلقم\nمن فکر میکردم فقط پدر خوانده یک تنها فیلمیه که نمره صد از منتقدین گرفته
واقعا فیلم زیبایی بود
اسم یک اشتباه تایپی داره لطفا اصلاح کنید اسم فیلم به این شکل صحیح می باشد Fanny and Alexander
این سومین فیلمی بود که از برگمان دیدم! جالبه هر سه فیلمش به طرز قابل توجهی به مرگ و زندگی بعد از اون پرداخته! یجورایی آدم حس میکنه تو فیلم ها دغده هاش و قده ها و سوال هاش رو بوسیله فیلمهاش بیان میکنه با دیدن فیلمهاش حس میکنم دارم شخصیت خود برگمان داره برام تداعی میشه!
تعدادی از نظرات خوندم و به این نتیجه رسیدم برای لذت از فیلم\n1-باید با سینما و دنیای فکری کارگردان اشنا باشی\n2- سلیقه و درک تو با فیلم های هالیوودی پرورش نداده باشی\n3-قبل از دیدن فیلم پاورقی از نقد فیلم را مطالعه کنی\n4-بعد از فیلم نقد جامع و کامل یک یا چند از اساتید را مطالعه کنی\n5-بعد از خوندن نقد یا نقدهای جامع دوباره فیلم را نگاه کنی\n6-واگر واقعا میخواهید مفهوم و معنا فیلم در گوشت وپوستتان اثر کند بهتره فیلم را زبون اصلی ویادداشت برداری کنید\nفقط یک چیزی اینارو یک طرفدار هری پاتر نوشته که ذات سینمارو در سرگرمی میدونه و اگر کسی دنبال جهان معنا بهتر سخنرانی های استاد قمشه ای گوش و حافظ و سعدی..........نظر بندازد که هزاران برابر به ذهن و قلب انسان را یزرگی و طراوت میبخشد
\nاسکار : تقصیر من نیست همه چی به هم ریخته هست \nمیخوام ترکتون کنم اما نمیتونم \n\nالکساندر : بهتره بری بهشت \nدر هر حال نمیتونی کمکی به ما بکنی \n\nاسکار : من تمام زندگیم رو با بچه هام و امیلی گذروندم \nمرگ برای همه هست \nچی شده الکساندر ؟؟؟\n\nالکساندر : چرا نمیری پیش خدا و ازش بخوای کشیش رو بکشه ؟\nیا شاید خدا هیچ اهمیتی به تو و یا ما نمیده ؟\nشکل واقعی خدا را اونور دیدی ؟\nنه اون شکلی که یه حرومزاده تو ذهنش داره \nاحمق ها همه اشون احمقن
یکی از دوستان گفتن که این فیلم فاقد هر گونه هنرمندی است. متاسفانه بسیاری از افرادی که فیلم نگاه میکنن با آثار برگمان آشنایی ندارن. در صورتی که بهترین کارگردان تاریخ سینماست از نظر بنده. و در همه جای جهان به عنوان بهترین فیلمساز هنری شناخته میشه. فردی است که وودی آلن برای صرف ناهار با او لحظه شماری میکرده. این فیلم یکی از شاهکارهاشه. فیلمی پر از داستان و قصه، و فیلمنامه در بالاترین سطح خودش قرار داره. ولی برای دیدن این اثر باید با سینمای برگمان آشنا باشین.
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه