شيکاگو، سال ۱۹۱۶. «بيل» (گير) از دوزخ شهرهاي صنعتي مي گريزد و هم راه خواهر کوچکش «ليندا» (مانتس) و محبوبه اش «ابي» (آدامزا) که او را هم براي «امنيت» بيش تر خواهر خود معرفي مي کند، با قطار به سمت جنوب حرکت مي کند...
SERFAN BE DALILE INKE FILME DIGARI AZ AGHAYE GERE DIDE BASHAM TOONESTAM IN MASALAN FILM RO TA ENTEHA TAHAMOL KONAM . FILMHAYE IN KARGARDAN RO ENGAAR DARK NEMIKONAM
not bad 7
روزهای بهشت یکی از بهترین فیلم های کارگردان گزیده کار سینما ترنس مالیک و همینطور یکی از بهترین فیلم های دهه ی 80 که سرگذشت چند جوان را در سال 1916 در امریکا روایت می کند.\nبعد از یک موسیقی بسیار زیبا از استاد انیو موریکونه و نماهایی از دوران قدیم از انسان هایی متفاوت فیلم با لانگ شاتی از یک جوان که در پس زمینه اش یک کارگاه صنعتی وجود دارد شروع می شود و سپس هم به مدیوم شاتی از چند زن که در کنار رودخانه به شستشو مشغول اند میپردازد در همین ابتدا ما با دو شخصیت اصلی فیلم اشنا می شویم سپس به همان مرد جوان با بازی ریچارد گی یر برمیگردیم که حال مشغول ریختن زغال به کوره ی اهنگریست.به ناگاه مردی را میبینیم در حال صحبت با او.ما از صحبت های انها به دلیل سرصدای زیادی که در اطراف وجود دارد چیزی را متوجه نمیشیم ولی پس از درگیری انها و ضربه بیل به صورت شخص که توسط گی یر زده شده متوجه وخامت اوضاع می شویم فرد به زمین می افتد و گی یر نیز فرار می کند در همین زمان نیز ستون اهنی تازه ساخته شده به زمین می افتد به این معنی که شخص مورد نظر در اثر ان اصابت دار فانی را وداع گفته. ریچارد گی یر می دود و ما نیز با صدایی روی تصویر دخترکی با صدای کمی بم اما رسا روبرو می شویم که اطلاعاتی را از خود و بردارش و طرز تفکرشان به ما می دهد سپس نیز سه شخصیت اصلی در یک لوکیشن و بعد هم تغییر فضا به همراه موسیقی به گونه ایی که ان نماهای تاریک و تنگ به فضایی دل انگیز و روشن تبدیل می گردند همه اینها حاکی از تغییر زندگی و یا روی خوش زندگی به سوی انهاست.بیل(گی یر) ابی و لیندا بعد از سواری توسط قطار و توقف ان در مکانی پس از چندی توانسته اند در مزرعه ایی که متعلق به جوانی است مشغول بکار شوند و ادامه ی ماجرا...\n روزهای بهشت فیلم رابطه هاست و اعم سرمایه گذاریش را هم بر روی رابطه ی مرموز بیل و ابی قرار داده است رابطه ایی که در ابتدا بیننده انرا به شکلی دیگر میبیند اما هر چه از زمان فیلم می گذرد معماها برایش اشکار می گردند اگرچه که در همان ابتدا نیز بازی و نگاه های بیل با بازی بسیار خوب ریچارد گی یر حکایتی فرای یک رابطه ی خواهر و برادری را نشان می دهد اما نکته ایی که برای من سوال است این بوده که چرا باید ایندو خود را بردار و خواهر جای زنند و اساسا اینهمه پنهان کاری به چه دلیل است؟به هر حال ماجرا از جایی بیخ پیدا می کند که مالک مزرعه عاشق ابی می شود و دل به او می بازد و از انجاییکه او فکر می کند که ابی مجرد است و بیل هم برادر اوست تصمیم به ازدواج با او می گیرد پس از یک تصمیم گیری بیل و ابی از انجاییکه به مال صاحب مزرعه که اتفاقا به دلیل سرطان رو به موت هم است چشم می دوزند و ابی به دستور بیل به ناچار با او ازدواج می کند غافل از اینکه ابی به مرور عاشق صاحب مزرعه می شود و صاحب مزرعه نیز خیال فوت کردن را ندارد اینجاست که نقشه های بیل نقش بر اب می شود و ابی نیز او را پس می زند پس بیل تصمیم می گیرد که به خاطر فاش نشدن راز شان که شک و تردیدی بسیار را برای مزرعه دار ایجاد کرده بود مدتی را از ابی فاصله بگیرد.\nفصل دوباره چیدن گندم شروع می شود و بعد از یک سال بیل نیز باز می گردد اوضاع جایی تغییر می کند که حرص مزرع دار برای بدست اوردن پول بیشتر بیشتر می شود و اینجاست که طبیعت روی خوش خود را بر میگرداند و خشم خود را نازل می کند.\n\nهمانطور که می دانید ترنس مالیک یک طبیعت گرای محض است و در همه ی فیلم هایش نیز اراداتی را به طبیعت نیز داشته است!در روزهای بهشت نیز نماها و قاب هایی بسیار افسونگرانه ایی وجود دارد که هر یک به مانند یک پرتره ی نقاشی می باشد. مالیک مزرعه ایی ساده را به مکانی اسرار امیز تبدیل میکند و الاچیق اش را به میعادگاهی از عشق تشبیه می نماید در اینجا نیز به مانند خط باریک سرخ که چمنزار محیطی اسرار امیز به نمایش در امده بود که به ناگاه سربازان را می بلعید در روزهای بهشت نیز این گندم زار است که با خشم طبیعت عشق مثلثی این سه تن را فرو می ریزد نه نگاه های مزرعه دار از بالای سقف ویلای لوکس اش و نه بوسه های بیل بر روی صورت ابی و نه صبح بیرون رفتن های بیل و ابی این اتش طمع و حرص است که مزرعه دار را به نوعی از جنون رساند که تصمیم گیرد که افکار اش را جامعه ی عمل برساند به صحنه ی اتش سوزی دوباره نگاهی بیندازید ببینید که چگونه مالیک با تراولینگ های بی نظیر اش اوج کشمکش مردم را برای نابودی ملخ ها به تصویر می کشد ببینید که چگونه با میزانسنی شاهکار مزرع دار و ابی را به صورت سایه هایی سیاه که رابطه شان به نابودی گروییده یه تصویر می کشد در حالیکه اتش نیز در پس زمینه حکایت از سوختن عشق شان دارد.اینجاست که جنون به اوج می رسد و می شود انچه که نباید بشود.باید یکی از این سه ضلع مثلث نابود شوند و این ضلع نیز مزرع دار است البته نحو مرگ او نیز به نظرم کمی مسخره صورت گرفته :در حالیکه بیل و مزرعه دار به مانند فیلم های وسترن اسپاگتی در روبروی همدیگر قرار دارند و در دست مزرع دار تفنگ نیز هم است مزرعه دار تصمیم میگیرد به سمت بیل بیاد و....سپس هم دوربین اسب هایی که نظاره گر این عمل هستند را نشان می دهد اسب ها حرکت می نمایند و دوربین از بدن مزرعه دار به سمت آسمانی که حال آبی نیست و دود همه جای انرا گرفته (مرگ) حرکت می کند.\nبعد از این اتفاق بیل ابی و لیندا نیز تصمیم به فرار دوباره به مانند همان چیزی که در ابتدای داستان رخ داده می گیرند اینکه اساسا چرا ابی با انها فرار می کند و چرا در ملک اعیانی خود نمی ماند و به همراه قاتل شوهر اش می گریزد نیز جای سوال دارد؟!بیل با توجه به چهره ی سمپاتیک اش بیش از حد در این فیلم برخلاف اعمال اش معصوم به تصویر کشیده شده هم در مرگ داخل کارخانه و هم در مزرعه .به نوعی کارگردان به گونه ایی سعی در مبرا کردن او از هر گونه خطایی او را به تصویر کشیده است.\nپس از فرار این سه تن دوباره همان مسیر که در ابتدا طی گشته بود اینبار در درون قایقی کوچک تکرار می شود و همان موسیقی مفرح و فولکلور امریکایی پخش می شود اما اینبار مشخص است که به مانند قبل نیست و باید بیل تقاص خونی را که ریخته پس دهد.\nبا توجه به مرگ های رخ داده ترنس مالیک سعی کرده که پایان تقریبا خوشی را برای فیلم اش در نظر بگیرد پایانی که تقدیر و سرنوشت در ان حرف اول را میزند پس ابی سوار بر قطاری از سربازان جوان می شود به امید اشنایی با یکی از انها و ملیندا نیز سرخوش به همراه رفیق اش قدم زنان بر روی ریل قطار مسیر زندگی خود را به دست این ریل های سرنوشت میگذارد به امید انکه نشود انچه که قبل تر بر سر شان(بیل ابی و ملیندا) امده بود و این قطار با ان قطار قبلی فرق کند,شخصیتی که ناپخته ترین عضو گروه بود و جالب اینکه داستان نیز با صدا و دید او بود که تغدیه می شد,نریشنی که به خوبی هر زمانیکه لازم بود اضافه می شد و داستان را کامل می کرد. با اینحال نقطه قوت روزهای بهشت را می توان فیلمنامه ان(که البته در بعضی نقاط به زعم بنده ایراد نیز داشت که در بالا پرداخته شده) و همینطور قاب بندی ها بی نظیر و میزانسن های عالی اقای ترنس مالیک دانست.فیلم علی الرقم کندی بسیارش به شیرینی و صمیمت به پیش می رود و ما را از دیدن طبیعت بسیار زیبا سیراب می نماید.\n3.5.4\n
داستانی که مایه دار بود ولی اصلا خوب ساخته پرداخته نشده بود و کارگردان هم نتونسته بود به خوبی از پس اصلاح اون بربیاد و بنابراین با کند کردن بیش از حد ریتم فیلم تلاش کرده بود جلوی نقطه ضعفهای داستان رو بگیره در کل نتونست یک نتیجه گیری مشخص از کل داستان ارائه کنه لذاآخر فیلم سردرگم تموم شد
در کل فیلم خوبیه ،ارزش یه بار دیدن داره.... ولی از اون دسته فیلم ها نیست که تو ذهنتون بمونه
در کل فیلم ضعیف و بسیار کند بود.البته با تصویر برداری فوق العاده عالی
هم لذت هم تفکر\nسلطان مالیک
خوب بود
عاشقانس؟؟؟
نظر شخصیم اینه که فیلمه ضعیفیه\nبسیار ریتم فیلم کند و دور از صحنه های جذاب و از نظر داستان هم فکر نکنم بشه توی دنیای واقعی همچین موقیتی رو تصور کرد.
یکی از بهترین فیلمبرداری های تاریخ سینما رو میشه توی این فیلم دید.
فیلم نگاهی زیبا دارد به تقابل عشق و زندگی.اگر عشق باشد زندگی هم هست؟ عشق آدمی را تا کجاها می بَرَد؟
عالی بودش ممنون مالیک
بسیار زیبا ...
روز های بهشت فیلمی بهشتی برای سینما دوستان و عاشقان فلسفه است ترنس مالیک بار دیگر دید وسیع خود را به زندگی از دریچه ی دوربین به رخ همگان میکشد و فیلمی به مشابه یک شعر می آفریند
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه