خیلی کم
زیاد
مکالمه” بیش از همه برای دو چیز به یاد ماندنی است. یکی برای صحنههای خیابان ابتدای فیلم و تشریح دقیق چگونگی ضبط صدای زن و مردی که در حال قدم زدن در میان جمعیت هستند توسط سه میکروفون و سپس ترکیب سه نوار برای به دست آوردن نوار مادری که همه گفتوگو در آن به وضوح شنیده میشود (و شباهت این فرایند با میکس صدا در فیلمسازی). دوّم به خاطر شخصیتپردازی قهرمان اصلی فیلم هری کُل که به دقت طراحی شده و دارای نوعی مشکل ارتباطی است و افسردگی پنهان است که از جمله در شکل لباس پوشیدن او (بارانیِ شفاف در همه شرایط و عینک دِمُده) و رفتارهای وسواسآمیزش نمود پیدا کرده است.\nتِم اصلی فیلم ــ رابطه مشاهدهگر با موضوع ــ البته بکر نیست و خود کاپولا به تاثیرپذیری خود از فیلم آگراندیسمان آنتونیونی اشاره کرده است. نکتهای که کمتر به آن اشاره شده است شباهت این موقعیت با موقعیت هنرمند، بخصوص عکاس و فیلمساز مستند است که با آن شباهت دستگاههای ضبط و تدوین صدا با ابزار فیلمسازی دست به دست هم میدهند تا موقعیت هری کل را به موقعیت فیلمساز نزدیک کنند. فیلمسازی که مدام در حال مشاهده زندگی است و بیش از اینکه تاثیرش در زندگی جاری برایش مهم باشد از دقت کارش و تواناییهای تکنیکی خودش لذت میبرد و شاید هم گاهی مانند هری کل دچار عذاب وجدان میشود. امّا این همه به خودی خود فیلمی جذاب به وجود نمیآورد. نفس مشاهده خیابان و حرکت آدمها در آن است که به فیلم جذابیت میبخشد و در اینجا با یک تضاد درونی در ساختار فیلم مواجه هستیم. فیلمی که میخواهد یک جور معادل شنیداری فیلم آگراندیسمان باشد (در آن فیلم عکاس مدام عکسی را بزرگ میکند تا رابطهای را در آن کشف کند) ناچار است به وجه دیداری تکیه کند و جذابیت خود را دست کم همان اندازه که در نوار صوتی فیلم میجوید (و به گمان من بیش از آن) در تصویرهای آن بیابد. از یک منظر نوع استفاده از تصویرهای زوجی که در خیابان راه میروند غیرمنطقی است. این تصویرها که با لنز تله گرفته شده است یک جور نقطه دید دوربین-میکروفونی است که از بالای ساختمانی زوج را دنبال میکند، نه نقطه دید هری کُل، امّا همه جا برای بصری کردن دغدغههای ذهنی او به کار گرفته شدهاند. مشکل از آنجا شروع میشود که میل به دید زدن که به اعتقاد برخی در ذات سینماست در بنیاد خود یک دید زدن بصری است و استراق سمع ظاهراً هرگز به تنهایی نمیتوان جای آن را بگیرد. همه آن تصاویر خیابان هم به دو دلیل جذابند. یکی همین میل به دید زدن دو آدم از دور (که در اینجا چون حرفهایشان را هم میشنویم جذابتر میشود) و دیگر لذت بردن از تواناییهای تکنیکی گروهی که آنها تحت نظر گرفتهاند.\nآیا مشکلات شخصیتی هری کل معلول قرار گرفتن در موقعیت مشاهدهگری هستند که با وجود آگاهی به پیآمدهای فاجعهبار اطلاعات صوتی که جمعآوری میکند روی مرگ و زندگی دیگران، باید نسبت به آنها بیتفاوت باشد یا برخی از این خصوصیات شخصیتی ذاتی او هستند و باعث میشوند او بر خلاف دیگر همکارانش نتواند بیتفاوت باقی بماند؟ لذتبخش بودن توانایی تکنیکی ظاهراً تنها چیزی است که به هری کل لذت میبخشد و او را به هیجان میآورد و از این منظر باز او را به یک هنرمند، بخصوص هنرمندی که در سینما کار میکند و کارش یک وجه تکنیکی پررنگ دارد، شبیه میکند. افزودن یک بُعد معنوی به شخصیت او (رفتن او به کلیسا برای اعتراف) و علاقه هنری جدّی (ساکسیفون نواختنش در تنهایی) یک گام دیگر شخصیت او را به فیلمساز نزدیک میکند.\nموسیقی جازی که هری کل در تنهایی مینوازد، همانند نوای اندوهگین و آرامشبخش پیانویی که در بیشتر فیلم روی تصویرهای خیابانهای مناطق حاشیهای شهری میشنویم، برای من از یک جور رضایت دادن و پذیرش ناتوانیمان در ایفای نقش موثر در مشاهداتمان حکایت میکند و موقعیت مشاهدهگر حرفهای را به موقعیت انسان به عنوان مشاهدهگر به طور کلّی نزدیک میکند. چیزی که ناتوانی انسان را در ایفای نقش فعال در رویدادهایی که شاهد آنهاست قابلتحمل میسازد هنر و در اینجا موسیقی است که موقعیت غیراخلاقی را به یک وضعیت روحی همزمان اندوهگین و لذتبخش ارتقا میدهد.\nاین فیلم خیلی بیشتر از پدرخواندهها به موقعیت کاپولا و محیطی که برای او آشناست نزدیک است و به گمانم اگر او همین راه را ادامه میداد فیلمهای دلنشینتری میساخت. امّا در ادامه فعالیت فیلمسازی اش، ظاهراً وجه تکنیکی شخصیت هَری کُل-فرانسیس فورد کاپولا بر وجه هنری-عاطفی او سایه میاندازد، هرچند وجه اخیر نیز اینجا و آنجا سر برمیآورد و خود را به رخ میکشد.
نقد فیلم مکالمه ی فرانسیس فورد کاپولا\n\nفروپاشی حریم ذهنی و شخصی\n\nبه اعتقاد من این بهترین فیلم کاپولاست چرا که اجزایش بسیار بهتر از هر فیلمش کنار هم به دقت جای گرفته اند و همچنین کاپولا در این فیلم بهتر از فیلم های معروفش از پس فضای حاکم بر اثرش بر آمده است و یک شخصیت منحصربفرد را به خوبی پرداخت می کند و سعی می کند همان را عمیق و عمیق تر کند و زیاد شلوغش نکند که این بهتر است تا اینکه شما شخصیت های زیادی وارد کنید و توان پرداخت همه ی آنها را نداشته باشید.\n\nشخصیت اول فیلم یعنی هری کاول یک جاسوس خصوصی است که در کار خود بسیار حرفه ای است و این را در آغاز فیلم شاهدیم که چگونه مکالمه ی یک زوج جوان را در محیطی وسیع و شلوغ ضبط می کند و همین مکالمه تبدیل به پلات مرکزی فیلم می شود چرا که هری به دنبال اتفاقاتی که می افتد سعی می کند روی آن دقیق و دقیق تر شود تا بعضی از معماها برایش حل شود.\n\nهری کاول شخصیتی نسبتاً مذه.بی است و این را سعی می کند کاپولا در بخش هایی از فیلمش برجسته کند و همچنین تجربه ای بسیار تلخ در خاطره ی خود دارد که هم او را آزار می دهد و هم محتاط و ترسویش کرده است. محتاط بودنش را از قفل های درب منزلش می فهمیم که حتی در آغاز فیلم از هدیه ی تولدی که یکی از همسایه ها برای او در خانه اش گذاشته است ناراحت می شود و همچنین از نحوه ی نگهداری از دختر مورد علاقه اش هم می شود به شخصیت او بیشتر نزدیک شد چرا که انگار او نمی خواهد دیگران مثل خودش به حریم خصوصی او مت.جاوز شوند و سعی می کند با دقت تمام کنترل حریم خصوصی خودش را حفظ کند.\nاما کنجکاوی او در مسئله ی آن زوج باعث می شود هم از نظر ذهنی دچار فروپاشی شود و هم حریم خصوصی خود را به مرور نابود کند. در واقع هری به دلیل عذاب وجدانی که در یکی از کارهای قبلی خود داشته است(که موجب قتل یک خانواده شده است) به دنبال آن است که اجازه ندهد این بار دوباره آن اتفاق بیفتد و یکبار در فیلم می گوید که من از مرگ نمی ترسم بلکه از قتل می ترسم. اما در طی این قضیه نه تنها نمی تواند جلوگیری از قتل کسی کند بلکه باعث می شود که کنترل امور خصوصی خود را نیز از دست بدهد. چرا که او به دلیل فشار روانی بالایی که تحمل می کند انگار توهم به درون حیطه ی واقعیت دور و برش وارد می شود و او را منفعل می کند و همچنین درجه توهم و ترسش از به باد رفتن حریم خصوصی اش بسیار بیشتر از تهدید خارجی است که به او تحمیلمی شود و همین باعث می شود که کنترل خود را بر همه چیز از دست بدهد.\nدر واقع آشفتگی ذهنی هری به مرور و لحظه به لحظه توسط آن مکالمه بر کنترلش بر محیط اطرافش غلبه می کند و او را شکست می دهد شبی که رویایی را می بیند را به یاد آورید که همین آشفتگی ذهنی چطور موجب می شود آن زن نوارهای او را بدزدد و به حریم شخصی او نفوذ کند. مکالمه بارها بارها در فیلم شنیده می شود و هربار انگار همانطور که ما به آن نزدیک می شویم همانطور هم زندگی هری را تحت تأثیر قرار می دهد و محاصره ی خودش را تنگ تر و تنگ تر می کند.\n
فیلم خیلی خوب با پایانی غافلگیرکننده و نفس گیر. فقط اوایل فیلم کمی کند پیش میرفت.
سنگین و نفس گیر!\n\nمعمای فیلم چنان با شخصیت گره خورده که جدا شدنی نیست...\nفیلم نه تنها خسته کننده نیست، بلکه لحظه به لحظه بخشی از داستان خودش را جلوی پای تماشاگر می‌گذارد... و این کار را با تصویری کردن ماجرا بسیار لذت‌بخش‌تر انجام میدهد... این‌که روندی آرام دارد، ضعف نیست! که البته در بسیاری کاپولا سعی کرده با ایجاد ضرباهنگ در تدوین این روند کند را هم بشکند!\nکات‌ها، دکوپاژ‌ها، و بیان تصویری ماجرا (حتا در مورد صداهای ضبط شده) و مخصوصن در سکانس پایانی، بی‌شک نشان‌دهنده‌ی سبک فورد کاپولاست...
کاپولا اون سال خودش از خودش اسکارا را برد (پدرخوانده 2)!!!
تنها دلیلی که نمره ی کامل ندادم و از 10 بش دادم 9 این بود که کمی حوصله سر بر بود...فیلم خیلی هیچکاکی بود ولی یه جورایی اورجینال و دارای امضای کاپولا هم بود...حوصله توضیح ندارم ولی حتما ببینید
از همتون تشکر میکنم
بد نبود ارزش یکبار دیدن رو داشت ولی کمی کند پیش میرفت وخسته کننده بود
برنده ی نخل طلا.....
یه شاهکار به تمام معنا
کسل کننده
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه