آقای "هالوت" باید در پاریس به یک دیدار رسمی برود اما در هزار توی معماری مدرن ساختمان گم می شود.در هجوم توریستها او به همراه گروهی از توریستهای آمریکایی در اطراف پاریس پرسه می زند و...
ندارد
ندارد
«از ماشین هایی كه در راه بندان گیر كرده اند، شعریت برمی خیزد و همینطور راه بندان ادامه دارد. تا كی؟ ماشین ها بالاخره در دایره ترافیك شهر جمع می شوند و راه بندان ایجاد می كنند. ترافیك جهنم است اما یك تلنگر كوچك - حس خاصی از رهایی كه با موسیقی نواخته شده به وسیله یك ارگ به ذهن متبادر می شود - می تواند همه چیز را تغییر دهد و در نهایت از افسون رهایی یابد. موسیقی پرطنین چیزی است كه با ماشین هایی كه ناامیدانه در یك دایره می چرخند و بخشی از یك چرخ و فلك می شوند همخوانی دارد، چرخ و فلكی كه استعاره ها حول آن دید ما را روشن و شفاف می سازند. دفعتاً شخصی سكه ای را درون پاركومتر می اندازد و صحنه طوری است كه انگار انداخته شدن سكه در پاركومتر باعث روشن شدن دستگاه پخش موسیقی و حركت چرخ و فلك می شود».
چقدر رنگ ها زیبا هستن تو این اثر؛ قابل توصیف نیست ... جادوی نگاتیو کاملاً حس میشه. تصاویر و رنگ ها اتمسفر خاصی دارن. پر از حس هستن ... در یک اثر سینمایی کمتر این حال و هوا رو تجربه کرده بودم. همیشه لا به لای فیلم یاد عکس های هری کالاهان میفتم. جلوی چشمم میان... در playtime دقت در جزییات کم نظیر هست. موسیقی ، اصوات و سکوت ها عالی ... برای شخص من جدا از فیلم های دیگه بوده و هست. نه از این بابت که بهترین اثر سینماییِ زندگیم رو میبینم! چون (خصوصاً از بارِ دوم) میتونم غرق در همین رنگ ها و تصاویر و اصوات بشم بدون درگیری با دال و مدلول ها. و در لحظه حیرت زده لذت ببرم.
خیلی خوبه .یک اثر هنری.. دلنشین و زیبا
کلا سینمای تاتی سینمای معمولیی نیست و مدیومها رو به شدت تغییر میده و قاعده ی هر کنش و واکنشی رو نسبت به خودش و مفاهیم مورد نظرش تغییر میده. از شرایط سختی که برای ساختن فیلمهاش (به خصوص این فیلم) تحمل میکنه تا ندیده شدن فیلمهاش به نسبت آدمهایی مثل گدار و تروفو و انتخاب کمدی، در فضای روشن فکر زده ی فرانسه به عنوان بستری برای روایت های بی نقص و تند و تیزش نسبت به جامعه و مدرنیته. \n10 از 10
سینما جزء تفکیک ناپذیر شهر است، از آن پیش تر یا پس تر نیست، یک روح است در دو کالبد، گونه ای جوهر مشترک...سرژ دنی/Serge Daney \n\nسینمای ژاک تاتی (Jacques Tati) یکی از معدود فصول مشترک معماری و سینما به ویژه در ژانر کمدی است.تاتی کارش را زمانی بعنوان طنزپردازی برجسته شروع کرد که هنوز خاکسترهای جنگ دوم و سایه شوم آن و تبعات دهشتناکش بر پهنه اروپا بر جای بود. تاتی در آثارش گذار اروپا از ویرانی های جنگ را به اروپای جدید با استعاره معماری نمایش می دهد و این تنها نمایش نیست بلکه او در مقام ناقدی آگاه و با تسلط بر ابزار سینما مصداق کامل یک سینماتوگرافر است. سینمای تاتی پرداختن به ابژه های روزمره و در دسترس قراردادن آن است.او با بهره گیری از سینمای پدر و رئالسیم ناب ولی بی توجه به ساختار روایی سنتی آن چنان خلاقانه رخدادهای طنز آمیز را به بدنه روایت پیوند می زند که سبک بصری اش و نگاه مدرن اش به اشیاء و جنبه های پدیدار شناسانه آن هنوز قابل تأمل می نماید.پروژه ی سه ساله و پر هزینه ی تاتی در دهه ی شصت شاهکاریست که به هیچ وجه نمیتوان تاریخ سینما را بدون ان تصور کرد. وقت بازی کمدی بی کلامی است که تاتی در ان نگاهی نقادانه توام با هجو را نسبت به سردرگمی های حاضر در عصر تکنولوژیک ارائه کرده استهیچ داستانی در کار نیست. تاتی در این اثر عجیب و گیج کننده، تمام آن تم های مورد علاقه، تمام آن طراحی های پیچیده ی باورنکردنی، تمام آن دکوپاژهای سرسام آور و حیرت انگیز و خلاصه تمامِ آن چیزی که سینمای او را تشکیل می دهند را جمع کرده و به کمال رسانده. کنترل تاتی روی تک تک نماهای فیلمش اعجاب انگیز است. فصل طولانی رستوران، آنقدر دکوپاژ پیچیده ای دارد که آدم نمی تواند سر در بیاورد تاتی چطور به چنین طراحی ای رسیده است. همه چیز نشان از کمال این مرد نابغه دارد. او طوری در ساختن فیلم هایش وسواس داشت که حتی کوبریک که معروف بود به کمال گرا بودن، در مقابل او اصلاً کمال گرا به نظر نمی رسد. تاتی در یک کادر، آنقدر آدم وارد می کند و همزمان، آنقدر داستان تعریف می کند که شما باید چند بار فیلم را ببینید تا سر از همه ی اتفاقاتی که در یک لحظه می افتد، در بیاورید. « زنگ تفریح » فیلم اعجاب انگیزی ست، تماماً بصری. معدود حرف هایی هم که از دهان آدم ها بیرون می آید اصواتی هستند نامفهوم که از ته گلوی آن ها خارج می شود. تاتی فیلم هایش را بدون صدا فیلمبرداری می کرد و بعداً در استودیو، دیالوگ های انگشت شمار ( این صرفاً یک تمثیل نیست، دیالوگ ها واقعاً انگشت شمار است ) را اضافه می کرد. آدم ها در هم وول می خورند. فیلم روی هیچ کس، حتی خودِ آقای اولو هم تمرکز نمی کند. همه می روند و می آیند و از کنار هم رد می شوند. شوخی های بصری تاتی مثل همیشه، در حد کمال است. واقعاً در یک نوشته ی چند خطی نمی شود همه ی آن چیزی را که او در فیلم گنجانده، نقل کرد. فقط و فقط باید این فیلم را دید و از لحظه لحظه اش لذت برد. دیدگاه نه چندان مثبت تاتی به دنیای مدرن، در جای جای فیلم مشهود است. لحظاتی که او در اداره ای عجیب و غریب، با معماری ای پیچیده، که همگی حاصل ذهن نبوغ آمیزِ تاتی است و خودش خلقشان کرده، گم می شود، این نگاه نه چندان خوش بینانه را می توانیم ببینیم. تاختن او به ثروتمندانِ فخرفروشِ برج عاج نشینِ پاریسی در فصل دیوانه کننده ی رستوران، واقعاً دیدنی ست؛ رستوران همه جایش می لنگد و گرداننده ی آنجا دائم دنبال معمارِ گیجِ این محیط می گردد تا به او تذکراتی بدهد درباره ی بد ساخته شدنِ فلان ستون یا اضافه بودن فلان دیوار. مشتری ها کم کم می آیند و با حضور اولو در آنجا، همه چیز رنگ و بویی دیگر می گیرد. دیوارها فرو می ریزد، لباس ها پاره پوره می شود و چیزی که در آخر باقی می ماند، هرج و مرج مطلق است. دقت کنید به شوخی فراوانی که تاتی با شیشه ها انجام می دهد. شیشه ها، به عنوان جداکننده ی نامرئی بیرون و درون، در لحظه لحظه ی فیلم او حضور دارند و تاتی شوخی های عجیبی با این عنصر انجام می دهد، چه آنجا که برای لحظاتی به خانه ی دوستش رفته و از آنجایی که خانه به اصطلاح مدرن ساخته شده، دیوارهایی شیشه ای دارد که همه چیزش از خیابان پیداست و چه آنجا که اولو قرار است در یک محیط شیشه ای منتظر رئیس بماند و تاتی با کات زدن های متناوب به درون و بیرون این محیط شیشه ای و در نتیجه تقابل ظریف بین سر و صدای بیرون و سکوتِ داخل محیط شیشه ای، فضایی طنزآمیز بوجود می آورد که واقعاً دیدنی ست. این فیلم را فقط باید دید چون هر ثانیه اش چیزی برای دیدن دارد و می تواند نه دو ساعت، بلکه دو روز هم طول بکشد..تاتی با هزینه بسیاری در زنگ تفریح شهری مدرن را به کمک دوست معمار و طراح صحنه اش یوجین رومان (Eugene Roman)با ساختمان هایی خارج از مقیاس در حومه پاریس عیناً بازسازی کرد تا هر چه بیشتر به بیان مفهوم فضا و معماری کمک کند. تاتی با استفاده از لایه های اصلی قاب و چینش هنرمندانه مدل ها نوعی کمینه گرایی را ارائه می دهد بطوریکه چندین کنش (act) همزمان در یک قاب بوقوع می پیوندد و میزان پرداختن کارگردان در اینگونه قاب ها به شخصیت اصلی(آقای اولو) همان قدر مهم است که پرسوناژهای دیگر این قاب. به سختی می توان نمای درشتی از این شخصیت ها دید می توان این گونه تفسیر کرد که به نوعی به این دلیل تاتی از این نماها سر باز می زند چون اصولاً نزدیک شدن به انسان مدرن و پی بردن به درونیات او امری نا ممکن است.پس باید به عنوان توده ای از آنها آن را نمایش داد همچنانکه پاریس مثل کلان شهر های دیگر در نظر تاتی می نماید و فقط لحظه ای انعکاس برج ایفل در شیشه ما را به فهم اینکه این اتفاقات در پاریس می گذرد رهنمون می شود.آقای اولو در بسیاری از موارد در برخورد با اشیا ء سردرگم است ولی مدتی و در نمایی پس از آن آقای اولو را سازگار با محیط اطراف می بینیم.سازگاری مشخصه اصلی انسان روزگار ماست. آیا این مائیم که تکنولوژی را کنترل می کنیم یا برعکس تکنولوژی بر ما غالب است ؟ پلان سکانس آخر ترافیک(1971) را ببینید انسانها در میان انبوهی از اتومبیل ها گرفتار آمده اند آیا این همان تفسیر میکل آنجلو آنتونیونی معمار سینمای مدرن از بی هویتی و خلأنیست که با استعاره ساختمان های بلند بتونی آدمی را احاطه می کند.؟\nشرمنده از پرحرفی سپاس از توجهتون
عجب شاهکار هنری!\nچه ظرافتی!\nبی اندازه زیبا و دوستداشتنی... \nسبک فیلمسازی تاتی خیلی شبیه به روی اندرسون هست. \nبدون هیچ شک و تردید 5 فیلم باقی مانده از این کارگردان رو با ولع تمام تماشا خواهم کرد.\nو بشدت پیشنهاد میشه...
یک فیلم بینظیر
اوج بازی با نور، اوج بازی با تصویر ...\nاوج بازی با صدا، اوج بازی با سکوت ...\n\nاین اثر چقدر ماهرانه و عاشقانه ساخته شده است. توجه عمیق تاتی به جزییات در این فیلم کم نظیر است. البته نمیتوان کتمان نمود که شاید Playtime برای بخشی از مخاطبین کسل کننده باشد. اما برای آنان که قدرت لمس سینما را دارند، تماشای Playtime به عنوان یکی از ظریف ترین کمدی های تاریخ حتما توصیه میشود.
همونطور كه مترجم گفته فيلم پر خرجيه ولي از ديدگاه سرگرمي اگه به فيلم نگاه كنيم خيلي بي سرو ته هستش من كه فقط فيلمو به خاطر حرفي كه حس مي كردم پشت فيلم هست تا اخر دنبال كردم وتا حد نگاه منتقدانه خودم خوشم اومد ولي به كسي توصيه نميكنم خسته كنندست!!!
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه