Persona Poster

Persona 1966

8.1 Rating
117K
86
نمره منتقدین

«اليزابت فوگلر» (اولمان) بازيگري است که ناگهان تصميم مي گيرد سکوت اختيار کند تا ظاهرا ديگر مجبور نباشد در زندگي »نقش« بازي کند و دروغ بگويد. اما «آلما» (آندرسون) پرستاري که مأمور مراقبت رواني او در ويلايي ساحلي شده، ظاهرا زني متفاوت و اميدوار به زندگي است.

Ingmar Bergman
برنده 11 جایزه و نامزد 5 جایزه دیگر

سایر جزئیات

Not Rated

زیاد

زیاد

1966-10-18
85 دقیقه
$90,556.00

کالکشن های مرتبط

برترین فیلم های دهه 60 از دیدگاه ایرانیان #1
برترین فیلم های دهه 60 از دیدگاه ایرانیان #2
برترین فیلم های دهه 60 از دیدگاه ایرانیان #3
برترین فیلم های دهه 60 از دیدگاه ایرانیان مشاهده

دیدگاه کاربران

ارسال دیدگاه
Masud Kazemi's avatar Masud Kazemi
7 سال پیش

بزرگترین و تأثیرگذارترین اثر برگمان=پرسونا

siavash3268's avatar siavash3268
7 سال پیش

یه فیلم فوق خسته کننده و ملال اور

a.ataie78's avatar a.ataie78
7 سال پیش

پرسونا به نظر من قصه ی سینماست فیلمی که انگار از روی فیلمی داره ساخته میشه و برای تمجید از سینما اومده این فیلم رو باید بار ها و بار ها دید و هر چه بیشتر این شاهکار رو ببینی به این نتیجه میرسی که زندگی یک بازی عجیب و مضحک بیشتر نیست

شهریار سلطانی's avatar شهریار سلطانی
7 سال پیش

شاهکار ابدیست این فیلم\nوقتی درباره پرسونا صحبت میکنیم نیازی به مبالغه و اغراق کردن نیست، چون مشخصا این فیلم شاهکار برگمان است، و یکی از بهترین فیلمهاییست که تاکنون ساخته شده است. دلایل زیادی وجود دارند که چرا پرسونا چنین جایگاهی در میان آثار برگمان دارد، شاید نتوان تمام آنها را برشمرد، اما میتوان گفت که این فیلم تمام عناصری که یک فیلم بینقص باید داشته باشد را دارد.به نظرم در کنار فانی و الکساندر بهترین فیلم برگمن است.\nاز سکانس آغازین مشهور فیلم ( که یکی از بهترین تدوینهای تاریخ سینماست) تا نماها و قاببندیهای خاص سون نیکویست، که نور و بافت ویژهای دارند، و شیوهای که او دو شخصیت اصلی را بااستفاده از سایهها در تصویر قالب میگیرد،. همه اینها زیرمجموعه کارگردانی هنرمندانه و استادانه برگمان است، که چنان عروسکگردانی متبحر نخها را حرکت میدهد و داستانی کامل، که همزمان هم مبهم است و هم آشکار خلق میکند.\nفیلم شمشیر دولبه رئالیسم و سورئالیسم است که تا نهایت بیننده را کنترل خود نگه میدارد، و همزمان آنها را با استفاده از جذابیت و گیرایی داستان، در بند میکشد. برای یک فیلم تفسیری، مانند پرسونا، این یک نقطه قوت است که در مباحث سینمایی زیاد درباره آن صحبت شود. «پرسونا» فیلمیست که میتوان بسیار زیاد درباره آن صحبت کرد. فیلمی که همه کتابهای جهان میتوانند از آن سخن بگویند. و از همه مهمتر، این اثر کلاسیکیست که به هیچ زمانی وابستگی ندارد، و هرگز در تاریخ سینما فراموش نخواهد شد.

moinipooya's avatar moinipooya
7 سال پیش

تحلیل یونگی از پرسونای برگمان \nآن چه جلوه گر و نمایان است، علاقه برگمان به روانشناختی, تاثیر و اقتباس آن در بستر تقریبا تمامی آثارش است. گویی روانشناسی تحلیلی کارل گوستاو یونگ بوده که بیشترین نفوذ را در فلسفه فیلمسازی برگمان در دهه 50_60 و به خصوص این فیلم داشته است. عجیب نیست که فلسفه پشت فیلمهای برگمان، اثر را برای مخاطب به ویژه مخاطب عام گنگ و سخت فهم کند اما با توجه به امتیاز هایی که این فیلم توسط مردم در سایتهایی نظیر imdb کسب کرده میتوان قضاوت کرد که برای همه مخاطبین جذاب است. سوال این است که چرا؟\nقطعا به این دلیل که چه در روانشناسی و چه در فلسفه هیچ مفهومی انتزاعی تر و ارزشمند تر از مفهوم خود نمی باشد به جرات می توان گفت حتی از پرداخت به مفهوم هستی نیز مهم تر است. یونگ در این باره می گوید: هدف از زندگی شناختخودمی باشد.د ر حقیقت خود کهن الگویی*است که نمایانگر تعالی همه تضادهاست. به طریقی که وجوه شخصیتی ما به تساوی ابراز شود. آن گاه هم زن هستید, هم مرد در عین حال هیچکدام نیستید. هم خوب هستید هم بد در عین حال هیچ کدام نیستید. در جوانی روی ایگو* تمرکز می کنید و نگران ابتذال نقاب اجتماعی تان هستید و وقتی سن شما بالا رفت با عمق بیشتری روی مسئله خود متمرکز می شوید و به مردم,زندگی و کائنات نزدیک می شوید (این شما را یاد شخصیت پروفسور بورگ در توت فرنگی های وحشی نمی اندازد؟). این پرداخت به مسئله خود بوده که سوای هر سبک و فرم فیلمسازی آثار برگمان را برای هر قشری دلنشین و جذاب کرده است. اما چرا برگمان یونگ را برای برداشت روان تحلیلی اثرش انتخاب کرده است؟\nاین سوالی است که خود برگمان باید پاسخ دهنده آن باشد اما ویژگی هایی که برگمان یونگ را به دیگر روانشناسان به خصوص فروید _که معاصر یونگ نیز بوده_ ترجیح داده را در فیلمهای برگمان میتوان دریافت و شناسایی کرد:\n1- یونگ بحث ناخودآگاه جمعی را در مقابل فروید که ناخودآگاه را به طور کلی برآمده از خودآگاه و وابسته به آن می دانست,مطرح کرد که احتمالا برای برگمان نیز قابل توجیح تر بوده است.\n2- بر خلاف فروید که دین را توهم نژندی وسواس آمیز بشر و رفتاری اسکیزوفرنیک می دانست، یونگ اعتقاد داشت که روح و روان انسان خصلت و کارکرد دینی دارد. خدا حقیقتی است روانی و تصور وجودی الهی اگر خودآگاه نباشد, ناخودآگاه در همه جا رواج دارد. البته از آنجا که پیرو مکتب اصالت عمل (و معرفت شناسی کانتی) نیز بود تاکید می کند چون وجود خدا تجربه ای قابل دسترس نیست پس تجربه ای است درونی در نتیجه زاییده ناخودآگاه جمعی است. پس بین خدا و انگاره خدا تمایز قائل می شود و اساسا بحث شناخت خداوند و اثبات آن را بیهوده می داند. از نظر او وجود خدا اثبات خدا نیست بلکه صرفا تجربه خدا می باشد. (این پرسش های شکاکانه درباره وجود خدا شما را یاد فیلم مهر هفتم نمی اندازد؟) برگمان نیز با اینکه در برخی سایت های معتبر مانند ویکیپدیا هم آمده هیچ وقت آتئیست نبوده و صرفا سوالاتی من باب مکاشفه دلیل بر اعتقادات آتئیستی یا نیهیلیستی او نبوده است ضمن اینکه شاید بتوان او را در دسته آگنوستیک ها قرار داد اما تا به حال در این خصوص نیز ادعایی از طرف فیلمساز صورت نگرفته است.3- اعمال کارکردی چهار گانه برای بدن توسط یونگ:\nشعور: چیزی وجود دارد - تفکر: آن چیز چه می باشد؟ - احساس: آیا دلپذیر است یا خیر؟ - مکاشفه: آن چیز از کجا آمده و به چه سوی کشیده می شود؟. \n4- فروید موضع اصلی در رویا را فیزیولوژیک در نظر گرفته بود در حالی که یونگ رویا را ریشه در روان و بخصوص کهن الگو ها می دانست. (به موضوع رویا در فیلمهایی نظیر توت فرنگی های وحشی و پرسونا به طور ظریفی پرداخت شده است.)\n5- یونگ رویا را تلاشی برای به روز بخشی یا بخش هایی که در روان تحول نیافته بود به ویژه آرکیتایپ ها می دانست اما فروید رویا را تلاشی پنهان برای ارضای تمایلات و یا بازگشت عناصر سرکوب شده می دانست.\n6- برخلاف فروید, یونگ مهمترین بازه سنین برای تعالی و شکوفایی را بزرگسالی می دانست نه کودکی (تقریبا در تمامی شخصیت های آثار برگمان این شکوفایی و تحول در دوران بزرگسالی به نمایش درآمده)\nانطباق همین چند نکته مذکور با برخی فیلمهای شاخص برگمان در آن دوره نشان می دهد چرا برگمان یونگ را (به بزرگترین رقیب و استادش فروید) ترجیح داده است. البته معاصر بودن یونگ در برهه ای از زندگی برگمان و تبلیغاتی که در اروپا صورت می گرفته نیز بی تاثیر نبوده است.\nمی توان گفت مهمترین و عجیب ترین سکانس فیلم پرسونا همان سکانس ابتدایی فیلم است که من اسم آن را سکانس رویا می گذارم. این سکانس با روشن شدن آپارات و حرکت نوار سلولوئید شروع شده (این لوپ تا پایان فیلم ادامه دارد (در اصل این لوپ زمانی, که در آغاز فیلم با نمایش نوار سلولوئید شروع و انتهای فیلم با تمام شدن نوار به پایان می رسد نشان دهنده ی پردازش رویا در خواب است) احتمالا کارگردان زندگی را به خوابی تشبیه کرده که رویاها حوادثش را رقم میزنند). این سکانس شاید پرداخت شده از جمله یونگ که می گوید: رویا تماشاخانه ای است که بیننده خواب هم سن نمایش است,هم بازیگر,هم نویسنده و هم تماشاگر آن.در این سکانس ما تصاویری پراکنده و نامربوطی می بینیم که پشت سرهم به نمایش درآمدند. از دیدگاه یونگی این ها همان آرکیتایپ های هستند از جنس تصاویر ذهنی, ناشی از ضمیر ناخودآگاه جمعی که در تجربیاتی مانند تولد, مرگ و خواب متبلور می شوند و ریشه هایی باستانی و کهن, از جنس مناسک و آیین مذهبی مستمر در تاریخ, اسطوره ها, مکان ها و داستان ها دارند و در تفکر جمعی وجود دارند. همه ما خواب هایی با محوریت تناسلی و زایش و مرگ می بینیم (اشاره به صحنه هایی که آلت تناسلی,کودک و مرده ای به نمایش در می آید). همه ی ما در خواب مکانی را می بینم که برایمان آشناست اما نه می دانیم کجاست و نه تا به حال به آنجا رفته ایم. بریدن سر گوسفند از معروف ترین مناسک مذهبی و یادآور داستان ابراهیم پیامبر است و فرو کردن میخ به دست هم جزو مشهور ترین داستان های کهن مذهبی یعنی مسیح مصلوب می باشد. پسرک هم تجلی فردی است که رویاها را در این خواب به طوری خدایگانه پردازش می کند, این فرد احتمالا خود برگمان می باشد(صحنه ای که پسرک کتابی می خواند و شروع می کند به پردازش تصویر دو شخصیت اصلی داستان (از منظر یونگ بیماران روانی و به خصوص هنرمندان به تجربه های کهن نزدیک ترند). در این صحنه ما مهمترین عنصر فیلم را که اسم خود فیلم نیز می باشد تماشا می کنیم; پرسونا (از نظر یونگ مهمترین کهن الگو ها عبارتند از: پرسونا, سایه, خود, آنیما و آنیموس).

moinipooya's avatar moinipooya
7 سال پیش

بدون ذره اي شك ١٠٠/١٠٠

hmz1899_persia's avatar hmz1899_persia
7 سال پیش

سینما یعنی پرسونا...

meshkibaf1344's avatar meshkibaf1344
7 سال پیش

بررسی یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین آثار برگمان=پرسونا\n\nشکستن حریم ها و فروپاشی هویت ها\n\nامید و رستگاری تنها در تبلور دریافت ما از خویشتن و واقعیت است.\n\nبرگمان کبیر با ساخت چنین اثری فوق العاده پیشرو نه تنها بار دیگر خودش را به عنوان یکی از بزرگترین فیلمسازان اروپا معرفی می کند بلکه حتی می توانم به جرأت بگویم که ایشان با این فیلم سینما را هم غنی تر می کند و فرم روایی ای بسیار منحصر به فرد و یکتا عرضه می کند که شاید معدود فیلمسازانی توانسته باشند چنین کاری شگرف انجام دهند. در عین حال با اینکه او بسیاری از قواعد سینمایی را می شکند اما با استفاده از شیوه ی بصری ای جدید و همچنین شکل روایی نوین سعی می کند تماشاگر اثر خود را گیج نکند و به او اجازه دهد تا با فیلم احساس نزدیکی کند و آن را تا حدودی درک کند. برگمان در این فیلمش در برداشتن فاصله ی میان رویا و واقعیت حتی از هشت و نیم فلینی هم گام را فراتر می گذارد به طوری که اصلاً نتوانید تشخیص دهید که کدام موقعیت فیلم در خیال کارکتر فیلمش می گذرد چرا که انگار برای برگمان پلی میان این دو دیگر وجود ندارد و هر دو به یک میزان دارای حقیقتند.\n\nقبل از شروع به توضیح فیلم عرض کنم که کارگردانی که برگمان در این فیلم اجرا می کند بی نهایت خیره کننده است و فکر می کنم سطحش از هر کلاس درسی فراتر است چرا که برگمان بی نهایت قاب ها و زوایای دوربین دقیقی را در فیلم خود گرفته است که خود همین نوع استفاده اش از دوربین و لوکیشن اثرش به نحوی مضمون فیلم است حتی اگر دیالوگ ها را فاکتور بگیریم چرا که در بعضی از صحنه ها میزانسن حرف می زند و فیلم را جلو می برد.\nبرگمان در این فیلم دو شخصیت بسیار پیچیده دارد که نقش های آنها را دو بازیگر بی نهایت حرفه ای به نام های بی بی اندرسون و لیو اولمان بازی می کنند که البته به اعتقاد من شخصیت آلما پیچیده تر است و همچنین توضیحش سخت تر است چرا که رزونانس ها را او سعی می کند ایجاد کند و هم تحلیل رود و هم تحلیل بَرَد.\n\nبا اینکه زیاد با تحلیل سانتاگ در باب این فیلم موافق نیستم اما موردی را ذکر می کند که خیلی مهم است و آن هم این است که فیلم برگمان می خواهد فراتر از روانشناسی رود و به همین دلیل در همان اغاز فیلم در گفتگوی میان دکتر و الیزابت با این امر برگمان تسویه حساب می کند تا تماشاگر خود را نفرستد جاییکه گم شود.\n\nامری که به نظرم مهمترین ویژگی فیلم است نقاب های هر دو شخصیت فیلم است که به چه نحو ترک می خورند و خودشان را در پشت آن نقاب ها عیان می کنند و همچنین زمانیکه این اتفاق می افتد چگونه واکنش نشان می دهند؟. در واقع به نظر می رسد شخصیت در ظاهر محکم و مصمم الیزابت به نحوی آلما را مجبور می کند تا خودش را تخلیه کند و به الیزابت اعتماد کند. در نیمه ی اول فیلم، سکوت الیزابت، نقاب آلما را می شکند و آلما به طور کامل خودش را عیان می کند و با این کارش نه تنها خودش را ضعیف می کند بلکه حتی قدرت الیزابت را بیشتر می کند. اما از زمانیکه نامه ی الیزابت را به روانکاوش می خواند فیلم رویه ی دیگری به خودش می گیرد و آن هم تلاش مستمر آلما است برای شکستن سکوت/نقاب الیزابت(که این نیمه ی دوم فیلم را تشکیل می دهد).و از همیجا است که دیگر فیلم به اوج پیچیدگی اش پای می گذارد چرا که هم تشخیص رویا از حقیقت سخت می شود و هم زمان معمولی قابل فهم عمومی را برگمان در فیلمش می شکند که این هم بسیار مهم است و در خدمت مضمون اثر است.\n\nهر دو شخصیت فیلم یک حالت تدافعی دارند که برای الیزابت سکوتش است( که دو بار آن را در فیلم می شکند اما دوباره به همان پناه می برد) و برای آلما یونیفرم پرستاریش است که خصوصاً در نیمه ی دوم فیلم هر از گاهی او را با یونیفرمش می بینیم که انگار در آن دوباره نقاب شکسته ی خود را بر صورت می گذارد.\nاما تلاش او برای شکستن نقاب الیزابت شاید پیچیده ترین قسمت فیلم باشد که او هر لحظه سعی می کند به درون الیزابت نفوذ کند و نقش او را بازی کند که در کل فیلم دو بار این کار را انجام می دهد. یکبار نقش الیزابت را در مقام همسر شوهر او ایفا می کند و بار دیگر انگار به درون خاطرات الیزابت نفوذ می کند و از طریق ان دلیل سکوت او را بازگشایی می کند که هر دوبار معلوم نیست که در واقعیت سیر می کنیم یا در خیال آلما، و این مبهم باقی می ماند. اما چیزی که روشن است ما یکی از پایان های درخشان تاریخ سینما را شاهدیم که در آن انگار قرار نیست ما به نتیجه ای برسیم بلکه برگمان ما را با شخصیت فروپاشیده و رهاشده ی آلما تنها می گذارد.\n\n رابین وود به فاصله ی 30 سال دو نقد بر این فیلم نوشته است که بنده نقد اولش را بسیار می پسندم و آز آن استفاده هم کرده ام اما نقد دومش به نظرم یکم زیادی ایدئولوژیک می شود و من از آن هیچ استفاده ای نکرده ام و همچنین می شود بسیار در باب این فیلم سخن گفت و رازهای بیشتری را بازگشایی کرد اما در اینجا همینقدر به نظر من کفایت می کند.\n

ma.dbqn's avatar ma.dbqn
7 سال پیش

بعضی ادما تو زمان اشتباه به دنیا اومدن\nIngmar Bergman اگر الان با این جلوه های ویژه همچین فیلمی ساخته بود چی می شد...\nعالیه این فیلم

stingsteveborden8's avatar stingsteveborden8
7 سال پیش

فیلم و برای دومین بار دیدم. شخصیت درون و برون و خوب و ابتکاری به تصویر میکشه\nنمره ام 7

djmilad35's avatar djmilad35
7 سال پیش

مومن، رها و آزاد...\nفیلمهایی مانند پرسونا بطور طبیعی انسان را به تاویلهایی تشویق می کنند که نمی توان به حضور آنها در اثر مطمئن بود. یا گاهی ما را به تحلیلهای روانکاوی که هزاران بار درباره فیلمهای مشابه شنیده ایم، سوق می دهند... \nاما پرسونا می تواند بیش از این باشد، به شرط آنکه تلاش کنیم همراه با فیلمساز، اثر را مشاهده کنیم و در این رویا-داستانی که خلق کرده است، همچنان که سوزان سانتاگ تذکر می دهد، بدون دست و پا زدن برای مفهوم سازی، او را همراهی کنیم...\nتیتراژ، پنج دقیقه اول این فیلم، دعوتنامه برگمان است به ما تا به مثابه آن پسرک رو به بلوغ، از خوابِ واقعیتهای روزمره بیدار شویم و به سمت مشاهده حقیقت در رویای سینمایی او حرکت کنیم. رویایی که می تواند تجربه دوباره ای باشد برای پرسشهای اساسی برگمان: مرگ، زندگی، مذهب، خشونت، سیاست، زن، حقیقت... از این میان، پرسونا به این دوتای اخیر بیشتر می پردازد. به حقیقت و به زنانگی یا شاید بتوان گفت، به حقیقت از طریق واکاوی زنانگی می پردازد...\nقطعی ترین چیزی که همه درباره فیلم می فهمیم این است که نوعی تجربه دیالکتیکی در آن تجربه می شود. برگمان ما را مهمان رویایی می کند که با حقیقت هم آغوش است. رویای آلما و رویای الیزابت. این رویاها برسازنده هویت آتیِ هر یک هستند. چرا که در واقع، این دیالکتیک بین رویاها، دیالکتیک بین برساخته های ظاهری ما و وجود پنهانی ما یا بگوییم موجودات ظاهر شده و وجود همیشه پنهان هستند. وجود حقیقی ما، که از دسترس هر کسی از جمله خود ما می گریزد، از طریق سکوت، از آشکار کردن تمامیتِ خود، استنکاف می کند و صورتکهای زندگی روزمره را می شکند و یا در برابر صورتکهای مقابل مقاومت می کند و در این پیکار بین وجودِ تاریکِ استنکاف کننده و معدوم ساز با موجوداتِ روشنِ ظاهرشده است که ما می توانیم از بی معنایی ها، بیهودگی ها، توقفها و امثال آن لَختی دور شویم و دوباره با تجربه ای جدید به خود آییم... \nاز دل این تقابل، تقابلی که به تاریکی استنکاف کننده فشار می آورد تا از سکوت درآید و سخن بگوید و به روشنایی سخنگو فشار می آورد تا بحران خود را بفهمید و سکوت برگزیند، تعاملی خلق می شود که در این تعامل جای چیزها تغییر می کند و حتی خاموشی و روشنی با هم عوض می شوند...\nهمچنان که در توت فرنگیهای وحشی شاهد نوعی سلوک رویایی برای طرح پرسش از مسائل اساسی زندگی هستیم، اینجا هم در همراهی با الیزابت، شاهد نوعی سلوک رویایی می شویم. اما ویژگی سلوک پرسونا در مقایسه با توت فرنگی ها، دیالکتیکی بودن آن است. اینجا آلما حی و حاضر تلاش می کند تا ما در برابر وضع فعلیت یافته منقاد و تسلیم سازد و الیزابت بدون آن که –شاید با نوعی سلوک زنانه- متعارف بودن آلما را یکسره انکار کند، سعی دارد از تن دادن به فعلیتها اجتناب کند تا دوباره فرصتی ایجاد شود برای بازاندیشی همه چیز؛ خلوت خودخواسته الیزابت، یک خلوتگاه موقت رویایی است تا ما دوباره با خود سخن بگوییم و در این همسخنی، گوشهای همیشه ناشنوا و زبان همیشه پرگویِ خود را دوباره میزان کنیم...\nماجراهایی که در این روایت می بینیم همه وجوهی از این تهدید شدگیِ امر فعلیت یافته، یعنی پناهگاه ظاهری ما، از راه امر ممکن، یعنی وجه ساکت ماست...\nبرگمان را ببینیم، بخوانیم و بیندیشیم...\nبرقرار باشید...

Alireza esm's avatar Alireza esm
7 سال پیش

يكي از فوق العاده ترين فيلمهاييست كه در طول زندگيم ديدم،بدون اغراق جاش تو تاپ 10 ليست IMDB خاليه.\nبه شخصه بسيار خوشحالم كه تو اين دوره از زندگيم اين فوق اثر و ديدم،اگر چند سال ديگه ميديدم بسيار افسوس ميخوردم.\nاستاد برگمان با روايتي پارادوكس گونه افكار و باورهاي انسان و در اين شاهكار به خاك و خون ميكشه.\nاين شاهكار دنياي هنر بايد بارها ديده شه،نديدنش يك ظلم محسوب ميشه.

Alireza esm's avatar Alireza esm
7 سال پیش

جزو فوق العادترين فيلم هايي كه تو زندگيم ديدم...بدون شك بايد جزو ١٠ فيلم برتر imdb باشه،به شخصه بسيار مسرورم كه تو اين دوره از زندگيم اين فيلم و ديدم،اگه چند سال ديگه ميديدم بدون شك بسيار افسوس ميخوردم.\nعاليجناب برگمان كبير در اين فيلم تفكرات انسان و به خاك خون ميكشه...هيچ بني بشري در حد نقد كردن اين فوق اثر نيست.\nبارها و بارها اين ابر شاهكار بايد ديده بشه در زندگي.

mehrdadkky's avatar mehrdadkky
8 سال پیش

به نظر من این فیلم\ngood will hunting\nseven\n12angry men\ninception \nmatrix1\na clockwork orange\ndjango unchained\n21grams\non the waterfront و\nforrest gump\nبهترین دیالوگ هارو دارند(همینارو یادم بود)\nمن 3 فیلم توت فرنگی های وحشی،مهره هفتم و این فیلم\nرو از کارایه برگمن دیدم و به نظرم بهترین فیلمش کلی حساب\nکنم توت فرنگی هایه وحشی است(بین سه فیلمی که دیدم فعلا)☺

AHMAD's avatar AHMAD
8 سال پیش

فکر کنم سیاوش قمیشی هم بعد از دیدن این فیلم آهنگ نقاب رو خونده که واقعا زیبایه

parsa.shahrokni's avatar parsa.shahrokni
8 سال پیش

شاهکار استاد برگمان

Firan58's avatar Firan58
8 سال پیش

اسم برگمان بزرگ براي هميشه با پرسونا گره خورده است \n\n\n\n\n\n...

ptbo.2000's avatar ptbo.2000
8 سال پیش

واوو! بین تمام فیلم هایی که تا به این نقطه از عمرم دیدم فکر می کنم اولین فیلمیه که انقدر باعث تعجب من شده و تا به اینجا این بهترین فیلم نامه ایه که دیدم.\nشاهکار بی بدیل دوران ها.\nقطعا پیشنهاد می کنم که چندین و چند بار این فیلم رو ببینید(کاریه که خودم قطعا انجامش خواهم داد)

agri_soltani's avatar agri_soltani
8 سال پیش

یکی از منحصربه فرد ترین و بهترین فیلم های تاریخ سینما، با تکنیک هایی خاص و سنگین، شاید فقط برگمان بزرگ میتوانست چنین اثری را خلق کند.\nتمام وجود و استعداد برگمان در این فیلم نهفته است...از دست ندید

alirezajokarjoo's avatar alirezajokarjoo
8 سال پیش

عالیه این فیلم

aidin dadvar's avatar aidin dadvar
8 سال پیش

nemikham mesle kasani ke filmhaor nemibinan va faghat ba tavajoh be esm ya chisi ke jai khoondan ya emtiaze balaye filmha miyan matnhaye mokhlaf ro copy paste mikonan nazar bedam chon vaghean film ro bar khalafe 80 dar sade kasani ke coment mizaran didam va aslan ham khosham nayomad aslan film nabod 1 seri tasvire be ham chasbide az 1 kargardane kond zehn bood age film bin hastin na montaghede cinama ya nazaretoon dar morede filme na sed bardari va noor pardazi va sayere chishai ke mesle inke ostadanesh ham toye iran kam nistan az in film khoshetoon nemiyad mohemtarin chise film ineke bayad dastani dashte bashe ke in mozakhraf nadasht man nazdike 6000 film didam che holly woodi che gheyre hollywoodi che classic az dahe 30 va 40 che 2015 va 16 va vaghean mitoonam begam in yeki az bad tarin ha bood ghablesh ham hads mizadam intori bashe chon didam kheiliha coment adabi gozashtan be jaye inke dar morede film harf bezanan maloome kheiliha toye i site oghde gozashi mikonan va ba copy paste kardan mikhan ebraze vojud konan aghayoon lotfan filmharo bebinid baad harf bezanid ta mofid bashe filme besiar zaeef ke be khatere esmesh va emtiaze imdb didam va faghat vaghtamo talaf kard

amirhoushiar's avatar amirhoushiar
8 سال پیش

به عقیده بنده خود فیلم باید بیانگر افکاروعقاید سازنده باشه و ببینده با دیدنش به این فهم برسه.هنر اصلی یه هنرمند میتونه تزریق مفاهیم بعضا سخت و فلسفی به شیوه های هنری و قابل درک باشه.حالا بعضی از فیلمسازان چنان پدیده ای خلق میکنن که کسی متوجه مفاهیمش نمیشه و جهانش کاملا شخصیه از طرفی هنرمندانی هم هستند که مفاهیم پیچیده رو به زبون هنری و قابل فهم برای عموم میسازن.\nبعنوان مثال فیلمی نظیر فیلم The Shining اثر کوبریک بزرگ ، هر دو موارد فوق رو شامل میشه.یعنی هم یه بیننده نه چندان حرفه ای از فیلم لذت می بره و هم یه بیننده ی حرفه ای میتونه به واکاوی مفاهیم عمیق تر و جزیی تر اثر بپردازه و هنر همینه.\nبا استناد به موارد فوق و با اطلاع از جایگاه برگمان بنده ارتباط تاثیرگذاری از فیلم دریافت نکردم.\nبا احترام به دیگر دوستان امتیاز بنده به فیلم 5 از 10

Muhammad's avatar Muhammad
8 سال پیش

.\n.\nسياره اى بود پر از دود و كثيفى و دروغ. مردم اين سياره خسته شدند، گفتند مى رويم سياره اي ديگر و آنجا زندگى مى كنيم. يكى شان گفت:\n- من اينجا را دوست دارم، نمى روم.\nاو ماند و مردم، جدا از هم و با هم رفتند سياره اي ديگر و سياره ديگر پر از دود و كثيفى و دروغ شد. مردم باز هم خسته شدند و رفتند سياره اي ديگر، اما يكى شان گفت:\n- من اين سياره را دوست دارم، نمى روم.\nسياره سوم هم پر از دود و كثيفى و دروغ شد. مردم، جز يك نفر كه در سياره سوم ماند، آنجا را ترك كردند.\nاين وضع ادامه داشت. مردم به هر سياره اي كه مى رفتند، آن سياره پر از دروغ و كثيفى و دود مى شد، بنابراين از آنجا مى رفتند اما يك نفرشان مى ماند.\nدر سياره آخر فقط دو نفر از مردم مانده بودند. يكى از اين دو نفر گفت:\n- من سياره مو عوض مى كنم، دروغ و كثيفى داره بيداد مى كنه\nآن يكى گفت:\n- من خودمو عوض مى كنم. جايي نمى رم\nاولي گفت:\n- پس من مى رم\nخورشيد داشت غروب مى كرد. دومى گفت:\n- مراقب خودت باش\nاولي به سياره اي ديگر رفت. دود و كثيفى رفت، خورشيد غروب كرد و شب شد. دومى در كهكشان ميلياردها سياره ديد كه بر هر كدام يك نفر زندگى مى كرد. گفت:\n- دود و كثيفى رفت، دروغ چي؟ رفت؟\nپنجره را بست و روى تخت دراز كشيد. گفت:\n- حالا بايد ياد بگيرم به خودم دروغ بگم\nو اولين دروغ را به خودش گفت: غصه نخور، تو تنها نيستى\n

امیر's avatar امیر
8 سال پیش

پرسونا دری برای ورود به قلمروی برگمان \n the map is not territory but this movie is the gate of bergman territory

Behnam Khashchian's avatar Behnam Khashchian
8 سال پیش

آقای ملک راده آهنگتون عالی بود .

فیلمهای مشابه