فیلم درباره فاصله احساسی بین دو خواهر است.خواهر کوچکتر به اندازه کافی جذاب است که در شهری عجیب یک معشوق بدست بیاورد.اما خواهر بزرگتر تلاش می کند فقط یک ارتباط انسانی برقرار کند و...
بررسی فیلم شگفت انگیز برگمان(سکوت)\n\nیوهان: وحشت از درون و هراس از بیرون\n\nدر واقع آخرین فیلم از تریلوژی برگمان، قدرت این را دارد که دو فیلم قبلی را در درون خود به تصویر بکشد و همچنین نتیجه ای از آن ها بگیرد اما بدون شک نام سکوت بهترین نام برای این فیلم است چرا که سه فیلم قبلی را هم درون خود خلاصه می کند که همان سکوت خ.د.ا است.\n\nفیلم سه شخصیت اصلی دارد که به نظر من شخصیت مرکزی و کسی که نتیجه ی این سه فیلم است قطعاً یوهان نوجوان است که قبلاً در پرسونا هم او را دیده بودیم. اما دو شخصیت دیگر استر و آنا هستند که خواهرند اما نوع نگاه به زندگیشان متفاوت است که همین دوراهی، وحشت درونی یوهان را بر می انگیزاند. چرا که هر دو شخصت با وجود تفاوت های بسیاری که دارند اما شکست خورده اند. هر چند که در مقابل یکدیگر خودشان را محکم نشان می دهد اما ما می دانیم که هر دو در خلوتشان از درون فروپاشیده و ناامیدند و دارای ضعف های عاطفی و روانی بسیاری هستند.\n\nشخصیت استر که عموماً با پس زمینه ی تیک تیک ساعت او را می بینیم از سنخ شخصیت های نشانگر بی وقفه ی مرگ در اثار برگمانند که در نهایت مرگش را هم می بینیم مثل شخصیت اگنس در فیلم فریاد ها و نجواها که او هم یاداور مرگ بود و انحلال درونی، آن هم به شکلی تدریجی و دردناک. اما هر دو شخصیت حتی بعد از مرگ هم به دیگران آرامش می دهند . \n\nشخصیت استر اساساً مشکل ارتباط با دیگران را دارد و به شدت از نظر عاطفی شکست خورده است و این که سعی می کند زبان های متفاوت هم یاد بگیرد از این ناشی شده است. و در نهایت در بالین مرگش جزء خدمتکاری ناشناس، کس دیگری نیست. در واقع این مشکل ارتباط برقرار کردن و فهمیدن همدیگر شاید اساسیترین درد اوست.\n\nاما خواهرش یعنی آنا با این که او هم دچار همین درد هست اما سعی می کند از راهی دیگر آن را برطرف کند که البته ما زوال او را هم شاهدیم که به جایی نمی رسد اما به هر حال جهتی متفاوت از خواهرش را پی می گیرد و سعی اش بر آن است که از خواهرش دوری کند و حتی او را تحقیر کند.\n\nولی مسئله ی فیلم بدون تردید یوهان است که از یکطرف زندگی مادرش زیاد برایش خوشایند نیست و از طرف دیگر درک استر برایش مشکل است اما به نظر من همه ی فیلم بر سر این است که او بالاخره کدام یک را انتخاب می کند که به نظر می رسد از نیمه ی دوم فیلم او بیشتر به استر نزدیک می شود و از مادرش دوری می کند که این بیش از هر چیزی در آن نامه ی پایان فیلم نمود پیدا می کند که آنا از فهم آن ناتوان است ولی انگار یوهان در پی فهم آن خواهد رفت و همچنین به نظر می رسد که استر سعی کرده است میراث عدم فهمیدن یکدیگر و سخت بودن ایجاد ارتباط انسانی و عاطفی را برای یوهان به ارمغان گذارد.\n\nاما وحشت از بیرون نیز درون یوهان هست و به طور کلی در این فیلم بیرون از آپارتمان عامل ترسناکیست و انگار هرکسی که بیرون را می بیند یا بخش درونی منحط خود را می بیند و یا جز هراس چیز دیگری نمی یابد که این هراس برای یوهان همان تانکهاییست که می بیند. انگار یوهان نوجوان ما چه در درون و چه در بیرون جز هراس چیز دیگری نمی یابد و معلق است.\n
باز هم فیلمی در تایید بزرگی برگمان\nسیاهی، تلخی، تنهایی،سرگردانی و ترس و ناامیدی در لحطه لحظه فیلم موج میزنه \nاما این فیلم حقیقت زندگیست.
علی رغم تعریف دوستان از این اثر و بااحترام به اساتید اهل هنروشعور ( که در صورت مشاهده کامنت منفی با حمله گاز انبری طرف مقابل را به فردی بیسواد و بیشعور قلمداد می کنن و پیشنهاد دیدن فیلم هایی نظیراخراجی ها و 50 کیلو آلبالو رو میدن ) از فیلم خروجی تاثیرگذاری نگرفتم.\nنقدهای مرتبط با فیلمم خوندم اما اون چیزی که در نقدها ذکر شده با اون چه که در قاب دوربین به نمایش گذاشته شده انطباق نداره.\nمفاهیمی که دوستان در بابش سخن میگن باید در دل فیلم دربیاد.\nشخصیت پردازی درست باعث میشه همذات پنداری کنی با شخصیت ها و داستان فیلم.چیزی که در فیلم Persona هم اتفاق نیفتاده بود.\n\nخطر اسپویل!\n.\n.\n\nدر یادداشتی از یک منتقد خوندم که : <شخصیت خواهربزرگ یعنی استر دچار یک بیماری ارثی و لاعلاج از پدر است! > از دوستان خواهش میکنم اگه دیالوگ و یا سکانسی که مبین جمله بالا هستش رو درون فیلم دیدن با دادن نشانی ومختصاتش بنده رو هم روشن کنن.\nدر ادامه فرمودن : < استر و آنا در شهری عجیب و غریب توقف چند روزه ای میکنند!! > خوشحال میشم بدونم چه چیزه شهر عجیب و غریب بوده؟؟\n دوست داشتن و علاقه استر به خواهرش آنا کجای فیلم دراومده و باورپذیر کرده این حسو؟بطوریکه حتی خواهرکوچکیکش هم این دوست داشتنو باور نکرده.( اگه این فکر و احساس آنا اشتباهه و ما باید درک کنیمش یه جایی از فیلم باید نشون داده میشد )تو دیالوگ هایی که بین شون حاکمه نقل میشه که :\nاستر : من دوست دارم...\nآنا : تو همیشه از دوست داشتن خیلی حرف میزنی.تو از من متنفری ، همانطور که از خودت متنفری!\nحتی به استناد دیالوگ های بعدی آنا حرف خواهرشو قبول نداره.\nاگه اسم کارگردان ناشناخته ای پای فیلم بود آیا بازم دوستان از اون به عنوان ابرشاهکار یاد میکردن؟ \n
خیلی فیلم سیاهی ست ..... چقدر ما زود کینه به دل میگیریم از همدیگه و این کینه سالیان سال باقی میمونه و در جایی حتی مرگ خواهرمون را هم ارزو میکنیم .......اون خنده گریه خواهر کوچیکه که در حال خوابیدن با پیش خدمتس عالیترین صحنه بود ....... جایی که به خواهری که دلواپسش بود نشون میده ازادی داره و نصیحت نمیخواد ......ترس از مرگ هم بخوبی نشون داده شده در حرف از مرگ هیچ هراسی نداریم امادر واقعیت لحظه مرگ خوفناک ترین صحنه ایست که هر بشری تجربه میکنه ....\nفیلم زیبایی بود ....مرسی
این برگمن واقعا افسانست.\nواقعا فیلماش دیوونه کننده هستن.\nمخصوصا این ابر شاهکار.
واقعا از خودم خجالت میکشم که میخوام برای فیلمی از استاد برگمان نقدی هر چند کوچک بنویسم.\nاین فیلم واقعا آزارم داد. و این قدرت برگمان رو میرسونه. این فیلم بر خلاف اکثر کار های استاد دیالوگ های کمی داره. با این وجود واقعا فضای تاریک, سرد, و نا امید کننده ای داره. البته برای انتقال حداقل همان مفاهیم کمی که ذهن کم توانم توانایی درکش رو داشت نیازی به دیالوگ نبود. کسانی که علم به سینما دارند و این فیلم رو دیدند یا عاشقش شدند یا ازش نفرت پیدا کردند و هر دو گروه هم دلیل مشابه ای دارند. کم پیش میاد با کسانی که آثار برگمان, تارکوفسکی, بونوئل و امثال این بزرگان رو دوست ندارند کنار بیام. ولی این فیلم مستثنی بود. \nتاریکی غالب بر فیلم از همون ابتدا محیط رو اشغال میکنه و شاید تا سکانس آخر یک سیر صعودی رو پشت سر میگذاره. پیشنهاد میکنم اگر اهل هنر هستید این فیلم رو ببینید و از این غم نامه لذت ببرید.
اگر سینمای مدرن رو به مانند یک کوه در نظر بگیرید، این نوک قله آن هستش! فوق شاهکار.
فیلمی بی نهایت سیاه و ناراحت کننده و بسیارقوی در ساخت\nحتما این فیلم را ببینید تا استادی بی بدیل برگمان در روایت کردن این مرثیه را بفهمید\nفقط نمیدونم ناراحتی پس از دیدن این فیلم تا چند وقت باهاتون خواهد بود
نحوه شکل گیری ایده فیلم :\nبه گفته ی برگمان: طی ملاقاتی در بیمارستان، همانطور که از پنجره بیمارستان بیرون را نگاه می‌کردم متوجه حضور پیرمردی بسیار چاق و فلج در فضای سبز بیمارستان شدم که روی یک صندلی چرخدار زیر درختی نشسته بود. بعد چهار پرستار مهربان آمدند و درحالی که می‌خندیدند، پیرمرد، صندلی و تمام لوازمش را زیر نور آفتاب، روبه جلو، زیر درختان شکوفه‌دار میوه راندند.
تمامی فیلم های استاد برگمن شاهکار ابدی و ادبی هستند . فیلمهاش دیوانه کنندس . با هیچ فیلمساز کلاسیکی اینقدر حال نمی کنم .
فیلمی سیاه و تکان دهنده .فیلم نه تفریحی,نه هیجانی,نه اموزنده,بلکه یک فیلم ویران کننده است.فیلمی که روایت گر ویرانی ها و رنجش های معنوی و باطنی همه ی ماست فیلم با فرمش جلو میره و دیالوگ خاصی ندارد ولی خود فیلم گویای همه چیز است فیلم دردناکی از عدم درک متقابل و تفاهم. دردناکتر خود یوهان بود که بخاطر مادرش درسکوت رفت و بنظر من رابطه ی جنسی در فیلم بیشتر به خاطر نفرت و اثبات ازادی آنا بود! فیلم رو ببنید
واقعا نه در حدی هستم و نه به خود اجازه میدهم که اثاره برگمانو تحلیل کنم اما به جرات میتوانم بگویم که بنده با توجه به اینکه بیش از 20 اثر از این کارگردانو دیدم اما وقتی کسی ازم میبرسه بهترین کارش کدومه نمی توانم جواب بدهم چرا که اثارش همیشه مولفه های خاص خودشو دارند از عدم درک متقابل ادمها و اشفتگی ها و سر گردانی هایش و تلاش برای به ارامش رسیدن تا ترس از مرگ و واکنش به ان و خیلی چیزهای دیگر همه و همه در اثارش وجود دارند و اثارش سیر صعودی دارد انگار اثر به اثر فیلمهایش کاملتر میشوند و از لحاظ کیفی اکثر فیلمهایش دارای نزدیکی کیفی بهم هستند یعنی تفاوت فیلمه عالیش با خوب و یا متوسطش فاحش نیست و هر اثرش به مثابه ی یک معجزه است همه ی این حرفهارو زدم که بگویم سکوت جزو بهترین فیلمهای ارنست اینگمار برگمان می باشد و دیدن ان بر هر سینما دوستی واجب در کنار اثاره شاخص دیگری از نظر بنده:مهر هفتم-برسونا-از میان اینه به تیرگی-فریادها و نجواها-شرم-چهره به چهره-بس از تمرین-از زندگی عروسکها-فانی و الکساندر -فلوت جادویی-سونات باییزی و اثاره دیگر این کارگردان که بنده فعلا به اینها بسنده میکنم
شما فیلم نبین......
خیلی بدبود......
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه