در یکشنبه ای زمستانی،کشیش یک کلیسای کوچک برای گروه کوچکی سخنرانی می کند در حالی که در سرماخوردگی و بحران در اعتقاداتش رنج می برد.پس از سخنرانی او به ماهیگیری که دچار اضطراب است مشاوره می دهد اما فقط از رابطه مشکل دارش با خدا صحبت می کند...
ازین فیلم یک نسخه699مگابایتی هم هست
\n«فرانسوا تروفو» وقتی که برای اوّلینبار فیلمی از اینگمار برگمان را دید، نوشت که او کارهایی را انجام میدهد که ما فقط خوابشان را میبینیم. بعد، تروفو ادامه داده بود که برگمان فیلمهایش را همانطور ساخته که یک رُماننویس رماناش را مینویسد، منتها بهجای آنکه از قلم استفاده کند، با دوربین فیلم میسازد. خود برگمان هم بارها گفته است که سینما (فیلم) با همه پیچیدگیهایی که در ساختاش هست، روشی است برای آنکه حرفهایش را به همنوعهایش بگوید. رُماننویسی فرانسوی گفته بود که «رُمان، هنرِ ارتباط است، نه هنرِ شناخت» و اگر فرض را بر این بگذاریم که فیلمهای برگمان رُمان هستند، یا چیزی شبیه رُماناند، دیدگاه حاکم بر آنها هم چیزی خواهد بود شبیه جملهای که رُماننویس میگوید. برگمان، به گواهی فیلمنامههایی که از او منتشر شده است،فیلمنامهنویسی عادّی نیست. چندان علاقهای به چیزهایی که معمولاً در فیلمنامه مینویسند، ندارد و درعوض، مثل یک رُماننویس، ریزترین و جزئیترین چیزها را شرح میدهد. خیلیجاها، مثلاً در فیلمنامه «شرم»، بعضی گفتوگوها را در خلال شرح صحنه میآورد، انگار که بخشها باید هنگام فیلمبرداری بداهه گفته شوند. درواقع بهنظر میرسد او مهمترین بخشهای گفتوگو را مینویسد، بخشهایی که عیناً باید گفته شوند، و باقی قسمتها را میتوان به عهده بازیگرها گذاشت.\n
مانند برگمان زاده نخواهد شد. این چنین دقت و نظم در میزانسن ها کم نظیره واقعا تو سینما. در کنار بحث فرم عالی محتوا های دگرگون کننده که به ذهن همه خطور کرده رو برگمان با هنرمندی تمام در قاب ها خلاصه میکنه. مانند برگمان راده نخواهد شد .
واقعا این فیلم شاهکاره . در طول تاریخ هیچگاه کسی به سطح برگمان نخواهد رسید
نقد یکی از شاخص ترین آثار برگمان\n\n«سکوت خد.ا»\n\nتمام سکانس های فیلم از هر لحاظ با دقت تمام گرفته شده است.دیالوگ ها بسیار دقیق انتخاب شده است، دوربین بسیار دقیق حرکت می کند و همچنین بسیار دقیق زاویه اش در هر پلان انتخاب شده است، دکوپاژ در قاب دوربین، بعضی از جاها حیرت انگیز است و از همه مهمتر میزانسن های دقیقی گرفته شده است.\n\nدر سکانس آغازین فیلم، ما توماس را می بینیم که موعظه می کند و همچنین خودش را برای مراسم عشای ربانی آماده می کند.در لحن و تصویر کشیش تزلزلی دیده می شود که انگار این حرف ها را از ته دلش نمی زند و همچنین با فضاسازی که برگمان از کلیسا می دهد، کاملاً مشخص است که دنبال هجو آن است یعنی از شکل مجسمه ی مسی.ح و لحن کشیش گرفته تا جمعیت کم درون کلیسا و تصاویری که از شخصیت ها می گیرد که به شدت فضا را می سازد و همچنین با نوع تدوین منحصر به فردش انگار بین شخصیت ها نوعی رابطه برقرار می کند.\n\nدر سکانسی که یوناس به خاطر همسرش به پیش توماس می آید را دقت کنید. برگمان طوری صحنه را می سازد که انگار توماس،تصویری از درون مغشوش خود را در چهره ی یوناس می بیند و نحوی انگار او تردیدش را در درون یوناس می بیند، این کارگردانی شگفت انگیز و نوع میزانسن برگمان است. بار دومی که یوناس به پیش توماس می آید،فضاسازی خیلی عالیست ،در بیشتر زوایای دوربین، مجسمه ی مسی.ح در میزانسن و در پس زمینه مسلط است که بسیار مهمه. در این سکانس کاملاً توماس درون خود را باز می کند و به جای آن که توان آن را داشته باشد که همچون یک کشیش معتقد به یوناس انگیزه دهد بلکه بیشتر او را نابود می کند و به هرحال در خود ک.شی او کم سهیم نیست.\n\nاما شخصیت مارتا یکی دیگر از کلیدی ترین شخصیت های فیلم است و همچنین یکی از حقیرترین های آن(که البته تمام شخصیت های فیلم ضعیفند). در واقع او برای معنابخشی به زندگیش، به مردی دلبسته است که خودش از درون فروپاشیده است و در واقع بیماری ظاهری توماس به نحوی بیماری ای درونی است پس این رابطه را به شدت برگمان هجوش می کند.سکانس درون مدرسه این رابطه را بیشتر کالبد شکافی می کند و در واقع نشان می دهد که توماس، امید زندگیش و روح زندگیش همراه با زنش مرده است و این زن مرده(کارین) که به شدت در فیلم مهم است ما را یاد آنا در فیلم ساراباند برگمان می اندازد.\n\nسکانسی که آلگوت(خدمتکار کلیسا) با کشیش صحبت می کند کارگردانی شگفت انگیزی دارد و زوایای دوربین و همچنین پن های دوربین بیش از اندازه دقیق است و در آن گفتگو هر چه بیشتر آلگوت از رنج واقعی مسی.ح صحبت می کند ما را بیشتر به رنج توماس نزدیک می کند.\n\nامیدوارم توانسته باشم حق مطلب را ادا کنم اما حقیقتاً فیلم کاملی است.\n
ده دقیقه آخر فیلم ویران کنندس
به آسمان پيام مى فرستادم، اما جوابى نمى آمد. آسمان حتى از نامِ من بى خبر است.\nمن هر لحظه از خودم مى پرسيدم كه آيا من در چشمِ خدا چيستم! حالا جوابش را مى دانم: هيچ چيز.\nخدا مرا نمى بيند، خدا صداى مرا نمى شنود، خدا مرا نمى شناسد.\nاين خلأ را كه بالاى سر ماست مى بينى؟ اين خداست.\nسكوت، خداست.\nنيستى، خداست. \nخدا، تنهايى انسان است.\nفقط من وجود داشتم؛ من به تنهايى تصميم به بدى گرفتم، من به تنهايى خوبى را اختراع كردم. من بودم كه تقلّب كردم، من بودم كه معجزه كردم، منم كه امروز خودم را متّهم مى كنم، تنها منم كه مى توانم خودم را تبرئه كنم؛ من، انسان.\nاگر خدا هست، انسان عدم است و اگر انسان هست... شيطان و خدا - ژان پل سارتر\n\nتنها برگمان است که می تواند سکوت خدا را بتصویر بکشد و از آن، نیستی او را ثابت کند.
چقدر داستان عجیبی\nکشیشی که پس از سالها در اعتقاداتش به شک میافتد، اوج ناامیدی و سرگردانی بشر
تنها از میان فیلمهای که از برگمان دیدیم خوشم از پرسونا و این فیلم میاد...دیگه زیاد خوشم از بقیه ی فیلماش نمیاد...\nولی این فیلم یه چیزه دیگس تو فیلماش
بعد از دیدن تقریبا 90 درصد از فیلم های برگمان ، به این نتیجه رسیدم که بهترین و شاهکارترین اونها نور زمستانی ست.\nبر خلاف ظاهرش ، حتی بسیار پیچیده تر از خطوط مغزی بشر است! ورای عقول عموم! \nبه شدت سرد... غم...اندوه\n100 از 100 نمره من به این اثر...
جمع اضداد و دیالکتیکی که در شخصیتهای این فیلم میشه دید باعث میشه به جرات بگم فردی که بتونه این رو به روی پرده سینما دربیاره باید فرد نابغه ای باشه...هدف انسان از زندگی چیست؟ معنای واقعی زندگی در چیست؟ آیا جز این نیست که پیام خود را به نسل آینده برسانیم تا آنها بر روی شانه های ما ایستاده و افق گسترده تری ببینند؟\nآقای برگمان...پیام شما دریافت شد...مطمعن باشید که این پیام از بین نخواهد رفت و فراموش نخواهد شد...
این آقاهه gunnar bjornstrand هم خیلی هنرمندانه بازی میکنه.تو چندتا دیگه از فیلمای استاد برگمن هم بازی کرده.\nالبته انقدر برگمن بزرگه که آدم بازیگرا و اینا رو فراموش میکنه.\nخدا رحمتش کنه...
مگر برگمان جزشاهکار هم می آفریند؟\nاولین سکانس فیلم تماشگر را با فضای کلی فیلم آشنا میکند: مراسم عشای کلیسایی واقع در روستایی دورافتاده در سوئد؛ زمستان است و هوا سرد؛ کلوزآپ از صورت کشیش (شخصیت اول فیلم) که کارش را بابیتفاوتی وبیحسی انجام میدهد. حتی شور و اشتیاقی نیز در افراد شرکت کننده در مراسم مشاهده نمیشود: پیرمردی از حضار قبل از تمام شدن دعا، کتاب دعایش را میبندد، دختربچهای که خوابیده است وصورت مادرش که خسته است و نوازندۀ ارگ کلیسا که خمیازه میکشد. در همین سکانس ابتدایی صحنههایی از بیرون کلیسا را شاهدیم. برف ، سرما و درختانی لخت در اطراف کلیسا و روستا گویای سردی و رخوت فضای فیلم و ماجرای آن است. مراسم کلیسا با صحنۀ تقسیم نان و شراب به پایان میرسد که بدون قطع و طولانی گرفته شده است تا ملال آن جماعت را به بیننده انتقال دهد.\nسکانس بعدی گفتگوی کشیش با مردی به اسم «یوناس» و همسرش است. یوناس در هراس از دستیابی چینیها به بمب اتم و نابودی دنیا و وقوع دورانی آخرالزمانی است. کشیش خطاب به او میگوید:«باید به خدا ایمان داشت.» شکی و تردیدی که کشیش در گفتارش دارد، نگاه گریزانش وقتی که چشمش به چشم مرد دیگری در کلیسا میافتد، دغدغههای او در مرز میان ایمان و تردید را هویداتر میکند. نورپردازی سایه روشن، مخصوصا درصحنههای کلوزآپ از کشیش و نمایان شدن قطرات درشت عرق بر چهرهاش به وضوح خبر از تردیدی میدهد که در درون کشیش لانه کرده است. او درحالی دیگران را به وجودخدا و ایمان فرامیخواند که خود دچار شک ودودلی است .\nدو فصل ِ مهم فیلم متعلق به سکانسهایی است که کشیش با «مارتا» ملاقات و گفتگو دارد. «مارتا» ایمان و اعتقادات مذهبی ندارد و کشیش را صادقانه دوست دارد و هویت خود را در مفید بودن و دلسوزی برای کشیش یافته است. اما کشیش که از بیماری پوستی «مارتا» معذب است با عصبانیت او را از خود میراند و حتی حاضر نیست برای او دعا بخواند. در واقع «مارتا» از ایمان تهی است و کشیش از عاطفه که هر دوی این صفات از ویژگی های بارز مسیح است. ایمان ِ بدون ِمهربانی و مهربانی فاقد ِ ایمان بستری لرزان برای شخصیتهای فیلم، به خصوص کشیش فراهم آوردهاند؛ هرچند که مهربانی فاقد ایمان قابل پذیرشتر از ایمان ِ بدون مهربانی به نظر میرسد و شخصیت «مارتا»ی بدون ایمان که مهربانی و عطوفتش را بیدریغ نثار کشیش میکند برای تماشاگر قابل قبولتر است.\nپایانبندی فیلم نیز همچون آغازش، مراسم دعا در کلیساست که در آن کشیش مستاصل در مرز بین ایمان و شک برای مارتا مراسم شام مقدس را برگزار میکند و ما هنوز درنمایی بسته از چهرۀ کشیش تردید و رنج را بواسطۀ سکوت ِ خداوند در برابر سوالاتش، میبینیم. در صحنۀ پایانی حتی مردم هم در کلیسا حضور ندارند.\nفیلم موسیقی متن ندارد و تا جایی که ممکن بوده است نماها و فضاهای فیلم ساکن و سرشار از سکوت است. سکوتی همراه با انتظار و توام با رخوتی ناامیدانه، به خصوص در صحنهای که کشیش در انتظار بازگشت «یوناس» است که بعدتر میفهمیم خودکشی کرده است. در سکوت سنگین فیلم فقط صدای تیک تاک ساعت را میشنویم که بهتر از هر موسیقیای این فضا را توصیف میکند. خودکشی «یوناس» یاداور خودکشی «اشناید» در «زندگی شیرین» ِ فلینی (1960) و خودکشی «الکساندر» در «ایثار» تارکوفسکی (1986) و شک و تردید کشیش و سکوت ِ خداوند اساس فیلم «یک مرد جدی» برادران کوئن (2009) است. «نور زمستانی» را منتقدان به همراه «سکوت» (1963) و «همچون در یک آیینه « (1960) بخشی از یک سه گانه در بارۀ جستجوی ناامیدانۀ خدا دانستهاند.\nنور زمستانی در میان آثار برگمان در فاصله «مهره هفتم» و «پرسونا» جای دارد.یعنی اوج دوران سینمایی برگمان.در این دوران سینمای شخصیت محور برگمان ، آنتونیونی ، فلینی و...تحت عنوان سینمای هنری اروپا به رقیبی قدر برای هالیوود تبدیل می شود.نور زمستانی سومین فیلم از تریولوژی (همچون در یک آینه ، سکوت و نور زمستانی) است.\nنور زمستانی دومین فیلم از تریلوژی برگمان درباره ایمان به خدا (فیلم اول این سه گانه همچون در یک آینه، و فیلم سوم سکوت بود) از آثار دشوار استاد بزرگ سینمای سوئد و مربوط به دوره میانی کارنامه اوست . دغدغه های اساسی برگمان که حاصل دوران کودکی و زندگی خانوادگی اوست (پدر برگمان یک کشیش عالی رتبه بود) در این سه گانه - و از جمله در نور زمستانی - به شکل برجسته ای متبلور شده و البته زمینه بحث، خیلی سرد است . . . این دغدغه ها از انکار به تردید و سپس به ایمان و یقین می رسد . نور زمستانی یکی از نمونه های بارز سینمای دینی است .\nحال این سوال پیش می آید که جایگاه توماس در صحنه نهایی چیست؟ در این جا اینگمار برگمان می گوید: در آینه پاکیزه ست: ظرف به تازگی تطهیر شده ای در آن جاست که می تواند سرشار از رحمت شود; از سوی خدایی با تصویری نوین . حال آن سرمای بیرونی و محیط بیمار و خاکستری فصل افتتاحیه چیستی اش را یافته است . مسیح بر توماس تجلی کرده و او برای یک نفر (مارتا) مراسم عشاء ربانی را به جا می آورد و می خواند: قادر متعال متعال متعال . زمین یکسر مملو از جلال اوست .\nمثل همیشه از طولانی شدن مطب پوزش میخوام\nسپاس از توجهتون
کلا فیلمای برگمان با روح و روان آدم بازی میکنه! چه هنگام مشاهده فیلم و چه بعد از مشاهده فیلم شدیدا فکر و روان آدم رو درگیر میکنه جوری که در اولین فرصت میخوای دوباره فیلم رو تماشا کنی و عجیب تر اینکه کوچکترین ذره ای از لذت اولیه فیلم کم نمیشه! این روند چندین بار هم تکرار میشه.....خودم که شخصا اینجوریم!\n\nدر مورد این فیلمم همینقد بگم کلمه ای جز شاهکار واسه توضیحش پیدا نکردم..
اين فيلم زيرنويس هارد ساب داره
یکی از ویژگی های این فیلم و تعداد زیادی از فیلمهای برگمان از جمله Through a Glass Darkly و Persona و Cries and Whispers غنای بصری اعجاب انگیزشونه. حتی بدون توجه به دیالوگ ها واقعا میشه چند بار این فیلمها رو دید و از قاب بندی های زیباشون لذت برد.
بهترین فیلم استاد.
تا چه حد یه کاگردان میتونه توی روایت یک فیلم موفق و استادانه عمل کنه؟\nبه نظرم بعد از فریادها و نجواها این فیلم بهترین فیلم برگمانه\nهیچ کارگردانی در کلوزآپ چیره دستی برگمان را نداره\nدر همین فیلم بازی فوق العاده بازیگران و کلوزآپ های برگمان و نورپردازی فوق العاده میتونه بهترین کلاس درس برای سینماگران فعلی باشه\n کارگردانهای بی هنر سینمای ایران که به زعم خودشون فیلم معناگرا میسازند و بدون دونستن حتی یه ذره فرم محتوای شعاری و یکبار مصرفی را ارائه میدن این فیلم براشون بهترین کلاس درسه و باید سالها از روی این فیلم مشق کنن تا بتونن یه اثر معناگرای متوسط بسازن
قطعا تمامی آثار استاد برگمان شاهکار هستند و برگمان جزو معدود کارگردانانی ست که حتی یک غیر شاهکار هم به چشم نمیخورد(حتی آثار اولیه مثل خاک اره و پولک یا لبخند های یک شب تابستانی که منتقد نما های آن دوران این دو اثر با ارزش را کوبیدند) و به نظر من همه ی فیلم های وی هرکدام در جای خود شاهکاری بدون مرگ هستند......\n\nولی اگر بنده بخواهم طبق سلیقه ی شخصی برترین اثر استاد رو انتخاب کنم قطعا نور زمستانی بهترین و شاهکارترین شاهکار برگمان از نظر من به حساب میاد. نور زمستانی برسونی ترین فیلم استاد است و کاملا مولئفه های سبک برسون کبیر در فیلم به چشم میخورند و تعجبی هم ندارد که شاعر سینما یعنی تارکوفسکی بزرگ این فیلم را بهترین فیلم برگمان میداند و در لیست فیلم های عمر خود قرار میدهد و برسون کبیر هم به شدت عاشق این شاهکار میشود. نزدیکی دیدگاه های این سه استاد اخلاق و انسانیت در سینما حکایت از همان هنر استعلایی دارد که شریدر تز آن را بنا نهاد.
این برگمان کیست که ....
یک نکته ای که جالبه بدونید پدر برگمن کشیش سلطنتی دربار سوئد بوده و آدم خشک مذهب و سختگیری بوده و برگمن هم کودکی تلخ و سختی رو پشت سر گذاشته و سینما براش محیطی برای فرار از این دنیای آزار دهنده بوده . \nو همین طور که خودش گفته : ( فیلم ھای من ھمواره بخشی از افکار، احساسات، تنش ھا، رویاھا و آرزوھای من بوده اند. گاھی از دل گذشته آمده اند و گاه از زندگی کنونی من ریشه گرفته اند )\nشاید دلیلی هم که این قدر خدا و مذهب و شیطان و انسانیت رو در فیلمهاش مثل این فیلم به چالش می کشه همین نکته باشه \nدر ضمن این فیلم بسیار عالی و تکان دهنده بود مستقیم عمق اعتقادات بشر رو نشونه می گیره
چه میکنه برگمان... فیلمنامه ی بی نقص...\nبدون موسیقی متن (بجز موسیقی کلیسا) آدم رو میخکوب میکنه.\nبه احترامش کلاه از سر بر میدارم
اون جاییش که آخر فیلم حرفایی از مسیح زده میشه واقعا نوع دید جدیدی رو نشون میده که واقعا تکان دهندس... "خدایا...چرا منو به حال خودم رها کردی؟؟!!!!!!!!!!"
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه