ندارد
زیاد
خیلی مزخرف بود. از همه لحاظ . 3 از 10
هیچکاک فن ها خیلی به این فیلم میبالند و اون رو یک اثر توجیه شده در مدیوم سینما خطاب میکنند که در مدیوم تئاتر و ادبیات تعریف نمیشه سوال اینجاست که اصلا تعریف درستی از مدیوم سینما دارند یا خیر.
فکرشم نمیکردم که هیچکاک بتونه با پرنده هم ترس در دلم بندازه\nنمیگم فیلم شاهکار بود ولی از بهترین های هیچکاک بود\nدیدنش خالی از لطف نیست
از معدود فیلم های هیچکاک هست که می پسندم \nفیلم بسیار خوبیست و البته بیاد ماندنی
توپ توپ توپ
ی شاهکار که در اون زمان این چنین فیلمی ساخته البته یکم زیادی طولانی بود ولی واقعا بی نظیر بود
پرندگان\nبا توجه به اين كه فيلم براي پنجاه و چهار سال پيشه شايد لذتي كه اون موقع داشت رو براتون نداشته باشه... اما اين باعث نميشه ديدن فيلم جالب نباشه. تعليق هاي فيلم عالي هستن و با اين كه جلوه هاي ويژه براي الان زياد قوي نيست اما موسيقي و كارگرداني و بازي عالي بازيگرا باعث ميشد حس ترس منتقل بشه... بخش حمله آخر پرنده ها به نظرم بهترين بخش فيلم بود. در كل اگه فيلم رو نديديد حتما ببينيدش ارزشش رو داره.
فیلم محبوب استاد فراستی!
اون کدوم فیلم هیچکاکه که سالوادور دالی تو براش نقاشی کشیده؟
100 از 10
نقد و بررسی تخصصی شاهکار استاد بزرگ سینما سر آلفرد جوزف هیچکاک :\n\n«پرندگان» قصه ملنی دنیلز هست ، که وارد یک شهر کوچک آمریکایی می شود ، وضع ظاهری او به گونه ای است که در اذهان عمومی جلب توجه می کند ، شهری آرام و به شدت کلاسیکه آمریکایست نه یک شهر بزرگ ، در واقع ملنی با ورود به شهر همه چیز را بهم می ریزد . این ورود ملنی مصادف است با پرواز ، گروهی پرنده در آسمان . صدای سوت عده ای از آن ها به گوش می رسد و ملنی وارد می شود ، پرندگان نیز آرام آرام با ملنی وارد می شوند .\nداخل یک مغازه پرنده فروشی شده ، در اینجا هیچکاک را می بینیم و حضور او به منزله آغاز فیلم است. یک جفت مرغ عشق می خرد ، صحنه خرید مرغ عشق در حضور راب تیلور خیلی خاص و جالب است و پس از آن وارد شهر می شود ، نه فقط با دو مرغ عشق بلکه گویی با پرندگان وارد شهر می شود.\nهیچکاک طبق معمول با یک مستر شات (نمای عریض) از شهر ، شهر را سریعا به ما معرفی می کند ، یک شهر کم و بیش دور افتاده آمریکایی با مردمی که دچار روزمرگی اند ، هیچکدام از این مردم حوصله و توان خیال ورزی ندارند ، همه دچار یک زندگی روزمره اند ، هیچکاک به این مسئله ، یعنی بودن در زندگی روزمره همیشه اعتراض دارد ، و می گوید : « من از عادیات متنفرم ، و اگر عادیات زندگی ما را کرخت نکرده باشد ، قطعا ملال آور کرده » ، و قهرمان هیچکاک از این ملال زندگی روزمره گریزان است .\nملنی عنصر این فرار است ، او اصلا انسانی روزمره و عادی نیست ، آمده شهر را بدون قصدی دگرگون کند ، عنصر خیال در زندگی عادی ، روزمره و کرخت مردم آن شهر است . به محض ورود ، پرندگانی در یک لانگ شات دیده می شوند ، دو مرغ عشق می خرد و قصد می کند که این دو مرغ را به خانه راب تیلور ببرد. از لحظه ای که سوار قایق می شود اولین ضربه پرنده به پیشانی ملنی اصابت می کند ، انگار که پرنده تجسم هجوم افکار است ، هجوم افکاری که ، شکل مادی آن هجوم پرندگان است ، یا هجوم گناه ، انگار که ملنی آمده که این شهر عاری از گناه را آلوده کند و آن را بهم بریزد تا شهر متحول گردد .\nمعرفی هیچکاک پس از شهر به سرعت متمرکز به شخصیت ها می شود ، یعنی خود ملنی ، راب تیلور ، خواهر کوچک و مادرش و نامزد سابقش و سایر انسان های شهر تا آدم هایی که در جاهی مختلفی مشغول به کارند.\nپس شهر و انسان هایش و آن رودخانه ای که در وسط شهر قرار گرفته ، به سرعت برای ما معرفی می شود .\nبه نظر من هجوم بی رحمانه پرندگان ، یک نوع هجوم خیال است ، خیالی که اینجا به کابوس تبدیل شده ، به نظر من اصولا تم مورد علاقه هیچکاک ، واقعیت و خیال است ، خیالی که آدم ها از دنیای واقعی دلزده و خسته اند و به آن پناه می برند ، این پناه بردن برای فرار از این زندگی ملال آور و به اصطلاح مدرن آرام است. ملنی یک چنین آدمیست ولی آدم های شهر اینگونه نیستند ، ملنی از یکطرف عشق و از طرف دیگر گناه را به شهر می آورد و در مجموع عنصری است که شهر را با ورودش بهم ریخته و مشوش می کند . هیچکاک هیچوقت دلیل هجوم این پرندگان و حملات بیرحمانه آن ها که پیر و کودک نمی شناسند را نمی گوید ، صحنه ای را که ملنی منتظر خواهر راد تیلور نشسته را مشاهده کنید ، موسیقی و افکت آمدن و نشستن پرندگان آرام آرام و آرام آرام مخاطب وحشت را تجربه می کند. مشاهده می کنیم که ده ها پرنده پشت سر ملنی آماده حمله اند ، ملنی دیرتر از ما متوجه آن ها می شود و با حرکت او پرندگان نیز حرکت و حمله می کنند . با خروج کودکان پرندگان نیز با زاویه بالا به آن ها حمله ور می شوند ، نمایی با زاویه بسیار بالا اینجا وجود دارد که انگار نگاه یک پرنده از بالای آسمان یا به تعبیری یک تقدیر شوم برای این مردم و حمله پرندگان است.\nاستوری برد های «پرندگان» یکی از عجیب ترین استوری برد های تاریخ سینماست ، درست همانچیز های که هیچکاک کشیده ، فیلمبرداری شده است.\nدر آخر پرندگان موقتا آتش بس می دهند که این گویا به دلیل وجود دو مرغ عشق و دختر کودک آن خانه است و این امکان را به مجموعه خانواده می دهد که با وجود حضور گسترده پرنده ها دورتادور خانه ، از آن محیط خارج شوند. فیلم هیچ توضیح نمادینی برای این واقعه نمی دهد ، که خیلی هم خوب است ، چراکه فیلم نمادین نیست و به باور من سینما نمادین نیست ، سینما هنر آبجکتیویته است ، و از طریق عینیت است که به ذهنیت تبدیل شده و گذار می کند ، و هیچکاک این را خوب فهمیده و به همین دلیل هیچ چیزی ، حتی پرند ها را نماد نمی کند ، رادیو دلیل حضور پرنده ها و اینکه از کجا آمده اند ، را نمی گوید ، اصلا آیا این پرنده ها واقعی اند یا تجسم خیال اند ، هیچکدام از این ها را ما نمی فهمیم تنها می بینیم که پرنده ها حمله می کنند .\nدر «پرندگان» هیچکاک به گونه ای فیلم را کارگردانی کرده که ما حمله پرنده ها را به قهرمان و آدم های فیلم تجربه و حتی این حمله را به خود نیز متصور می شویم ؛ هر لحظه ای که دست راب تیلور از مثلا پنجره ای خارج می شود و ضربه ای می خورد انگار به ما می خورد . هیچکاک اهل توضیح آثارش ، نماد بازی و نماد سازی نیست و در اینجا می بینیم که دلیلی برای حضور پرندگان ، خوشبختانه نتراشیده ، می خواهد و می گوید که از پرنده ها بترسید و آماده ترس شوید ، این ترس ، شما را از دنیای ظاهرا آرام مدرن رها و از مدرنیته و نظمش خارج می کند . پرندگان وسیله ای اند تا ما را از این کرختی ناشی از روزمرگی خارج کنند . پرندگان در اینجا به ما یادآور می شوند که شاید فقط با عشق بتوان از حکومت ، تعرض و حمله وحشیانه پرندگان در امان بود ، و این چیزیست که هیچکاک با زبان سینما در صدد گفتن آن است.\nبه سکانس پایانی فیلم توجه کنید ، به نظر می رسد حمله پرندگان فروکش کرده ، در فضایی که پرندگان همه جا را اشغال کرده اند ، راب تیلور به آرامی در را باز می کند ، با ترس و لرز قدم بر می دارد دستش را به نرده که می گذارد پرنده ای به او حمله می کند که مخاطب این حمله و ترس را حس می کند ، این ، بار دیگر بیانگر آرامش قبل از طوفان است و در این آرامش و آتش بس است که است خانواده فرصت گریز پیدا کرده اند ، طول این آتش بس و دلیل آن نامعلوم است و فیلم اطلاعی در این زمینه نمی دهد.\nتوجه کنیدکه این پرندگان اند که از همان سکانس های ابتدا تا همین انتها تعلیق را نگه می دارد ، تعلیق ترس نیست ، در واقع حکومت بی ثباتی است و غافلگیری نیست ، که در فیلم های دیگر این کارگردان دقیق تر بحث خواهد شد ، ولی ذکر این نکته لازم است که تعلیق هیچکاکی در «پرندگان» در اوج است.
شاهکار تاریخ سینما یعنی هیچکاک . سینما یعنی هیچکاک
همه فیلمهاش عالیه.خدا رحمتش کنه
یک فیلم خاص و ماهرانه از استاد....\nیکی از افتخارات سینما داشتن هیچکاکه ...
بسیا فیلم خوبیه با وجود قدیمی بودن باز یه اثر با ارزش به حساب میاد
آخرین شاهکار استاد
خیلی ممنون بابت سایت خیلی خوبتون من دو روز بود که میخواستم این فیلم رو دانلود کنم اما به هر سایتی که میرفتم مشکل داشت تا اینکه بالاخره از سایت شما دانلودش کردم :))
بیلی وایلدر -مصاحبه ای با کمرون کروو :\nمن نمیتوانستم مثل آلفرد هیچکاک فیلم بسازم..یک فیلم هیچکاکی پشت یکی دیگر..ولی هیچکاک بسیار زیرک بود؛شوهره به زنش میگوید :هی بچه ها-یک فیلم جدید از هیچکاک آمده روی پرده-که معنایش این است که دلهره خواهد بود و جسدی خواهد بود و -..برویم آن را ببینیم..\nهیچکاک خیلی خوب از عهده ی این کار بر می آمد.من دیگر نباید نگران آقای هیچکاک باشم-نه....\nمارتین اسکوسیزی : هیچکاک تمامی صحنه های فیلمهایش را ، با وسواس تمام خلق میکرد.او خوب میدانست که هر صحنه چه زمینه ای را برای صحنه بعدی فراهم میکند..او از معدود کارگردان هایی بود که اگر درصدد انجام کاری برآید، آن را با شهامت و تهور کامل به انجام میرساند...\nژان لوک گدار :\nآلفرد هیچکاک قدرت خود را ، در تصویرسازی و تداوم تصاویر ، به همگان -منتقد و تماشاگر-ثابت کرد..با هیچکاک بود که مردم با خوشحالی دریافتند که سینما همچنان نیروی شگفت انگیزی دارد که هیچ چیز با آن برابری نمیکند..به اعتقاد من ، هیچکاک برای پنج سال حاکم دنیا بود.بیش از هیتلر و ناپلئون..او بیش از هر کسی برای مخاطب احترام قائل بود.او یک شاعر نفرین شده ولی محبوب بود....\n
آلفرد هیچکاک :\nمن مانند نقاشی هستم که گل می کشد … تولید فیلم پول زیادی می خواهد و این پول متعلق به دیگران است . وجدانم به من می گوید که باید با چنان ظرافتی کار کرد تا پول آنها بر گردد … سینما مانند پرده ای می ماند در مقابل تعداد زیادی صندلی که باید تمام آنها را پر کرد . باید تعلیق آفرید ، وگرنه مردم دلسرد می شوند . اگر من سیندرلا را هم می ساختم ، تماشاگران فقط زمانی خوشحال می شدند که من درون یک کالسکه یک جسد می گذاشتم . برای بعضی از فیلم هایم تماشاگران فریاد می زنند و نمی توانند اضطراب را تحمل کنند . من با این مسئله تفریح می کنم ؛ من بیشتر به نحوه ی تعریف کردن داستان ها علاقه دارم تا خود آنها ....
این فیلم عناصر هیچکاکیش ضعیفه خصوصا اینکه تو 7-8 ساله اخیر فیلمای خوبی داده بود از سرگیجه گرفته تا روانی.
سلام دوست عزیز فیل فیلم قابل دانلود نیست لطفا حلش کنید \nبا دنیایی تشکر از زحمات گران سنگ شما
اون سکانسی که بازیگر نقش اول جلوی مدرسه نشسته و پشت سرش پر از کلاغ میشه عالیه.ولی این تیکه رو تو تلویزیون سانسور کردن.
برگرفته از کتاب سینما به روایت هیچکاک با ترجمه ی پرویز دوایی :\nفرانسوا تروفو: تمایل دارم که تعریف شما از تفاوت بین تعلیق و غافلگیری را بدانم.\n\nآلفرد هیچکاک: تفاوت قابل ملاحظه ای مابین تعلیق و غافلگیری وجود دارد و هنوز که هنوز است بسیاری از فیلم ها این دو مفهوم را با یکدیگر اشتباه می کنند. منظورم را توضیح خواهم داد. ما، هم اکنون، در حال اجرای یک گفتگوی ساده و صمیمی هستیم. فرض کنید که هم اینک یک بمب در بین ما و در زیر این میز قرار دارد. اتفاق خاصی رخ نمی دهد و ناگهان بوم! یک انفجار رخ می دهد. تماشاگران غافلگیر می شوند، اما آنها پیش از این غافلگیری، شاهد یک صحنه ی کاملاً عادی و بدون هیچگونه پیامد خاصی بوده اند. حال، اجازه دهید که موقعیت را تعلیق آمیز کنیم. بمب در زیر میز است و تماشاگران این را می دانند، شاید مثلا به این دلیل که دیده اند که فردی آشوب طلب آنرا در آنجا قرار داده است. تماشاگران مطلع هستند که بمب در ساعت یک منفجر می شود. یک ساعت نیز بر روی دکور صحنه وجود دارد. تماشاگران می توانند ببینند که ساعت یک ربع به یک است. در چنین موقعیت هایی، همان مکالمه ی ساده و عادی به شدت میخکوب کننده می شود، چراکه تماشاگر، خود، در صحنه حضور دارد. بیننده آرزو می کند که ای کاش می توانست اینچنین به شخصیت های درون صحنه هشدار دهد: شما، در این شرایط، نباید درباره ی چنین مسائل بی ارزشی صحبت کنید. یکی بمب در زیر میز است که تا چند لحظه ی دیگر منفجر می شود!\n\nما، در حالت نخست، به هنگام انفجار، به مدت پانزده ثانیه، تماشاگر را غافلگیر کرده ایم. اما، در حالت دوم، برای او پانزده دقیقه ی تعلیق آمیز را فراهم کرده ایم. پس نتیجه می گیریم که هر وقت ممکن بود، باید به تماشاگر آگاهی داده شود. به جز در مواردی که غافلگیری کارکرد دارد، و آن هم زمانی رخ خواهد داد که پایان غیر قابل پیش بینی، به خودی خود، موجب شفاف تر شدن داستان گردد.
یکی از بهترین غیر شاهکارهای هیچکاک با بدمن هایی بی رحم..\nآلفرد هیچکاک : اتفاقات تلخ این فیلم می تواند سزای همه ی مردم در ناز و نعمتی باشد که شکرگذاری را فراموش کردند..
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه